تصوف

عرفان و تصوف با وجود شباهت در برخی آداب، ولی در واقع متمایز از یکدیگر هستند. عرفان بر پایه قرآن، روایات اهل بیت (ع) و شریعت مقدسی است که هیچگاه از آن جدایی ندارد. اما تصوف ریشه در دیگر فرق و ادیان دارد؛ لذا هیچگاه نمیتوان آن را تصوف اسلامی نامید. زیرا انحرافاتی مانند اتحاد، حلول، شریعت گریزی، اباحه گری و... که در این فرقه وجود دارد، در عرفان اسلامی هیچ جایی ندارد.

در روزهای منتهی به ماه مبارک رمضان که گمانه زنیهای زیادی درباره روز عید فطر مطرح میشد، صلاحی قطب خود خوانده دراویش گنابادی در سخنانی نسنجیده اعلام کرد که رؤیت هلال، لازم نیست و با محاسبات نجومی روز عید فطر را مشخص کنید. درحالیکه مفسرین معتقدند که آیه یسئلونک عن الأهلّة حجیت و اعتبار و لزوم رویت هلال را میرساند.

اقطاب دراویش گنابادی در مسئله زکات فطره خلاف نظر تمام مراجع تقلید اظهارنظر کرده اند. مراجع تقلید، زکات فطره را حق فقرا میدانند که باید به آنها داده شود، ولی نورعلیشاه ثانی معتقد است که زکات فطره را باید به قطب داد. نورعلی تابنده هم که خود معترف به عدم تسلط بر زبان عربی و تفسیر قرآن است، برخلاف نظر مراجع تقلید، زمان پرداخت زکات فطره را بعد از نماز عید میداند.

ماجرای دیدن شیعیان به شکل خوک چه نظر خود ابن عربی باشد و چه نقل قول از شخصی دیگر، به هر حال نقل این مطلب توهینی آشکار به مذهب تشیع است که به خوبی مرحوم حضرت امام (ره) جواب این توهین را داده است.

از آنجا که صوفیان نخستین همگی مذهبی مخالف مذهب ائمه اطهار (ع) داشتند لذا حداقل تا قرن پنجم یا ششم در میان شیعیان خبری از تصوف نبود. از این رو در کتب صوفیان نخستین، نامی از ائمه اطهار (ع) و بزرگان شیعه به عنوان صوفی برده نشده است.

در حالی که اکثر مسلمانان جهان اعتقاد به زنده بودن حضرت مهدی (عج) دارند و روایات زیادی هم به ظهور آن حضرت اشاره دارند، بعضی از اقطاب صوفیه برای رسیدن به جایگاه اهل بیت (ع) و حکومت بر مردم، ادعا کردهاند که حضرت مهدی (عج) به مقام قطبیت رسیده و بعد از چند سال قطبیت، از دنیا رفته است.

در حالی که مسئله امامت در آیات و روایات دارای جایگاه ویژهای است و طبق روایت هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است، مولوی از بزرگترین اقطاب صوفیه، شمس تبریزی را به عنوان امام زمان معرفی کرده است و در طرف مقابل منکر وجود مبارک حضرت مهدی (عج) شده است.

صوفیان قطب خود را با همهی نواقص ظاهری و اعتقادی و روحی و عرفانی، مصداق معین و مشخص امام معصوم دانسته و مقامات امام را برای او قائلند. مثلأ در زمان حاضر، فرقهی گنابادیه، نورعلی تابنده را که از خواندن چند سطر آیهی قرآن بدون غلط عاجز است را امام وقت خود معرفی میکنند. از اینگونه انحرافات در فرق مختلف صوفیه به وضوح دیده میشود که همگی نتیجهی دوری از حقیقت دین و فاصله گرفتن از راهنمایان حقیقی معارف الهی و اسلامی که همان اهل بیت (علیهم السلام) هستند، میباشد.

در حالی که اکثریت مردم ایران چهارشنبه سوری را عملی خلاف دین و قانون و عقل می دانند و به آن به عنوان یک رسم خرافی که صدمات و خسارات جبران ناپذیری به همراه دارد نگاه می کنند؛ در اواخر سال 1394 نورعلی تابنده قطب پیشین فرقه دراویش گنابادی با شرکت در مراسم چهارشنبه سوری در جلوی درب منزلش، این رسم خرافی را تایید و به آیات قرآن مستند کرد.

شهید محمد حسین حدادیان درحالی توسط فرقه دراویش گنابادی در خیابان پاسداران تهران، داعشی وار به شهادت رسید که بسیار با اخلاص و بیادعا بود و او را می توان نماد غیرت دینی دانست.

ناشر الاسلام گنابادی در عمر پر برکت خود، جزو باسابقهترین عالمانی است که پرچم مبارزه با فرق انحرافی را برافراشته و با تلاشی خستگی ناپذیر، هیچگاه دست از مبارزه با مدعیان دروغین و مسندنشینان مسلک صوفیگری و بدعت ها و انحرافات ایشان نکشید.

پس از مرگ تابنده، دراویش این فرقه به سه دسته تقسیم شوند. دستهی اول جذبی را با همهی ناتوانی مدیریتیاش قطب میدانند و با او بیعت کرده و جانفدای او هستند! دسته دوم گروه اندکی هستند که به ادعای اسماعیل صلاحی، درویش میبُدی که مدعی جانشینی تابنده است لبیک گفته و طرفدار او و نگاه تندی که بر علیه نظام و انقلاب دارد، شدهاند. دسته سوم دراویشی هستند که همصدا با مصطفی آزمایش لیدر غرب نشین و لیبرال این فرقه خواهند روشنگری در موضوع قطبیت هستند.

درگیری دراویش گنابادی با مردم و نیروهای امنیتی در شهرهای تهران، قم، بروجرد و کوار... ازجمله خونین ترین درگیری های پیروان این فرقه با مردم در سالهای اخیر است که باید به سزای اعمال مجرمانه خود برسند. ولی پیروان این فرقه بارها خواستار آزادی بی قید و شرط این مجرمان شده و گویا این حق را برای خود قائلند که می توانند هر عمل مجرمانه ای را مرتکب شوند و کسی معترض آنها نشود.

برخی از مردم از این جمله علامه حسن زاده که می گوید: «الهی شکرت که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم» برداشت درستی نداشته و گمان کردند که تقلید کار درستی نیست. درحالی که این سخن علامه حسن زاد آملی و این گونه سخنان از عرفای شیعه دارای تفسیر و تاویلات خاصی است و سخن ایشان در جهت تقبیح و تحقیر مسئله تقلید نیست. بلکه نشان دهنده گذر از مرحله ای و رفتن به مرحله بالاتر دارد.