سلسله های صوفیه

متأسفانه دراویش و صوفیه در کنار شریعت اسلامی پدیدههایی بنام طریقت و حقیقت را اختراع کردهاند. شریعت را پوسته طریقت و طریقت را پوسته حقیقت میدانند و معتقدند که شریعت و طریقت هر دو وسائل رسیدن به حقیقتند. مراد از طریقت آداب سیر و سلوکی است که خودشان ابداع کردهاند و مراد از حقیقت مرحله رسیدن به خداست.

در آستانهی سومین سالگرد فاجعهی دراویش در خیابان گلستان هفتم در منطقه پاسداران تهران هستیم. بهمن ماه سال 1396، در ایام فاطمیه و مصادف با شب شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها، دراویش فرقهی سلطانعلیشاهی گنابادی سه نفر از مامورین نیروی انتظامی و دو بسیجی را به شهادت رساندند.

برخی دو فرقه ملامتیه و قلندریه را به خاطر شباهاتی که دارند، یکی پنداشته، اما باید دانست این دو فرقههای جدا از هم بوده، هرچند شباهتهایی با هم دارند. ملامتیه گروهی از صوفیه هستند که عبادات خود را از دیگران پنهان میکردند، اما قلندریه فرقهای هستند که هر عمل خیری را که از ایشان سر میزند را منکر هستند.

تعدد سلاسل صوفیه علتهای متفاوتی دارد. ولی یکی از علتهای آن تفاوت دیدگاههای سلاسل صوفیه نسبت به آداب و رسوم یا معارف صوفیه است. همین اختلاف دیدگاه صوفیه از جهت دیگر مقدمه وجود سلاسل مختلف صوفیه شده است. به همین دلیل مریدان صوفیه چطور میتوانند به سلاسل صوفیه اعتماد کنند؟

برخی از محققین علل دوام برخی از فرقههای صوفیه را حمایت حکومتهای وقت و قبیلگی بودن و تعصب طرفداران ذکر کردهاند. با دقت در تاریخ سلسلههای مختلف صوفیه در ایران و خارج از آن، این دو عامل به چشم میآید و از نمونههای بارزی که میتوان برای آن نام برد، سلسله صوفیه گنابادیه است.

خواجه اسحاق ختلانی از اقطاب طریقه کبرویه وقتی با سید محمد نوربخش آشنا شد، سیادت نوربخش را مقدمهای برای قیام خود علیه حکومت تیموریان قرار داد و گمان میکرد بواسطه سیادت نوربخش مردم از وی حمایت میکنند و بدینوسیله میتوانند زمینه تشکیل حکومت صوفیه را فراهم آورند.

گروهی از صوفیه برای تطهیر کردن دامن خود از انحرافات، دیگر فرقههای صوفیه را منحرف معرفی میکند. ایشان فرقههای نامبرده را با صفاتی چون نادان، ریاکار، ظاهربین و بی اعتنا به شریعت خوانده و انحرافات خود را در حیطههای مختلف به بوته فراموش سپرده و در حقیقت با قربانی کردن چند طریقه، در پی تطهیر خود هستند.

فعالیت صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده و فرقههای معدودی از صوفیه از قرن هشتم به بعد متمایل به شیعه شدهاند. سوال این است که چرا گسترش فرقههای صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده؟ باید گفت در دو قرن اول هنگامی که مردم در اطراف شخصیتهایی غیر از معصومین (ع) جمع شدند و از ایشان حدیث میگرفتند، شیعه اطراف امیرالمومنین و اهلبیت عصمت و طهارت بود و چون شیعیان به سرچشمه حقایق الهی دسترسی داشتند، دیگر نیازی نداشتند به سراغ دیگران بروند.

مسلک تصوف، در بسیاری از زمینهها که مبانی اصلی آن را نیز تشکیل میدهد، دچار تضاد، تعارض و پارادکس شده است. روزی برای معرفی کردن خود متوسل به زهد خشن میشود و روز دیگر دعوای سردمداری راه میاندازد تا آوازه او به گوش همه برسد که همه، نتیجه دوری از راه و روش پیامبر و خاندان مطهر ایشان و درآمد دوری از آموزهها و پیامهای درست اسلامی است.

شیعه اویس قرنی، این صحابی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را شهید راه اعتقاد و عقیده میداند و صوفی او را زاهدی پشمینهپوش و سرگردان، که مأمور به دستگیری از اشخاصی چون عبدالله یمنی! است؛ که اگر او بهراستی مرید شخصی مانند اویس بود، میبایست همراه اویس به کوفه میآمد و در جهاد که بنا به فرمودهی پیامبر اکرم رهبانیت اسلامی است، شرکت میکرد.

با وجود اینکه همه سلاسل در تصوف وجود پیر، قطب و مراد را امری لازم و غیر قابل انکار در مسیر سیر و سلوک میدانند و نبود آن برابر با عدم سلوک است، فرقه اویسیه برای فرار از قید و بند التزام به شیخ طریقت و سرسپردگی بی قید و شرط به او، پیر و راهنمای ظاهری را لازمه درویشی نمیداند و خود را از یوغ بندگی اقطاب و مشایخ آزاد کرده است.

فرقههای صوفیه در ایران که داعیهی تشیع دارند، با منتسب کردن سلسلهی خود به معصومین (علیهمالسلام) و ایجاد وابستگی بین عقاید خود و اعتقادات ناب و پاک شیعه، سعی دارند خود را از صوفی اهل سنت جدا کرده تا به این سبب از میان عوام شیعه افرادی را جذب خود کنند؛ در این مقاله به بررسی یک ادعا و نقد آن خواهیم پرداخت.

یکی از نکاتی که در بررسی تصوف و صوفیگری توجه هر محققی را به خود جلب میکند، تعدد فرق صوفیه است. برای یک صوفیپژوه این سؤال مطرح میشود که چرا در طریقتی که ادعای کمالات معنوی و وصول بهحق مطرح است، وجود سلاسل متفاوت و متناوب بهوفور به چشم میخورد؟ اگر حقیقت واحد است، که حقیقتاً اینگونه است؛ پس دلیل سلایق مختلف و اکثراً متضاد در این طریقت چیست؟

باور عمیق عوام تصوف به سخنان و ادعاهای سران صوفیه، راه را برای فعالیت و جولان هر چه بیشتر ایشان هموار ساخته و همین باور غلط، سبب شده تا اقطاب و مشایخ، سخن از منافع خود بگویند و دراویش بیآنکه از صحتوسقم آن مطلع و آگاه باشند و یا سند و مدرکی راجع به آن مطالبه کنند، به آسانی از گوینده میپذیرند؛ که ساخت سلسله و تشکیلات از آن موارد است.