انکار شهادت حضرت زهرا(س) به دلیل غیرت عرب
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی برای اینکه ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را منکر شوند، میگویند که عربها بيش از هر قوم و ملتى، نسبت به زنان غیرت داشته و زير بار ننگ و عار نمىرفتند؛ تا جایى كه یک يهودى از قبيله بنىقينقاع را به خاطر اهانت به زن مسلمان، كشتند و ... . با اين وجود، چگونه مىتوان پذيرفت كه عمر بن خطاب یک زن، آن هم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را كتک زده باشد و مسلمانان باغيرت عرب، هيچ واكنشى از خود نشان نداده باشند؟! برای مشخص شدن پاسخ، باید شرح حال افرادی که در این واقعه حضور داشتند، بررسی شود و دیده شود که رفتار آنان در برخورد با زنان چگونه بوده است.
ابتدا چند گزارش از برخوردهای خلیفه دوم با زنان که در کتب اهل سنت نقل شده، بیان میگردد:
- برخورد عمر، با خواهر خود قبل از اسلام آوردن اینگونه بود که وقتی فهمید خواهرش مسلمان شده، به خانه او رفت و شوهر او را مورد ضرب و شتم قرار داد؛ خواهرش برای دفاع از شوهرش مداخله کرد، عمر چنان با مشت بر صورت او کوبید که خون از تمام صورتش جاری شد.[1]
- عمر هنوز مسلمان نشده بود که کنیزان مسلمان شده از بنومؤمل از خاندان عدی بن کعب را کتک میزد تا دست از اسلام بردارند. وی آنقدر آنان را زد، تا خسته شد.[2]
- در زمان حیات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، وقتی زینب دختر ایشان از دنیا رفت، حضرت فرمود: «خداوند او را به سلف صالح، عثمان بن مظعون ملحق کند؛ زنان با شنیدن این کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله گریستند. عمر با تازیانه در حضور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، شروع به کتک زدن زنان کرد که با برخورد تند حضرت مواجه شد. حضرت تازیانه را از او گرفت و فرمود: آرام باش! تو را با این زنها چه کار؟! بگذار گریه کنند. سپس به زنان فرمود: گریه کنید! ...[3]
- پس از وفات ابوبکر، عایشه به عزاداری و گریه پرداخت؛ عمر به درب خانه عایشه آمده و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد، ولی زنان گوش ندادند. عمر به هشام بن ولید دستور داد تا وارد خانه شود و خواهر ابوبکر را بیرون آورد، عایشه هنگامی که سخن عمر را شنید، گفت: من بر خانهام از تو سزاوارترم. عمر به هشام گفت: به تو اجازه میدهم وارد خانه شوی، آنگاه هشام وارد خانه شد و امفروه خواهر ابوبکر را بیرون آورد و عمر با تازیانهاش ضرباتی به او زد. سپس زنان را یکی پس از دیگری از خانه بیرون میآوردند و عمر آنان را تازیانه میزد.[4] در گزارشات مختلف، ترس و وحشت زنان و مردان مسلمان، از خشونت عمر بیان شده است.
کسیکه نسبت به زنان، در محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اینگونه برخورد میکند، آیا زمانی که چند چماق به دست، او را همراهی میکنند، از جسارت به زنان به علت غیرت عربی، خودداری خواهد کرد؟! مخصوصاً زمانی که به دنبال کسب قدرت بوده و هر کاری برای رسیدن به آن میکردند.
افراد دیگری نیز که با عمر همراهی میکردند، در زندگینامه خود، از این رفتارها با زنان داشتهاند؛ بنابراین این افراد هیچ باکی از آزار و اذیت زنان نداشتند و نمیتوان با بهانه غیرت عربی، واقعه هجوم به خانه وحی را دروغ پنداشت!
پینوشت:
[1]. انساب الاشراف، بلاذری، دار الفکر، ج10، ص289. «فَوَثَبَ عَلَيْهِ عُمَرُ فَوَطِئَهُ وَطْئًا شَدِيدًا فَجَاءَتْ أُخْتُهُ فَدَفَعَتْهُ عَنْ زَوْجِهَا فَنَفَحَهَا نَفْحَةً بِيَدِهِ فَدَمَى وَجْهُهَا ...»
تاریخ المدینه المنوره، ابن شبه، دار الفکر، ج2، ص658.
تاریخ الاسلام، ذهبی، ج1، ص174.
المطالب العالیه، ابنحجر عسقلانی، دار العاصمة، ج17، ص259.
[2]. انساب الاشراف، بلاذری، دار الفکر، ج1، ص195. «لبينة؛ أسلمت قبل إسلام عمر بن الخطاب. فكان عمر يعذّبها حتى يفتر، فيدعها، ثم يقول: أما إنی أعتذر إليك بأنی لم أدعك إلا عدامة.»
الكامل فی التاريخ، ابن اثير، دار صادر، ج2، ص69.
فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، مؤسسه الرساله، ج1، ص118.
نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، ج16، ص230. «ومرّ بجارية من بنى مؤمّل (حىّ من بنى عدىّ بن كعب) - وكانت مسلمة- وكان عمر يعذّبها لتترك الإسلام، وعمر يومئذ مشرك.»
[3]. مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرساله، ج4، ص31.
مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، ج3، ص210. «فَلَمَّا مَاتَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ... فَجَعَلَ عُمَرُ يَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدَهُ وَقَالَ: مَهْلًا يَا عُمَرُ.»
[4]. تاریخ طبری، طبری، دار التراث، ج3، ص423. «فقال عمر لهشام بن الوليد: ادخل فاخرج الى ابنه ابى قحافة، اخت ابى بكر، فقالت عائشة لهشام حين سمعت ذلك من عمر: انى احرج عليك بيتى فقال عمر لهشام: ادخل فقد أذنت لك، فدخل هشام فاخرج أم فروه اخت ابى بكر الى عمر، فعلاها بالدرة، فضربها ضربات، فتفرق النوح حين سمعوا ذلك.»
تاریخ المدینه، ابن شبه، ج2، ص676.
فتح الباری، ابنحجر عسقلانی، دار المعرفه، ج5، ص74.
الطبقات الکبری، ابنسعد، دار صادر، ج3، ص208.
الکامل فی تاریخ، ابناثیر، دار صادر، ج2، ص419.

افزودن نظر جدید