آیا بهتر نبود امام علی، ابن ملجم را عفو می‌کرد؟

  • 1399/02/23 - 08:21
با وجود سفارش به عفو و گذشت در آیات قرآن‏ و علی رغم بسیاری از روایات شیعیان در زمینه سفارش و توصیه به بخشش و گذشت، که برخی از آن‌ها از شخص امیر المومنین صادر شده است، سوال این است که چرا آن حضرت قاتل خود را قصاص کرد؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که وهابیون مطرح می‌کنند این است که می‌گویند :
با وجود سفارش به عفو و گذشت در آیات قرآن مثل این آیه که می‌فرماید: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم .[نور/22] آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند؛ آيا دوست نمى ‏داريد خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.»‏ و علی رغم بسیاری از روایات شیعیان در زمینه سفارش و توصیه به بخشش و گذشت، که برخی از آن ها از شخص امام علی علیه السلام صادر شده است، سوال این است که چرا امام علی علیه السلام قاتل خود را قصاص کرد؟
چرا او را را عفو نکرد؟
آیا بهتر نبود امام علی کینه را کنار بگذارد و ابن ملجم را عفو کند؟

در پاسخ به این شبهه به چند نکته باید توجه کرد

نکته اول:
اگر کسی تاریخ را مطالعه کند می‌بیند که رفتار امام علی با قاتل خود یعنی ابن ملجم مرادی، رفتاری کاملاً بزرگوارانه بوده است.
امام در جمله ای درباره قاتل خودش چنین می‌فرماید:
با آنكه او ضربه‏ اى بر سرم فرود آورده است، از احسان به او دریغ ندارید و با او خوش رفتارى كنید و خوابگاه او را نرم و ملایم قرار دهید![1]

نکته دوم:
عفو و بخشش خودش جایگاهی خاصی دارد، در صورتی عفو نیکوست که زمینه ای برای اصلاح فرد مقابل وجود داشته باشد، این طور نیست که هر کسی مستحق عفو و بخشش باشد
در ضرب المثلی معروف آمده است که:
ترحم بر پلنگ تیز دندان                           ستمکاری بود بر گوسفندان

قرآن در آیه‌ای می‌فرماید:
«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.[توبه/5] وقتى ماه‏هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره كنيد؛ و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هر گاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»[2]
این آیه می‌فرماید: مشرکین را بکشید، پس در این جا هم باید وهابیون اشکال به قرآن بکنند و بگویند که خدایی که در قرآن دستور به عفو داده است چرا در این آیه فرموده است، مشرکین را بکشید.چرا نفرموده مشرکین را عفو کنید؟
خلاصه این که ، غرض از ذکر نکته دوم این بود که هر کسی مستحق عفو و بخشش نیست.
امیرالمؤمنین نیز در این زمینه می‌فرماید: «گذشت به همان اندازه كه شخص بزرگوار را درست مى‌كند، شخص فرومايه را تباه مى‌گرداند»[3] و «[بدى يا خوبى را] به نيكى پاداش ده و از بدى درگذر، به شرط آن كه به دين لطمه‌اى نزند يا در قدرت اسلام ضعفى پديد نياورد.»[4]

نکته سوم:
طبق نقل تاریخ، ابن ملجم لیاقت عفو و بخشش نداشت
در کامل ابن اثیر آمده است که:
على فرمود: اى دشمن خدا مگر من به تو نيكى نكرده بودم؟
گفت: چرا (كرده بودی)
امام فرمود : پس چه چیزی باعث شده كه تو اين كار را بكنى؟
ابن ملجم در جواب پاسخ داد : من آن را (تيغ را) چهل بامداد (روز) تيز كردم و از خدا خواستم بدترين خلق خود را با همين تيغ بكشد.
على فرمود : تو را كشته مي بينم و تو كسى نيستى جز بدترين خلق خدا. بعد به اطرافیانش فرمود: ( بر طبق قرآن ) نفس با نفس قصاص مي شود ، لذا اگر من از دنیا رفتم او را بكشيد به قصاص كشتن من و اگر زنده ماندم كه خود مي دانم و او . اى زادگان عبد المطلب من شما را خونخوار نمي دانم كه در درياى خون غوطه بخوريد و مسلمين را دچار كنيد و بگوييد: چون امير المؤمنين كشته شده (ما اين و آن را مي كشيم) هيچ كس جز قاتل من كشته نشود اى حسن ببين اگر من از اين ضربت از دنیا رفتم، تو فقط يك ضربت به قصاص يك ضربتی که او به من زده ، به او بزن.[5]
على (علیه السلام) را به خانه ‏اش بردند و ابن ملجم را به حضورش آوردند، ام كلثوم دختر على (علیه السلام) به ابن ملجم گفت : اى دشمن خدا امير مؤمنان را كشتى؟
ابن ملجم پاسخ داد : امير مؤمنان را نكشتم بلکه پدر تو را كشتم.
ام كلثوم گفت : به خدا سوگند اميدوارم خطرى متوجه او نباشد .
و ابن ملجم پاسخ داد : در اين صورت بر چه كسى گريه مى‏ كنى ؟ همانا به خدا سوگند من آن شمشير را يك ماه زهر دادم . . .[6]                     
بنابر این، طبق این نقل تاریخی ابن ملجم نه تنها از کارش پشیمان نبود بلکه به این کار هم افتخار می کرد ، در آن جا که گفت : من آن را (تيغ را) چهل بامداد (روز) تيز كردم و از خدا خواستم بدترين خلق خدا را با همين تيغ بكشد .

نکته چهارم:
به وهابیونی که می گویند چرا امام علی علیه السلام کینه ابن ملجم را به دل گرفت و او را قصاص کرد یاید گفت :در کتب اهل سنت در روایتی به کینه توزی عمر اشاره شده است
علماي اهل سنت نقل كرده اند كه عمر و خالد كه پسر خاله نيز بودند با هم كشتي گرفتند و خالد ساق پاي عمر را شكست و همين مسئله موجب عداوت و كينه عمر نسبت به او شد.
أخبرنا أبو الحسن بن قبيس أنا أبو الحسن بن أبي الحديد أنا جدي أبو بكر أنا أبو محمد بن زبر نا محمد بن سليمان بن داود المنقري البصري نا أبو عثمان المازني نا الأصمعي عن سلمة بن بلال عن مجالد بن سعيد عن الشعبي قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الوليد وهما غلامان وكان خالدا ابن خال عمر فكسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وكان ذلك سبب العداوة بينهما.[7]

گذشته از این در تاریخ چنین نقل شده که پس از آن که جناب ابولولو ، عمر را به قتل رسانید ، عبید الله ، فرزند عمر، نه تنها او را عفو نکرد بلکه نقل شده، به جای قصاص قاتل (که گفته می‌شود پس از دستگیر شدن خودکشی کرد) به سراغ دوست صمیمی وی رفته و علاوه بر قتل هرمزان، فرزند بی‌گناه او و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را نیز به قتل رسانید.
حال سوال این است که اگر قاتل عمر، شخص دیگری بوده است، آیا می‌توان به جای وی به بهانه گرفتن انتقام خون خلیفه، دوستان و فرزند بی‌گناه رفیق قاتل را قصاص کرد؟
این در حالیست که نقل شده که پس از این جنایت، امیرالمومنین، تقاضای قصاص قاتل هرمزان، یعنی فرزند عمر را از عثمان که خلیفه وقت بود، کرد، اما عثمان زیر بار نرفته و حکم صریح قرآن را زیر پا گذاشت و عبیدالله را عفو کرد؟[8]
آیا چنین عفوی، ظلم به مقتولین و اولیای دم آنها نبود؟
حال چرا وهابیون در این مورد که خون سه بیگناه به بهانه قصاص یک نفر ریخته شده ، سخنی از قصاص قاتل نمی‌زنند؟
چرا داستان پسندیده بودن عفو و بخشش را در مورد قاتل عمر مطرح نمی‌کنند؟
آیا بهتر نبود عبیدالله ، ابولؤلؤ را عفو کرده و خون سه بیگناه را هدر نمی‌داد؟
و همین طور این سوال در مورد قاتلین خود عثمان نیز مطرح می‌شود.

نکته پنجم:
آیت الله مکارم شیرازی ، درباره علت قصاص ابن ملجم چنین می‌فرمایند: 
احساسات مردم در برابر اين جنايت به قدرى شديد بود كه عفو ابن‏ ملجم‏ سبب نا آرامى جامعه آن روز مى ‏شد و عاشقان امام (عليه‌السلام) قدرت تحمل چنين عفوى را نداشتند. به علاوه اگر ابن‏ ملجم‏ را زندانى مى ‏كردند، جمعيت هجوم بر زندان مى ‏بردند و اگر آزادش مى ‏گذاشتند او را قطعه قطعه مى‏ كردند پس بهتر اين بود كه با قصاص‏ آرامش به جامعه باز گردد.[9]

در بحار الانوار این قضیه این گونه نقل شده :
پس از شهادت اميرالمؤمنين مردم كوفه و خويشاوندان حضرت ، در فقدان امامشان به شدّت غضبناك بودند و اگر ابن ملجم به دست مردم مي افتاد، او را قطعه قطعه می‌كردند و ديگر توجهی به سفارش امام و پيامبر نمی‌كردند. لذا امام حسن (عليه‌السلام) او را در اتاقی محبوس كرد و بعد از دفن اميرالمؤمنين و بر اساس وصيت آن حضرت، يك ضربت بر ابن ملجم زد. اين درحالی بود كه مردم كوفه برای قصاص در صحنه حاضر بودند. مردم بدن ابن ملجم را ربودند و او را قطعه قطعه كردند و سپس بدنش را به آتش كشيدند.[10]

پی‌نوشت:

[1]. فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‏3، ص70، به نقل از مستدرك حاكم 3/ 144.
المستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، ص155. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. در تفسیر نمونه جلد 7 ص 292 درباره این آیه آمده است که: در اين‌جا چهار دستور خشن در مورد آنها ديده مى‏‌شود: "بستن راهها، محاصره كردن، اسير ساختن، و بالاخره كشتن" و ظاهر اين است كه چهار موضوع به صورت يك امر تخييرى نيست، بلكه با در نظر گرفتن شرايط محيط و زمان و مكان و اشخاص مورد نظر، بايد هر يك از اين امور كه مناسب تشخيص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره كردن و بستن راه بر آنها در فشار كافى قرار گيرند از اين راه بايد وارد شد، و اگر چاره‌‏اى جز قتل نبود كشتن آنها مجاز است.
[3]. «العَفْو يُفسدُ مِنَ اللئيمِ بقَدرِ إِصلاحِه مِنَ الكريم.» الارشاد، شیخ مفید، ج1، ص298.
[4]. «جاز بالحسنة و تجاوز عن السّيّئة ما لم يكن ثلما في الدّين أو وهنا في سلطان الإسلام.» غررالحکم و دررالکلم، تمیمی آمدی، ص341.
[5]. الكامل، ابن اثیر، ترجمه، م. حالت - خليلى، ج‏10، ص221. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[6]. اخبارالطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى، ترجمه، م. محمود مهدوى دامغانى، ص261. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج1، ص134. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[7]. تاريخ مدينه دمشق ج 16 ص 267.
البداية و النهاية، ابن كثير، ج7، ص131.
سيره حلبيه، ج3، ص231.
تاريخ الاسلام ذهبی، ج3، ص36.
[8]. یوسفی اشکوری، حسین، «ابولولو»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۶، تهران - بنا به اکثر روایات، ابولؤلؤ پس از دستگیری، خودکشی کرد. از این رو عبیدالله برای انتقام گیری به افراد دیگری روی آورد. عبیدالله تن یعنی، دختر ابولؤلؤ و هرمزان (از فرماندهان سابق ساسانی که مسلمان شده بود) و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را (بر اساس گزارش عبد الرحمن بن عوف یا عبد الرحمن بن ابی بکر) کشت. یعقوبی معتقد است که عبیدالله، ابولؤلؤ و زن و دخترش را کشت. منابع زیادی حاکی از آن هستند که وی همچنین با برده های ایرانی مدینه و حتی برخی از مهاجرین نیز درگیر شد. در هر حال عمل عبیدالله خلاف شرع تلقی می شد و وی نزد سعد ابن ابی وقاص مدتی بازداشت بود. اما عثمان وی را مورد عفو قرار داد که این عمل عثمان بهانه ای به دست مخالفانش داد.به خلاف امیر المومنین که قسم خورده بود تا هر کجا بر او دست یابد ، وی را قصاص کند.
الطبقات الکبری، ابن سعد، ج3، ص330. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
المعارف، ابن قتیبه، ص187. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[9]. پيام امام اميرالمومنين (عليه‌السلام)، آیت الله مکارم شیرازی، ج‏9، ص278.
[10]. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص297.

تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

سلام اگردرزمان خودمان هم بخواهیم بیشتر دقت کنیم هنوزهم ابن ملجم هایی هستند امثال ریگی هاکه اگربخواهیم بگوییم عفو انهابهتر است درواقع به کل بشریت بالاخص بهتشیع ظلم کردیم واین مصداق ترحم برپلنگ تیز دندان است

برای چی امام علی ببخشه وقتی خداوند انقدر از ابن ملجم خشمگین است به گونه ای او را شقی ترین شقیان قرار داده ابن ملجم دشمن خدا است وخداوند گفته دشمنم را به بدترین و سخترین عذاب ها عذاب میدهم فکر کنم ندای جبراعیل را نشنیده

سلام و خداحافظ شما با احترام و ادب باید عرض کنم که از امام علی علیه‌السلام در نهج البلاغه دو وصیت نامه نقل شده است، در یکی از آنها که نامه ۲۳ نهج البلاغه است، حضرت برای ابن ملجم توصیه به عفو می‌کند و می‌فرماید: من دیروز همراهتان بودم و امروز مایه‌ی عبرت شما و فردا از شما جدا می‌گردم؛ اگر ماندم خود اختیار خون خویش را دارم و اگر بمیرم، وعده‌گاه من است؛ اگر عفو کنم برای من نزدیک شدن به خدا و برای شما نیکی و حسنه است پس عفو کنید الا تحبون ان یغفر الله لکم ... و اتفاقا این نقل، روایت صحیحه می‌باشد اما وصیت‌نامه‌ی دیگر حضرت که در نامه‌ی ۴۷ نهج البلاغه آمده است در آنجا خطاب حضرت به بنی عبدالمطلب است که پیراهن مرا مانند پیراهن عثمان مایه‌ی خونریزی در امت پیامبر قرار ندهید و بگوئید قُتل امیر المومنین ... (اگر دیدید چنین فضائی است)یک ضربه زده با یک ضربه قصاص کنید (و شر و خونریزی و اختلاف را با این قصاص از سر امت پیامبر کم کنید). در نتیجه اصل اولی برای امام علیه‌السلام عفو و گذشت از قاتل خویش است اما در شرایط خاص و عارضی که همان اختلاف و دعوا و خونریزی است امام علیه‌السلام می‌فرمایند یک ضربه به یک ضربه و تمام. و السلام علی من اتبع الهدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.