تشیع و تصوف

درحالیکه برخی از صوفیه سعی دارند محمدتقی مجلسی را منسوب به یکی از فرقههای صوفیه کنند، برخی دیگر نظری مخالف گروه اول داشته و معتقدند تهمت صوفیگری به مجلسی اول، به خاطر گرایشهای عرفانی و سلوک زهدگرایانه وی بوده و او هیچگاه در زمره صوفیان اصطلاحی درنیامد.

از وظایف و تکالیف شرعی و اخلاقی هر مسلمان رعایت ادب و احترام گذاشتن به پیامبر اعظم (ص) و اهلبیت وی (ع) است، اما عدهای از صوفیان که ادعای شیعه بودن دارند، سخنانی سخیف و نامربوط نسبت به پیامبر اکرم (ص) بیان کردند که دور از شأن و منزلت ایشان است.

تصوف داعیهدار این مطلب است که میتواند با نمایش مسیر سلوک الی الله، سالک را با گذراندن از مراتب و مراحل به سلامت به سرمنزل مقصود و حقیقت برساند، اما این ادعا با مخالفت بزرگان فرقین (شیعه و اهل سنت) به شدت با چالش مواجه شده و صوفیگری بجای هدایت به سوی حق، سالک را تا درههای گمراهی مشایعت خواهد کرد.

بعد از آنکه صوفیه با مخالفتهای فقها و علمای عصر صفوی و حمایت شاهان آن دوره از ایران رخت بربست، در اثر مخالفتهای فقهای اهل شریعت، تصوف از تشیع جدا شده و هر کدام وارد مسیر خاص خود گردید. اما دوباره بعد از مدتی در اثر حمایت قزلباش از شاهان صفوی، دوباره با حمایت شاهان بساط درویشی در ایران پهن شد.

فلسفه مبعوث شدن پیامبران رشد عقول بشیری برای پذیرش دین حق بود. همه پیامبران تلاش خود را کردند تا دین کامل به بشر عرضه گردد و بدین طریق مردم را به مقام قرب الهی برسانند. برخلاف آموزههای انبیاء، فرقههای منحرفی پدید آمد که خود را برحق دانسته و مردم را به خود دعوت میکردند. صوفیه جزو گروههای منحرف جریان اسلام است که ادعای ناجی بودن را به دروغ به یدک میکشد.

از شیوههای مشروعیت بخشی صوفیان به سیر و سلوک صوفیانه، انتساب علمای شهیر شیعه به خود است. این عمل همواره در دستور کار سلاسل مختلف صوفیه بوده است. زیرا صوفیان میدانند علما و دانشمندان شیعه –برخلاف بزرگان صوفیه- وجهه وجیهی در میان مردم داشته و مورد اقبال عمومی هستند. از این رهگذر سلسلههای صوفیه در هر عصر و زمانی یک یا چند تن از علمای بزرگ را به خود منسوب کرده تا روش خود را مورد تایید جلوه دهند.

همواره در میان صوفیان شیعه شده و دیگران درباره خاستگاه تصوف اختلاف وجود داشته و دارد. برخی از صوفیان مدعی هستند سلسلههای صوفیه شیعه، از اول شیعه بودند. این در حالی است که مخالفان ایشان برخلاف ادعای صوفیه و به گزارش آثار بزرگان صوفیه و همعصران ایشان معتقدند تمامی مشایخ صوفیه تا قرن پنجم همگی سنی مذهب بودهاند.

نقش پررنگ علمای شیعه در پاسبانی از مرزهای عقیدتی تشیع و اسلام ناب در طول تاریخ، چه در زمان حضور و چه در عصر غیبت معصوم (علیهالسلام) قابلتوجه و دقت است. حضور مجاهدانهی ایشان در برخورد با فرق منحرف و بهخصوص فرقهی تصوف، یادآور سخنان معصومین (علیهمالسلام) در مواجهه با این مدعیان کاذب عرفان است.

تصوف به عنوان عرفان اهل سنت زاده شد. اما بعد از چند سده، به دلایل مختلف سر از وادی تشیع در آورد و بسیاری از صوفیان با ادعای شیعهگری سلاسلی از صوفیه را تشکیل دادند و برای جذب عوام شیعه در جامعهی شیعی، دست به فعالیت گسترده زدند. در این مقاله به بررسی و نقد این موضوع خواهیم پرداخت.

قاطبه متون صوفیه اولین صوفی را ابوهاشم کوفی معرفی میکنند و اعتقاد دارند که اولین کسی که بدین نام مشهور گشت، ابوهاشم کوفی بود. در این میان روایاتی در مذمت ابوهاشم کوفی از جانب اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است که نشانگر شروع جریانی انحرافی توسط شخصی است که عقیدهای فاسد داشته است.

به عقیده برخی اشخاصی همانند سفیان ثوری که از بزرگان صوفی قرن دوم میباشد، از جمله پاکانی هستند که مخالف سیاستهای خلفا بوده و با گوشهگیری و زهدگرایی، قصد اعتراض به حاکمان را داشتند، در صورتی که همین افراد در روایات اهلبیت (علیهم السلام) مورد مذمت قرار گرفته و عامل انحراف جامعه معرفی شدند.

در این که آیا سحر واقعیت دارد یا جزو خرافات هست، بین علمای اسلام، بهخصوص علمای شیعه و سنّی اختلافنظر وجود دارد. در این میان برخی از علمای شیعه سحر را صرف خـرافات میدانند و برای ادعای خود به برخی از آیات قرآن استدلال میکنند و برخی دیگر آن را خرافه نمیدانند. اما از بین اهل سنت بعضیها قائل هستند به اینکه سحر واقـعیت دارد.

زهد حقیقی و اسلامی، که شیوهی معصومین(علیهمالسلام) بود، بیاعتنایی به دنیا، کم خرج بودن و ساده زندگی کردن، تعلق نداشتن به تشریفات زاید و عدم تجملگرایی است که یک زاهد حقیقی، علاوه بر استفاده کردن از نعمتهای حلال خداوند، باید جامعهگرایی و مسئولیتپذیری نسبت به افراد را سرلوحهی زندگی خود قرار دهد و از انجام عبادتهای مفرط و طاقت فرسا و از مردم و جامعه دوری کردن، اجتناب کند.

فرقه حروفیه ازجمله فرقههای است که عقاید و آموزههای آنان الهام گرفتهشده از صوفیه است چون فضلالله استرآبادی بهعنوان مؤسس این فرقه خود سالها در رباط صوفیه به ریاضت صوفیانه مشغول بوده و با استفاده از کتب حروفیه که توسط بزرگان صوفیه ماقبل خود نوشتهشده بود، ادعا کرد که به باطن قرآن دستیافته و بعد از آن نیز ادعای امامت و حتی الوهیت کرد.