روایات ائمه اطهار (ع) در رد تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اینکه صوفیه مورد تأیید اهلبیت (علیهم السلام) بوده یا نبودهاند باید به کلام و سیره معصومین (علیهم السلام) مراجعه نمود تا در انعکاس گفتار و رفتار اهلبیت (علیهم السلام) تأیید و یا عدم تأیید ایشان را پیدا نمود. از آنجا که صوفیان از همان ابتدا منافقانه آنهم در لباس دین با افراط و تفریطها، عملکردی خلاف سیره و روش اهلبیت (علیهم السلام) داشتند و با افکار انحرافی خود به نوعی مقابل اهلبیت (علیهم السلام) قرارگرفته بودند، اهلبیت (علیهم السلام) برای حفاظت و صیانت از دین و جلوگیری از انحرافات به مقابله با تصوف و روشنگری علیه آنها بر خواستند. دراینباره احادیث فراوانی از معصومین (علیهم السلام) وارد شده است، که در اینجا چندین حدیث از کتب معتبر روایی نقل میکنیم:
1. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرمودهاند: «روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امّت من به نام (صوفیه) برخیزند. آنها از من نیستند و بهرهای از دین ندارند و آنها برای ذکر دور هم حلقه میزنند و صداهای خود را بلند میکنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند؛ درحالیکه آنان از کافران نیز گمراهتر و اهل آتشاند و صدایی دارند مانند عرعر الاغ.» [1] همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روایتی از لعن ملائکه بر این گروه خبر داده است.» [2]
2. به سند صحیح از احمد بن محمد بزنطی روایت کردهاند که مردی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: «در این زمان قومی پیدا شدهاند که به آنها صوفی میگویند. درباره آنها چه میفرمایید؟ امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «آنها (صوفیان) دشمنان ما هستند، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد بهزودی کسانی پیدا میشوند که ادعای محبت ما را میکنند و به ایشان نیز تمایل نشان میدهند، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند و گفتارشان را تأویل میکنند. بدآنکه هرکس به ایشان تمایل نشان دهد؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم و هرکس آنها را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است.» [3]
3. به سند صحیح از "بزنطی" و "اسماعیل بن بزیع" از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که آن حضرت فرمود: «هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید، گویا اینکه در راه خدا و در حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است.» [4]
4. به سند معتبر از «حسین بن سعید» روایت شده است که گفت: «از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردم از صوفیه؟ و ایشان فرمودند: «کسی قائل به تصوف نمیشود مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت یا حماقت؛ اما اگر کسی از روی تقیه خود را صوفی بنامد، تا از شرّ آنها در امان بماند بر او گناهی نیست؛ بهشرط آنکه به چیزی از عقاید باطلشان قائل نشود.» [5]
5. شیخ مفید به سند صحیح از امام علی النقی (علیه السلام) روایت کرده است که محمد بن حسین بن ابی الخطاب میگوید: در خدمت امام علی النقی (علیه السلام) در مسجدالنبی بودم که در آن حال جمعی از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور شدند و در میان ایشان ابو هاشم جعفری نیز بود که او مردی بسیار بلیغ و باکمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت و چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند، به ناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند. حضرت فرموند: به این حیله گران اعتنا نکنید زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین میباشند. زهد ایشان برای راحتی بدنهایشان و تهجد و شب زندهداریشان برای صید کردن عوام است. عمری را در گرسنگی به سر برند تا عوام و نادانی را مانند چهارپایان پالان کنند و زین بر پشت آنان گذارند.» حضرت در ادامه فرمودند: «ذکر نمیگویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمیکنند مگر برای پر کردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستی خدا میزنند تا ایشان را به چاه اندازند، وردهای ایشان رقص و کف زدن و غنا و آوازخوانی است و کسی بهسوی آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد، مگر آنکه ازجمله سفیهان و احمقان باشد. هرکس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود، مانند آن است که به زیارت شیطان و بتپرستان رفته باشد و هر کس یاری ایشان کند، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است» در همان موقع یکی از اصحاب آن حضرت عرض کرد: «اگرچه آنکس به حقوق شما اقرار داشته باشد؟» حضرت نگاه تندی به او کردند و فرمودند: «این سخن را ترک کن! مگر نمیدانی هر کس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمیکند؟ آیا نمیدانی ایشان پستترین طوایف صوفیه میباشند و تمام صوفیان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و برخلاف طریقت ما است و این گروه، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) میکنند و خداوند نور خود را تمام میکند، هرچند کافران خوش ندارند.» [6]
پینوشت:
[1]. هاشمی خویی، میرزا حبیبالله، شرح نهجالبلاغه، نشر المکتبه الاسلامیه، ج 6، ص 268
[2]. طوسی، محمد بن حسن، امالی شیخ طوسی، نشر اندیشه هادی، ج 2 ص 152 و دیلمی، حسن، اعلام الدین دیلمی، نشر موسسه آل البیت، 1367، ص 204)
[3]. هاشمی خویی، میرزا حبیبالله، منهاج البراعه، نشر المکتبه الاسلامیه، ج 6، ص 304
[4]. محدث قمی، سفینه البحار، نشر فراهانی، ج 2، ص 57
[5]. همان، ج 2، ص 58
[6]. همان، نشر اسوه قم، ج 5 ص 199
افزودن نظر جدید