سخنان و بدعت‌های صفی علیشاه

  • 1395/09/16 - 23:30
اقطاب صوفیه به وسیله اجازه نامه‌ از قطب قبلی سلسله خود را اثبات کرده ولی بعضی از اقطاب، همچون صفی علی‌شاه که قادر به ارائه این اجازه‌نامه نبوده به طور کامل اعتباری برای اجازه‌نامه قائل نشده است، لذا برای اثبات خود و سلسله خویش دست به سخنان و بدعت‌های زیادی زده است تا از طریق این عوام‌فریبی به شأن و جایگاه خود در حد یک قطب بیافزاید.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ انشعابات زیادی در سلسله نعمت‌اللهی است که نشان از اختلافاتی دارد که بین بزرگان این سلسله بر سر رسیدن به‌قدرت وجود دارد که هرکدام از این مدعیان قطبیت، برای اثبات حقانیت، اجازه نامه ارائه می‌کند و اگر دارای اجازه‌نامه نباشد یا اجازه نامه‌ای را جعل می‌کند یا اصلاً اعتباری برای اجازه نامه قائل نخواهد شد و با پرداختن به سخنان و ایجاد بدعت‌های جدید در پی اثبات فضل و برتری خود از دیگر مدعیان خواهد بود که صفی علیشاه نیز ازجمله مدعیانی است که با سخنان و ابداعات خود در پی اثبات فضل و برتری خود بوده است چرا که قادر به ارائه اجازه نامه نبوده است، لذا در این جا به بعضی سخنان و بدعت‌های او اشاره می‌کنیم.
ازجمله اینکه در بعضی مراسلات او دیده می‌شود که می‌گوید: «دیدن و شناختن امام زمان بر مشایخ اهل طریقت لازم است، به‌ویژه بر سالکان طریقت و مخصوصاً بر مشایخ آنان، و مرشد باید به آن پایه از شناخت رسیده باشد که حضور و غیبت برایش یکسان باشد.»[1] درجایی دیگر نیز می‌گوید: «دارنده عنوان قطبیت باید ازنظر علمی و دیگر اوصاف الهی بر همه هم‌عصران خود بلکه بر عموم مردم جهان سرآمد باشد. به‌گونه‌ای که در غیبت امام، وجودش کافی از وجود امام باشد و چیزی بر وی پوشیده نباشد و صاحب این عنوان باید لوازمی داشته باشد که از مدعیان دروغ‌گو، ممتاز و جدا باشد».[2] آیا چنین قطبی وجود دارد که هیچ‌چیز بر او مجهول نباشد و عجز از هیچ‌چیز نداشته باشد؟! آیا واقعاً وجود یک قطب می‌تواند کافی از وجود امام باشد؟ اگر این‌چنین است نعوذبالله چه حاجت به امام و ظهور آن حضرت است؟ آیا صفی علیشاه خود دارای این لوازم بوده؟ درحالی‌که در تصوف داشتن اجازه قطبیت از قطب قبلی از لوازم قطبیت است، ولی صفی علیشاه خود یکی از مهم‌ترین این لوازم یعنی اجازه‌نامه قطبیت را نداشته است درعین‌حالی که صفی علیشاه درباره اثبات قطبیت می‌گوید: «مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید تا از این رهگذر، عنوان ارشادی‌اش بر دیگر مریدان روشن و آشکار گردد.»[3] اما درعین‌حال وقتی از عهده اثبات سلسله خود عاجز می‌شود، اعتبار اجازه‌نامه را زیر سؤال برده و می‌گوید: «کرسی نامه، اعتبار ندارد.»[4]
بدین‌وسیله اعتبار اسناد محمدکاظم عطار اصفهانی ملقب به سلطان العرفا و محمد منور معروف به منورعلیشاه که ادعا داشتند از رحمت‌علیشاه اجازه داشته‌اند را رد نموده است و قطبیت آنها را باطل دانسته، درحالی‌که اعتبار ادعای این حضرات در جامعه صوفیه کمتر از ادعای خود صفی علیشاه نبوده و حتی ممکن است آنها نیز این ادعا را نسبت به صفی علیشاه داشته باشند چون نه تنها صفی علیشاه اجازه نامه‌ای نداشته بلکه زمانی که صفی علیشاه با میرزاعلی آقا صدرالعرفا فرزند مست علیشاه شیروانی در تهران دیدار کرد، صدرالعرفا از او پرسید که نسب طریق و اجازه شما به کدام‌یک از بزرگان می‌رسد؟ که صفی علیشاه پس از قدری تأمل جواب داده بود در خواب از مولا علی، صدر العرفا نیز گفته بود بسیار خوب پس باهم دیگر صحبتی نداریم.»[5] بدین ترتیب صفی علیشاه از عهده اثبات قطبیت خود برنیامد.
صفی علیشاه در باب ذکر نیز سخنانی دارد که مختص به او بوده و از ابداعات او به شمار می‌رود چنانچه می‌گوید: «مریدان مشغول ذکر قلب باشند و اوراد فتحیه را هر کس دارد بخواند»[6] یا درجایی دیگر می‌گوید: «اوراد موظفه که در کبریت مظفری مرقوم است غفلت نکنند که در آن اسرارهاست.»[7] اما حقیقتاً این ذکر قلبی کدام است و این اوراد فتحیه یا اوراد موظفه چیست که در کتب ادعیه وجود ندارد؟ آیا این اذکار نباید از انبیاء الهی و حضرات معصومین (علیهم‌السلام) به ما رسیده باشد حال‌ آنکه در هیچ کجا چیزی به اسم اوراد فتحیه یا اوراد موظفه از حضرات معصومین (علیهم‌السلام) وارد نشده است و این نشان‌دهنده این است که این اذکار ساخته‌وپرداخته اقطاب صوفیه است تا به اهداف گوناگون خود برسند.
از دیگر سخنان صفی علیشاه این است که می‌گوید: «از قبور مشایخ مدد طلبند که معین، مقصود است»[8] یا اینکه می‌گوید: «صراط الذین انعمت علیهم اشاره به صراط نعمت‌الله است! و مغضوب و ضال از این نعمت بی‌بهره‌اند و داخل نتوانند شد!»[9] اما واقعاً چرا نگفت از قبور ائمه اطهار(علیهم‌السلام) مدد بطلبند؟ و چرا مراد از صراط الذین انعمت علیهم را ائمه اطهار(علیهم‌السلام) نمی‌داند و مراد آیه را شاه نعمت‌الله ولی دانسته؟ همه اینها حکایت از دوری این اقطاب از قرآن و علی‌الخصوص ائمه اطهار(علیهم‌السلام) دارد، چون در حالی اقطاب صوفیه را بزرگ جلوه می‌دهند که فضل و برتری ائمه اطهار(علیهم‌السلام) و مصداق بودن این حضرات در آیات قرآن کریم بر کسی پوشیده نیست.
در حقیقت صفی علیشاه نیز به‌مانند دیگر اقطاب صوفیه با این کلمات و سخنان در پی اثبات شأن و مقام خود و اثبات حقانیت خود بوده تا به مریدان خود نشان دهد چیزی از دیگر مدعیان قطبیت کم ندارد و آنچه او مدعی آن است حقیقت محض است نه آنچه مدعیان دیگر قطبیت میگویند.

پی‌نوشت:

[1]. ذبیح الله، محلاتی، کشف الاشتباه، انتشارات نسیم ظهور، 1389، ص 231
[2]. عبدالله، مبلغی آبادانی، تاریخ صوفی و صوفیگری، ناشر حر، 1376، ج 1، ص 474
[3]. همان
[4]. ذبیح‌الله، محلاتی، کشف الاشتباه، انتشارات نسیم ظهور، 1389، ص 231
[5]. تابنده، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، چاپ 1، انتشارات حقیقت، ص 352-353
[6]. ذبیح‌الله، محلاتی، کشف الاشتباه، انتشارات نسیم ظهور، 1389، ص 232
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.

تولیدی

دیدگاه‌ها

نقدتون خیلی آبکی بود ... در حالی که عبارات منقول از ایشان را ما امروزه از عرفای بالله و علماءو فقهای بزرگ و کم نظیر تشیع نیز میشنویم و در کتبشان میخوانیم؛ همچون حضرت آیت الحق آقای قاضی یا حضرت علامه طباطبایی یا حضرت آیت العرفان انصاری همدانی و حضرت آیت الله علامه عارف کامل سید محمد حسین حسینی طهرانی رضوان الله علیهم اجمعین و حضرت استاد علامه حسن زاده آملی حفظه الله تعالی... لطفا این عبارات را همراه منطق و استدلال متقنشان در نوشتجات کیمیا اثرشان ملاحظه بفرمایید بعد اگر هم خواستید کسی را نقد کنید لااقل جانب "احتیاط" را رعایت فرمایید شاید محمل صحیحی برای این کلمات پیدا کنید....بنده جناب صفی علیشاه را تایید یا رد نمی کنم ولی این عبارات و آثاری که از او به جا مانده (مخصوصا دیوان شعر ایشان) گویای این است که ایشان ظاهرا دستی بر آتش داشته و خالی از معارف الهیه هم نبوده .... این درست نیست که همه ی گذشتگان را به جرم انتصاب به "لفظ تصوف و عرفان و صوفیه" و یا به صرف داشتن ظاهری غیر متعارف به ادله ی واهی و برداشت های ناصواب از کلام و سیره ایشان طرد و نقد کنیم...مثلا "ذکر قلب یا اوراد موظفه یا فتحیه" در کتب بزرگان مزبور در صدر کلام هم بسیار به کار رفته و البته خارج از دایره ی شرع و شریعت هم نیست بلکه مستند به آیات و روایات می باشد که اینجا مجال بیان آن را ندارم وگرنه خود یک مقاله کامل می شد....یا این عبارت که: شیخ و مرید و سالک باید به جایی برسد که "حضور و غیبت برایش یکسان باشد"؛ چه اشکالی دارد؟! این همان حقیقت ظهور باطنی امام برای سالک الی الله است که غایت القصوی تحقق ولایت در صراط سلوک است...و دیگر مطالب نیز به همین ترتیب...البته این بنده نمی خواهد بگوید که این افراد هیچ نوع نقدی و ایراد و اشکالی در سیره و بیان و بنان نداشته اند و همگی در غایت کمال و خالی از هر گونه نقص اند(چرا که خود این بزرگان دست به نقد و بررسی اقوال و احوال یکدیگر نسلا بعد نسل زده اند) اما اصل سخنم این است که: 1. اطلاع و اشراف کامل بر مبانی و معارف ایشان و انس گرفتن با اصطلاحات طریقه ی این بزرگان از لوازم راه است تا در دام خلط مبحث و برداشت ناصواب و کج فهمی ها نیافتیم...بلکه با تامل و فراغ بال و به دور از قرار گرفتن تحت تاثیر هرگونه جوّ و شایعات و فضاهای تبلیغاتی به دنبال "حق" باشیم و بس. 2. جانب احتیاط را در نقد و بررسی افکار بزرگان رعایت نماییم و این مساله بسیار بسیار مهم و خطیر است چرا که فردای قیامتی هست که بزرگان جوی ما را میگیرند و در قبال تک تک کلمات و برداشت ها در پیشگاه الهی ما را به پاسخ فرا میخوانند. 3. نکته آخر این که گرچه خیلی از این افراد امروزه به اسم عرفان و تصوف و انتصاب به فرقه ها و نحله ها به دنبال اغوای جوانان و عموم مردم اند و کیسه ی دنیای خود را مکارانه می دوزند اما در گذشته بیشتر و حتی امروز نیز گاه هستند افرادی در بین همین دراویش و صوفیه که واقعا ضمیری صاف و صادق و بی غل و غش دارند و صاحب برخی مراتب و مقامات اند و به دنبال شهرت و داد و بیداد و مشتری نیستند.... هستند گر چه کم اند...پس مواظب باشیم! خالصانه التماس دعا دارم اللهم وفقنا لما تحب و ترضی عیسوند

با سلام کاملاً روشن است که آنچه به‌عنوان ذکر در بین عرفای حقیقی و علماء و فقهاء رایج است، اذکار مأثور از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) است، اما اقطاب و مشایخ صوفیه هم از اذکار مأثوره استفاده می‌کنند هم در برخی مواقع اذکار و اورادی را برای مریدان خود تزویج می‌کنند که نه تنها مأثور از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) نیست بلکه اختراعی بوده و در حالی مریدان ساده دل نیز آنان را می‌پذیرند، که معنا و مفهوم خاصی ندارند. نکته دیگر اینکه صرف داشتن دیوان شعر خواه دارای کلمات و جملات عرفانی یا غیرعرفانی باشد یا صرف داشتن تفسیری عرفانی یا غیرعرفانی دلیل بر حقانیت و سلامت اعتقادی افراد نخواهد بود، بلکه باید مجموعه اعتقادات این شخص را مورد بررسی قرار داد تا به سلامت یا عدم سلامت این شخص پی برد. اما در مورد مریدان این اقطاب باید گفت که بسیاری از مریدان برای رسیدن به کمال و دست یافتن به معرفت به دنبال این اقطاب رفته‌اند، اما این اقطاب صوفیه‌اند که با اعتقادات فاسد خود بنیان اعتقادی این مریدان را متزلزل و تغییر داده‌اند و با این کار مورد مذمت عرفای حقیقی و علما و فقها شیعه واقع شده‌اند. از این نکته هم نباید غافل شد که همین عرفای بزرگ شیعه مورد اشاره شما که حقا در دریای عرفان اسلامی کم نظیرند انتقاداتی سخت و مذمت‌های شدیدی نسبت به مسلک تصوف و اقطاب و مشایخ فاسد صوفیه داشته‌اند و هرکدام به‌نوبه خود پرده از گمراهی آنان برداشته‌اند.

احسنت به شما چرا این ماستبندان فقط ماست خود را شیرین می دانند وقتی میگه جناب صفی مرحبا ای چشم گریان صفی از تو اثر ها دیده ام ایا این چشم گریان همان اشکی نیست که خداوند در چشم مومن وقتی سرازیر میشود پیش خداوند محترم است و درخواست او را براورده میکند یا اینکه میگوید برو ذوقی دگر اموز نه ان ذوقی که در گاو و خراست ادمی را فهم و ذوق دیگر است حال اگر میخواسته برای خودش دکانی باز کند نوش جانش برای اثبات حقانیتش همان ذبدةاسرار او ما را بس ببخش اگر مثل قاشق نشسته وارد گفتگوی شما شدم

سلام آقا حمید اولا ذبده الاسرار درست نیست و زبده الاسرار ثانیا اشک داریم تا اشک. کما اینکه میگن ابن ملجم مرادی و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) خیلی‌هاشون اهل گریه شبانه بودند. ثالثا یه کتاب نمیتونه نشانه حقانیت باشه از جمله در تصوف. به نظر من صفی علیشاه در اثبات ادعای قطبیتش از تمام مدعیان تصوف ضعیف‌تر عمل کرده و از عهده اثباتش برنیومده. دلایلش هم در این سه پست میتونی مطالعه کنی: http://www.adyannet.com/fa/news/20743 http://www.adyannet.com/fa/news/19302 http://www.adyannet.com/fa/news/19283

برو ذوقی دگر اموز نه ان ذوقی که در گاو و خر است ادمی را فهم و ذوقی دیگر است اقا یه سوال چرا با تصوف و مشایخ طریقت مخالفت میکنید مگر اینان چه لطمه ای به خلق الله زنده اند که دائما از انها بد میگویید من یکی که ۲۵ ساله درگیر تصوف هستم و مطالب زیادی خواندم در باره انها مگر غیر تصوف و دراویش چه گلی بر سر این جماعت زده اند که بنشینیم و بگیم کدامشان بر حق هستند البته یه نکته ای هم بگم ببخشید و از من بیسواد خرده مگیرید (چرا همه علما و عرفا و مشایخ با هم متحد نمیشوند و جامعه را به سوی تعالی نمیبرند فقط نشسته اید بر علیه همدیگر زد و نقیض میگویید بقول جناب خرقانی هر کس در این سرای پای نهاد راهش دهید از دین و ایمانش مپرسید نانش دهید و بقولی خلق نکردم سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم ببخشید عزت زیاد

با سلام لطمه‌ای که اقطاب و مشایخ تصوف بر پیکره اسلام وارد کرده‌اند و آموزه‌ها و عقاید اسلامی را دزدیده و به انحراف کشانده‌اند را هیچ گروه و مذهب و فرقه دیگری بر اسلام و تشیع وارد نکرده است. شما که خود می‌گویید 25 سال است که با آنها درگیر هستید، آیا متوجه تفاوت‌ها و مغایرت‌های آداب‌ورسوم صوفیان با اسلام ناب محمدی نشده‌اید. دلیل عدم اتحاد بین علما و عرفای شیعه با اقطاب و مشایخ تصوف خود برتری بینی بزرگان صوفیه است، چراکه به خاطر کبر و غرور، خود را بالاتر از علماء می‌دانند و حتی برای روشن شدن حقیقت، حاضر به مناظره با علماء نبوده و نیستند.

سلام علیکم: به قول لسان الغیب عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

علیکم السلام: به قول همان حافظ بزرگ لسان الغیب: صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

چنانچه کتاب تفسیر قران صفی را ملاحظه کنید نسبت به این بزرگ مرد شریف محترمانه وبدرور از تعصب نظر خواهید داد ومنصفانه قضاوت خواهید کرد

سلام آقا عبدالله درسته که صفی علیشاه صاحب تفسیر قرآن بوده ولی ملاک قضاوت درباره اشخاص باید از روی عقاید و دیدگاهشان باشه. به خاطر همین باید نه تنها کتب آنها بلکه سخنان و سیره و روش زندگی آنها هم مورد مطالعه قرار داد. تمام حرفهای ما هم برگرفته از کتب خود ایشون و سیره و روش زندگی خود ایشون بوده که در کتب مختلفی نقل شده است. در نتیجه تفسیر صفی که به شعر دراومده نمیتونه تنها ملاک قضاوت در مورد ایشون باشه. چرا که شاید افراد دیگری هم بتونن تفسیر قران را به شعر و نظم دربیارن.

سلام یا علی مدد شخص دیگری از بزرگان ،عرفا،مشایخ،یا به قولی اقطاب، یا از بزرگان تصوف همچون صفی هست که تفسیری اینچنین ارائه کرده باشند ؟

سلام صفا جان نویسنده بودن یا مفسر بودن به تنهایی دلیل بر حجیت شخصی نمی شود کما اینکه کفار و ملحدان زیادی بودند که کتابهای اعجاب برانگیز زیادی نوشتند و موجب تعجب دیگران شدند. نگاه شما به این شخص نگاه متعصبانه است نه نگاه آزادانه و از روی تحقیق و برای رسیدن به حقیقت.

خون دل ها خورده شده که یک نفر مثل صفی تربیت شود.. در حد اظهار نظر درباره صفی نیستید تفسیر قران وزبده الاسرار خود گویای عظمت این صوفی صفی صافی هست.

سلام آقا حامد خوب این چه تربیتی که شاگردی مثل صفی علیشاه به راحتی به استاد خودش پشت میکنه. ای کاش فقط به پشت کردن بود ایشون با شدیدترین لحن سعادت علیشاه رو که مدتها مرید او بود رو زندیق جاهل خوانده است: احولانی را که دارند آن گله سرکشی از امر قطب سلسله زابلهی دانند حق گوساله را نی پیمبر نوح هفت‌صد ساله را نزد ایشان پیر فاضل مرتد است وانگهی زندیق جاهل ارشد است هشته عم ارشد پرمایه را خوانده بابا همه همسایه را از منور شاه فاضل سرکش‌اند لیک با بوجهل جاهل دلخوشند. بعدش هم دست بیعت به منورعلیشاه میده و بعد از مدتی باز به این پیر خودش هم خیانت میکنه و خودش در تهران ادعای قطبیت میکنه. حالا به نظر شما صفی علیشاه خون به جگر اقطاب و پیران خودش نکرده؟

سلام وقتی انسان این مطالب را می خواند شاخ که دم در میاورد از کرامات شیخ ما چه عجب پنجه را وا کرد و گفت وجب معلوم میشه این جامعه ادیان و ووو گذاشته ای ان هم قلابی فقط حسادت و بغضی که نسبت به قطب الاقطاب سلسله نعمت الهیه صفی شاهی داری مثلا خواستین اورا بکوبی اخوی یادت نره چراغی که ایزد بر فروزد ....هر انکس پف کند ریسه اش بسوزد شما اگر اهل مطالعه بودی نمی گفتی که ان حضرت بی همتا مرید سعادت علیشاه بوده ایشان طبق کدام نظر مرید ان اقا بغیر یک نظر ان هم اقای رضا علی تابنده بدروغ بایشان بسته اگر منور می گفتی خیلی بجا خودت خسته نکن برو به سلسله ات بچسب ایشان دستخط داشته باشد نداشته باشد ما ایشان را بعنوان قطب پیر و مرشد اعلای سلسله نعمت الهیه میدانیم بیخودم این چرت و پرت تحویل ما و خودت خسته نکن هو یا علی مدد مدد از باطن پیر پیران حضرت صفی علیشاه

سلام اولا خدا رو شکر من صوفی نیستم که بخوام سلسله داشته باشم. دوما در کتب مختلفی به مرید صفی علیشاهی نزد سعادت علیشاه اشاره شده از جمله دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران صوفی و صوفیگری- سلسله های صوفیه ایران

گر از خاک مردان سبویی کنند / به سنگش ملامت کنان بشکنند ..

خنواهشن حضرات احولي ودوبيني راكنار كذاشته وشماعزيزان رادعوت به بيتي ازاشعارمسمط آن حضرت قدسي ميدارم:قصه خلافت راواكذاروبيغم شو. ازفلك مكن صحبت برفلك مقدم شو. ياحق

سلام درویشی باطنی چون با خاموشی هر کسی حرفی میزنه اما بدانید نعمت الهی دوازده امامی است قائل به غیبت کبری،درباره دوستان عزیزی که دارن دعوا میکنن انگار مطلب اصلی که با نوشته رو ندیدن هی این مطالب رو ننویسید

سلام علی آقا در اینکه همه فرقه های نعمت اللهی دوازده امامی هستند جای شک و تردید است کما اینکه در مذهب خود شاه نعمت الله ولی شک و تردید جدی وجود دارد و بسیاری از محققین ایشان را سنی مذهب میدانند. اما اینکه همین طریقت های نعمت اللهی قائل به غیبت کبری هستند نیز باید بگویم که اگرچه این فرقه ها حداقل زباناً قائل به غیبت کبری هستند ولی هر یک از این طریقت ها قطب خود را ولی الله و خلیفه الله و مهدی زمان میدانند. کما اینکه این مطلب از سخنان خود صفی علیشاه هم کاملا مشهود است که می گوید: «دارنده عنوان قطبیت باید ازنظر علمی و دیگر اوصاف الهی بر همه هم‌عصران خود بلکه بر عموم مردم جهان سرآمد باشد. به‌گونه‌ای که در غیبت امام، وجودش کافی از وجود امام باشد و چیزی بر وی پوشیده نباشد و صاحب این عنوان باید لوازمی داشته باشد که از مدعیان دروغ‌گو، ممتاز و جدا باشد.»

به نظر بنده حقیر برای اینکه بدانیم چه کسی حق است و چه کسی باطل باید از طریق تطبیق افکار و اعتقادات و صحبت های آن شخص با کتاب مقدس قرآن کریم و سخنان و احادیث پیامبر بزگوار اسلام و همینطور امام معصوم (ع) باشد اگر تطبیق داشت که حق است و درست و اگر تطبیق نداشت نا حق و از جانب شیطان رجیم حال از جانب هرکس با هر مقام و جایگاه که می خواهد باشد چه صوفی چه شیعه چه سنی حال قضاوت با خود شما همانطور که امام صادق فرمودند که اگر می خواهید بدانید حدیثی از ما است یا نه با قرآن تطبیق دهید اگر تطبیق داشت که از ماست اگر نه که خیر

آفت انسان‌ها جز بخل و کینه وحسادت وازاین قبیل می‌باشد حضرت صفی نیازی به ردوتأئید شما ندارد بفرموده خود حضرت ؛ای قطره سبک سر زادراک بحر بگذر.....که ایننجا ملوک یکسر تبدیل جامعه کردند.بااین بحث‌ها به نییتی که داری نمیرسی یاعلی ۱۳۱۷.

خوارج زمان امیر المومنین هم با نیت قربت به خداوند فرق حضرت امیر را شکافتند چون گمان می کردند حق هستند همان کسی که در فنوت خود سوره بقره میخواند فرق بهترین خلق خداوند را شکافت حال شما شیطان پرستان به این شخص حضرت صفی گویید یا هر چیزی در شیعه ناب امیر المونین جایی ندارید همان گونه خود امیر المومنین هم فرمودند گروهی از دوستداران من به جهنم میروند زیرا من را از انچه هستم بیشتر می پندارند یزیدیان کربلا هم گمان میکردند که حق هستند اما چه کردند سر فرزند پیامبر خدا را بریدند خداوند همه ما را هدایت کند که در روز قیامت زیر پرچم شیطان نباشیم

حرف من مگر نا حق است میگویم افکار و عقاید این شخص را با کتاب مقدس قرآن و کلام ائمه معصوم مطابقت دهیم اگر مطابقت داشت که هیچ اگر نداشت حداقل این قدر مرد باشید که قبول کنید این افکار و عقاید از جانب شیطان است این چه جور اعتقاداتی است که در هیچ کجای اسلام نیامده است نه در قرآن کریم نه در سیره پیامبر گرامی و نه در شریعت امامان معصوم و نه در زندگی بزرگان دین خود قضاوت کنید

خوب این ایرادات به خیلی از فقهای شما هم وارده،پشت کردن به استاد،حرفهای صد من یه غاز و الی ماشاالله،بهتر سر در جیب خود داشته باشیم که حقیقت هیچوقت خود را بر شما عریان و آشکار نخواهد کرد

سلام اولا لطف کنید در مورد اینکه شاید فقها هم به استادهای خودشون پشت کنند لطف کنید یک مثال بیاورید. ثانیا اگر در بین فقها شاگردی از استاد خودش جدا بشه حداقل به او به دید احترام می نگرد نه اینکه مثل صفی علیشاه استاد و مراد خود را گوساله و زندیق خطاب کند. ثالثا در کتب علما هم وقتی مخالفت شاگردش را می بینم باید متوجه باشیم که این مخالفت و اختلاف در مسائل علمی است ولی شخصیتی مثل صفی علیشاه که ادعای ولی خدا بودن دارد نمی تواند بلکه نباید این چنین با مراد خود صحبت کند. رابعا همه متصوفه میدانند که بنابر اصول تصوف هیچگاه شیخ سیار نمی تواند به مقام قطبیت برسد و اتفاقا یکی از ایرادات مریدان منورعلیشاه هم به صفی علیشاه همین مورد بود پس چرا یک شیخ سیار ادعای قطبیت می کند و این چنین به استاد و مراد خود پشت می کند؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.