جریان باستانگرا، قصهگوی جبهه جهانی ابلیس
باستانگرایان، شعار بازگشت به هویت کهن را سرمیدهند، اما ظاهرشان و باطنشان، تار و پود وجودشان، همگی غرب زده و مرعوب غرب است. آنان حتی تاریخ را به گونهای روایت میکنند که در نهایت، خواسته یا ناخواسته، منفعتی به غرب برسانند. به عبارتی برای غرب قصه گویی میکنند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جریان باستانگرایی در ایران معاصر، هویت خود را در بازگشت به فرهنگ باستانی و ضدیت با اسلام و تقابل علیه نهضتهای اسلامی بازتعریف میکند. آنان هر چند از شعارها و نمادهای ایران باستانی بهره میبرند، اما اغلب، شدیداً در مُرداب غربگرایی و بیگانهپرستی غرق هستند. آنان شعار بازگشت به هویت کهن را سرمیدهند، اما حتی ظاهرشان هم شعارهای آنان را تأیید نمیکند. چه اینکه تار و پود وجود آنان، با هویت غربی گره خورده است. برای نمونه:
اصالت انسان (Humanism)، که هرچند معانی گوناگونی برای آن شمرده میشود، اما وجه اشتراک همه این معانی، اصالت دادن به «انسان» در برابر «خداوند» است. اکنون کاری به صحت یا عدم صحت اومانیسم نداریم، بلکه سخن ما در این است که در ایران باستان، اومانیسم وجود نداشت و اگر بوده در حاشیه قرار داشت؛ بلکه در جامعه هخامنشیان، ساسانی و... «خدایان»، «آیینهای دینی» و «پادشاه» اصالت داشتند. مردم کف جامعه، تنها و تنها، بندگان پادشاه شمرده شده؛ جز بارکِشی، کِشت و چوپانی و عاقبت، باج و خراج تحویل خزانه حکومت دادن، وظیفه و جایگاهی نداشتند.(1) داریوش هخامنشی حتی آب را بر مردم میبست تا بتواند از آنان باج بیشتری بگیرد.(2)
آزادی و آزادی خواهی (Liberalism)، که اکنون، کاری به درستی یا نادرستی آن نداریم، بلکه سخن ما در این است که در ایران باستان، آزادیخواهی وجود نداشت و اگر بوده؛ در حاشیه قرار داشت. پادشاهان هخامنشی، همواره میکوشیدند هر گونه آزادیخواهی که در تعارض با سُلطهشان بوده را سرکوب کنند. داریوش اول هخامنشی میگوید در 13 ماه، 19 شورش مردمی را سرکوب کردم؛ کُشتم، اسیر کردم؛ دست و پا بریدم؛ چشم از حدقه درآوردم؛ بینی و گوش بریدم و...(3) مشابه همین رفتارها را کوروش و سایر پادشاهان هخامنشی مرتکب میشدند. اساساً آزادی تا جایی تحمل میشد که به منفعت پادشاهان و درباریان آسیب نرساند.
مسئله دیگری چون مردمسالاری (Democracy) نیز به همین صورت. گفته شد که انسانها در نگاه حکومتی چون شاهنشاهی هخامنشی، جایگاهی نداشتند. این شمشیر و سُم اسب جنگاوران بود که سرنوشت ملتها را تعیین میکرد. این شاهزادگان و رؤسای خاندانهای قدرتمند بودند که مسیر حرکت جامعه را تعیین میکردند و مردم موظف به اطاعت بیچون و چرا بودند.
در این میان، موارد بسیار دیگری هم وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از بیان آن صرف نظر میکنیم.
عصاره کلام اینکه سید حسن تقیزاده که از ارکان ترویج باستانگرایی در ایران بود، میگفت که «ما ایرانیها باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم». اقلاً شاگردان و رهروان او، توصیه او را به جان خریدند. افرادی از سر تا پا بیگانه پرست و مرعوب غرب. دم از وطنپرستی میزنند، اما اگر به آنان بگوییم از دولتهای انگلیس و امریکا به خاطر جنایاتی که در 100 سال اخیر علیه ایران و ایرانی مرتکب شدند، اعلام بیزاری کنید، چنین نخواهند کرد.
آنان حتی تاریخ را به گونهای روایت میکنند که در نهایت، خواسته یا ناخواسته، منفعتی به غرب برسانند. به عبارتی به سود غرب قصهگویی میکنند.
پینوشت:
1. بنگرید به: «در دوره هخامنشی، مردم بنده شاه محسوب میشدند» و «افتخار: همه جهان بَرده هخامنشیان بودند!»
2. بنگرید به: «داریوش هخامنشی و بستن آب بر مردم»
3. بنگرید به بیانات داریوش در کتیبه بیستون
دیدگاهها
saman
1402/08/25 - 22:24
لینک ثابت
کانال «باستاننامه» پیرامون
افزودن نظر جدید