عبدالبهاء و تربیت تمدن با لگام اسب
مترجم عبدالبهاء در سفر به غرب که تمدن الملک نام داشت، بخاطر دختربازی و دیر آمدن به محل اقامت توسط عبدالبهاء، با لگام اسب ادب شد. او سرانجام بخاطر تشکیل محفل اتحاد میان بهائیانی که ناقضین نامیده میشدند از بهائیت طرد شد. اما آیا احکام و اخلاقیاتی که در بهائیت ترویج میشود، نوع برخورد با تمدن الملک را تأیید میکند؟
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دومین پیشوای بهائیت عبدالبهاء، در ماجرای سفر خود به کشورهای غربی حکایت میکند که اگر تمدن الملک مترجمش در این سفر همراهش نبود، بسیار به او خوش میگذشت. عبدالبهاء به یکی از خاطرات سفر خود با تمدن الملک اشاره میکند که بخاطر دیر آمدن به محلّ اقامت و دختربازی او در این سفر، تمدن را به باد کتک گرفته است.
در نقل این خاطره از کتاب بهائی میخوانیم: «تمدن الملک مترجم هیکل مبارک بود، یک شب خیلی دیر به منزل آمد، پرسیدم تا به حال کجا بودی؟ جواب داد در کنار بحر (دریا) بودم و به طرف منزل میآمدم. ناگاه چند نفر از دخترها دور مرا محاصره کردند و دست و پای مرا گرفته خواهی نخواهی به قایقی نشاندند و قایق را دور از ساحل بردند و نتوانستم خود را از دست آنها خلاص کنم. (عبدالبهاء) فرمودند با تعلیمی (لجام اسب) او (تمدن الملک) را یک کتک جانانهای زدم. بعد فرمودند که تمدن الملک در مسافرت به غرب مرا بسیار ناراحت داشت و اگر همراه نبود، به من خوش میگذشت...».[1]
اما در نقد و بررسی این خاطره از عبدالبهاء باید گفت:
اول: عبدالبهاء به عنوان رهبر و پیشوای دینی فرقه بهائیت، بر اساس چه اصل و حکمی تمدن الملک را بخاطر دیر آمدن به محلّ اقامت و دختربازی به باد کتک گرفته است؟! اگر دختربازی و وقت گذراندن با دخترها باید کسی را به باد کتک گرفت که بسیاری از مبلّغین بهائی با تبلیغ جنس مخالف، شایسته آن هستند. اگر هم تمدن الملک با دخترها عمل منافی عفت انجام داده بود، مجازاتش بر اساس احکام بهائی، پرداخت جریمه نقدی بود، نه سیاه و کبود شدن با افسار اسب![2] آیا پیشوای بهائیت این حکم بهائی را نمیدانست یا او هم احکام بهائی را جعلی، باطل و ناکارآمد میدانست؟
دوم: اما جدای از کتک خوردن تمدن از عبدالبهاء، در ادامه این خاطره آمده که تمدن الملک سرانجام توسط عبدالبهاء از بهائیت، به خاطر ایجاد محفل اتحاد با ناقضین طرد شد.[3] اما مگر تمدن الملک چه مشکلی داشت که قابل اصلاح نبود؟ مگر بهائیان در شعارهای تبلیغاتی خود نمیگویند که تمامی انسانها قابل اصلاح هستند و نباید کسی را دور انداخت: «نوع انسان جمیعاً در ظلّ (سایهی) رحمت پروردگار است نهایت بعضی ناقص هستند باید اکمال گردند، جاهل هستند باید تعلیم یابند، مریض هستند باید معالجه شوند، خوابند باید بیدار گردند...».[4]
آری؛ پیشوایان بهائی نشان دادند که نه به احکام ساختگی خود پایبندند و نه به شعارهای اخلاقی خود اعتنایی دارند.
پینوشت:
[1]. خاطرات شصت روزه لبیب، 1919 م، ص 285.
[2]. ر.ک: حسینعلینوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 47، بند 49.
[3]. خاطرات شصت روزه لبیب، 1919 م، ص 286.
[4]. احمد یزدانی، نظری اجمالی در دیانت بهائی، تهران: لجنه ملّی نشریات امری، 1328 ش، ص 32.
افزودن نظر جدید