میزان پایبندی شوقیافندی به اصل تعدیل معیشت
یکی از برنامههای آیین بهایی که به موضوع فقر و محرومیت پرداخت، پس از اشاره به اصل تعدیل معیشت، افزود: معضل فقر و غنا وقتی از جنبهی شخصی حل نگردد، به جنبهی اجتماعی سرایت پیدا میکند. اما لازمهی تحقق این اصل، در درجهی اول، پایبندی رهبران دینی به سادهزیستی میباشد. این در حالیست که شوقی افندی هیچگاه به این موضوع پایبند نبوده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در یکی از برنامههای شبکه تلویزیونی «آیین بهایی»، با اشاره به تعلیم «تعدیل معیشت حیات» در مسلک بهائیت، به موضوع فقر و مشکلات اقتصادی پرداخته شد. کارشناس برنامه در ادامه اظهار داشت: «از نظر حقوقی یکی از اولین حقهای انسانی، حق حیات است که منوط به دسترسی انسان، به مایحتاج زندگی است. در نتیجه اگر انسانهایی زیر خطِ فقر باشند و به لوازم روزمَره دسترسی نداشته باشند، به طور قطع از زندگی بازمیمانند».[1]
کارشناس بهائی این برنامه همچنین افزود، معضل فقر و غنا وقتی از جنبهی شخصی حل نگردد، به جنبهی اجتماعی سرایت پیدا خواهد کرد: «از نظر اجتماعی، مسأله فقر سه جنبه دارد؛ شخصی، اجتماعی و اخلاقی (روحانی). مسئله فقر و غنا وقتی که حل نشود، از جنبه شخصی به جنبه اجتماعی توسعه پیدا میکند؛ یعنی رشد جامعه مختل میشود و جامعه از نظر سیاسی و امنیتی دچار مشکل میشود. در نتیجه اِنحطاط اخلاقی، یعنی فساد در جامعه، افزایش مییابد».[2]
با توجه به گفتههای کارشناسان بهائی، برای جلوگیری از دو قطبی شدن و عدم سرایت معضل فقر و غنا از جنبهی شخصی به جامعه؛ لازم است در درجهی اول، رهبران دینی در این زمینه الگو باشند. چرا که اگر حاکمان دینی (که به عنوان الگوی جامعه مطرح هستند) به این موضوع پایبند نباشند، سبب گسترش این معضل و انحطاط اخلاقی در جامعه میشوند.
اما بر خلاف شعارها، شاهد آنیم که شوقی افندی به عنوان رهبر دینی بهائیان، به این موضوع پایبند نبوده و مدام به ثروتاندوزی میپرداخته است. تا جایی که بنا بر اسناد، میزان داراییهای شخصی او در زمان مرگش، 2,967,433,012,454 ریال (دو هزار و نهصد و شصت و هفت میلیارد و چهارصد و سی و سه میلیون و دوازده هزار و چهارصد و پنجاه و چهار ریال، اعلام شده است.[3] همچنین جالب است بدانیم به طور مثال، در سال 1336 شمسی، تنها، رقم مالیات بر اموال و ثروت شوقی افندی در کشور ایران، معادل 287 میلیون دلار بوده است.[4] بد نیست بدانیم، با عقیم ماندن شوقی، پس از مرگش در تقسیم اموال او جنگ و نزاع شکل گرفت که چهرهی بسیار زشت و حقیقی جامعهی بهائی را به نمایش گذاشت.[5] این واقعه نشانگر آنست که هیچیک از سران بهائیت، به شعار تعدیل معیشت و توزیع عادلانهی ثروت، پایبند نبوده و تنها در حد شعار بدان اکتفا کردهاند.
اما دین اسلام در زمینهی تعدیل معیشت به شعار اکتفا ننموده و یکی از راهکارهای تعدیل معیشت را، راهکار سیاسی معرفی کرده است. در قرآن کریم، زیستن با تودههای محروم و زندگی در سطح طبقه فقیر، به حاکمان جامعهی اسلامی توصیه شده تا حاکمان، همواره به فکر محرومان و تعدیل معیشت در جامعه باشند.[6] حضرت علی (علیهالسلام)، به عنوان اولین رهبر جامعهی اسلامی پس از پیامبر گرامی اسلام، در این خصوص میفرمایند: «امام شما از دنیای خود به دو جامه (لباس) فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است... به خدا، من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوخته و از غنیمتهای آن چیزی ذخیره نکردهام؛ بر دو جامه کهنهام جامهای نیفزودم و از زمین دنیا، حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من، از دانه تلخ بلوط ناچیزتر است».[7]
آری؛ شایسته است حاکمان دینی نه تنها خود از اشرافیگری بپرهیزند، بلکه زیردستان خود را نیز بر حَذَر دارند. اما از آنجا که بهائیان، شعار تعدیل معیشت را طرحی نو و از ابتکارات پیامبرخواندهی خود میدانند (و معتقدند که ثروت باید به طور عادلانه تقسیم شود)، باید این را هم بدانند که رهبران این مسلک، از نقض کنندگان اصلی این طرح بودهاند و بنا به گفتهی عباس افندی، گفتن بیعمل را چه سود: «دين اللّه فی الحقيقه عبارت از اَعمال است، عبارت از اَلفاظ نيست. زيرا دين اللّه عبارت از علاج است؛ دانستن دواء ثمری ندارد بلکه استعمال دواء ثمر دارد. اگرطبيبی جميع اَدويه (داروها) را بداند امّا استعمال (مصرف) نکند چه فائده دارد ...».[8]
پینوشت:
[1]. شبکه تلویزیونی آیین بهایی، نام برنامه: فقر و مشکلات اقتصادی، کارشناسان: ایرج عابدیان و فرهاد ثابتان.
[2]. همان.
[3]. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی افندی، بیجا: مؤسسه تحقیقی رائین، چاپ مرو، بیتا، ص 325.
[4]. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، تهران: مؤسسه تحقیقی رائین، چ 1، بیتا، ص 179-177.
[5]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: رفتار عجیب بهائیان در تقسیم اموال شوقیافندی!
[6]. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناکَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً [کهف/28]؛ و نفس خود را همراه کسانی دار که صبحگاه و شامگاه پروردگارشان را میخوانند در حالی که پیوسته خشنودی او را میطلبند. و مباد که هر دو چشمت از آنها (به شخص دیگر و چیز دیگر) منصرف شود که زینت و آرایش زندگی دنیا را طالب باشی، و از کسی که قلب او را (به خاطر سابقه طغیانش) از یاد خود غافل کردهایم و از هوا و هوس پیروی میکند و کارش اسراف و تجاوز (از حدود خداوند) است اطاعت مکن».
[7]. نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص 553، نامه 45.
[8]. عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان: لجنه ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 1921 م، چاپ اول، ج 1، ص 106-105.
افزودن نظر جدید