زرتشت و باستانگرایی

واکنش میهن پرستان دروغین به سیل و زلزله در زمان جمهوری اسلامی: همه اش تقصیر آخوندهاست. جمهوری اسلامی باید ساقط شود تا زلزله و سیل نیاید! اما واکنش همین جماعت به سیل و زلزله در زمان شاه: اینها حوادث طبیعی هستند. اصلاً هم ربطی به شاه نداشت!

کوروش نمیتواند عامل اتحاد ایرانیان باشد. چون بسیاری از ایرانیان (به ویژه تُرکها و عربها) هیچ پیوندی با کوروش ندارند. در ثانی، تجربه دفاع مقدس نشان داد که کوروش نمیتوان عامل اتحاد ایرانیان باشد. چنان که دیدیم به محض شروع جنگ تحمیلی، ناگهان نام و یاد کوروش از جامعه محو شد و رزمندگان ما این غیورترین جوانان ایران، نام محمد و آل محمد (علیهم السلام) را بر زبان میآوردند تا قوت و تسلی خاطر بیابند.

سران جامعه زرتشتی تا دیروز میگفتند چهارشنبه سوری ربطی به ما ندارد، بلکه جشن عربهاست! مقصودشان این بود که کشته شدگان و زخمیهای چهارشنبه سوری را گردن نگیرند! اما اکنون که شورای عالی انقلاب فرهنگی، جشن چهارشنبه سوری را به عنوان «روز تکریم همسایگان» در تقویم ثبت کرده؛ برخی از فعالان رسانهای زرتشتی، نگران تغییر نام چهارشنبه سوری شدهاند. به راستی چرا در چیزی که خود میگفتند «به ما ربطی ندارد» مداخله میکنند؟

گفت: اهل غزه، عرب هستند، چرا ما مردمان آریاییها باید شریک درد و رنج آنها باشیم؟ گفتم به خاطر دین، به خاطر انسانیت، اصلاً این حرفها به کنار، طبق منابع کهن ایرانی، عربها (تازیان) اصالتاً ایرانی هستندو آنها از تبار تاز، نوهی سیامک پسر کیومرث اند.

گفت شهدای دفاع مقدس، تربیت شدگان شاه بودند! گفتم این شهدا همان کسانی بودند که با لگد، شاه را از ایران بیرون انداختند. اگر وصیت نامههای شهدا را بخوانیم میبینیم که آنان تربیت شده مکتب امام خمینی (ره) بودند.

گردیه، یکی از خردمندترین زنان در ایران باستان بود که شرح زندگی او در شاهنامه بیان شده است. نکته قابل توجه آنکه به گفته حکیم ابوالقاسم فردوسی، گردیه با چادر در جامعه حضور مییافت.

چرا کمتر کسی میتواند اَوِستا را از ابتدا تا انتها بخواند؟ به دو دلیل: نخست اینکه بخشی از اَوِستا نامفهوم است. دوم اینکه به عنوان کسی که اوستا را یک دور خوانده عرض میکنم که «اَوِستا، کتابی به غایت سَرد و بیروح است».

اغلب زرتشتیان ایران با با موضعگیریهای شرافتمندانه به حمایت از ستمدیدگان غزه پرداختند. شوربختانه برخی (اندکی) از زرتشتیان و نوزرتشتیان هم تمایل و گرایش احساسی به رژیم موقت و حرامزاده صهیونیستی دارند.

جریان باستانگرا ادعا میکند که کوروش دوم (مشهور به کوروش کبیر) به همه ادیان احترام میگذاشت و این احترام او به همه ادیان نشانهی بزرگواری اوست. این در حالی است که در جای جای اوستا، زرتشت همواره به خدایان و پیروان ادیان دیگر، معترض و آنان را سرزنش میکند. اگر احترام کوروش به ادیان، نشانه بزرگواری است، پس بیاحترامی زرتشت به ادیان نشانه چیست؟!

معاویه، قرآن را بر سر نیزه کرد تا قرآن ناطق امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را خانهنشین کند. در حقیقت، معاویه با ظاهری مسلمان، به جنگ اسلام آمد. باستانگرایان نیز کوروش و شعارهای میهنپرستانه را بر سر نیزه کردهاند تا ایران را زمین بزنند. به عبارتی، با ظاهری ایران دوستانه به جنگ ایران آمدند.

«ناسوخ» کتابی است که خوبیهایش بر عیبهایش چیره است. این کتاب، شاهنامه را مبنای تاریخ قرار داده است و این، خیزشی درخور تحسین، علیه روایتگریهای حیلهگرانه و برساختهی خاورشناسان غربی است.

وجود مساجد تاریخی و بارگاه امامزادگان در ابیانه و جانفشانیهای مردم آن در راه قرآن و اهل بیت علیهمالسلام، بهترین نشانه عشق و پیوند راستین و قلبی مردم ابیانه با اسلام است.

منشور کوروش و دیگر اسناد تاریخی نشان میدهد که کوروش، علاقهای به آزادی دینی نداشت، بلکه میکوشید تا آزادی دیگران را سلب کند. اما اگر کسی اصرار کند که کوروش هوادار آزادیهای دینی بود، در این صورت باید گفت: هدف او از تشویق مردم به بت پرستی، نگه داشتن آنان در جهل و خرافات بود تا بتواند بر آنان حکومت کند.

گفتار انجیل برنابا در ستایش کوروش، قابل قبول نیست. چون اولاً داستانی سر تا پا تناقض است. ثانیاً طبق قرآن، ذوالقرنین، پیش از فتوحات و سیر آفاقی، مؤمن بود، اما انجیل برنابا گویای آن است که کوروش، پس از فتوحات، تازه، به جرگه اهل توحید میپیوندد. پس کوروش نمیتواند ذوالقرنین باشد.