تشیع و تصوف

شیخ بهایی از جمله علمایی است که صوفیه او را برای اعتباربخشی بهخود صوفی خواندهاند. در حالیکه خود شیخ میگوید که من وانمود کردم که فریب صوفیه را خوردم تا آنها را هدایت کنم. درواقع شیخ بهایی این چنین مصلحت دید که خود را به صوفیگری بزند تا نه تنها عموم صوفیان را هدایت کند، بلکه کشور و حکومت صفویه را از صوفیه پاک کند.

در ادامه مخالفت اهلبیت (ع) با صوفیه، علمای اعصار مختلف در مخالفت با این جریان انحرافی از هیچ تلاشی فروگذار نکردهاند. در میان علمای مخالف صوفیه، میتوان به علمای عهد قاجار اشاره کرد که به جهت عقاید انحرافی صوفیه با ایشان مخالفت میکردند.

مخالفت علمای شیعه با صوفیه همواره در طول حیات صوفیه ادامه داشته است. از میان علمایی که به مخالفت با صوفیه پرداختند علامه محمدباقر مجلسی است. ایشان با جمعآوری احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و پخش کردن آنها در میان مردم، به مبارزه با صوفیه پرداختند.

در طول تاریخ اسلام، افراد مشهوری از علما، دانشمندان و شاعران آثار زیادی نیز از خود برجای گذاشتهاند، اما نکتهای که بسیار حائز اهمیت است، شناخت عقیده درست و معرفت آنان نسبت به اهلبیت (علیهمالسلام) در سراسر زندگی است. لذا افرادی که نسبت به ائمهی معصومین (علیهمالسلام) کوچکترین جسارت و اهانت را داشته باشند، نمیتوان آنان را محب واقعی دانست مانند مولوی که در بعضی از اشعار وی جسارتهایی نسبت به ائمهی معصومین (علیهمالسلام) دیده میشود.

ائمهی معصومین (ع) در سیرهی زندگانی خود با افراد و گروههایی که عقائد مردم را بازیچه قرار داده و احکام اسلام را تغییر و بدعتی در آن بهوجود میآوردند مبارزه کرده و برعلیه این اعتقاد نادرست آنان، سخن میگفتند. یکی از این گروهها، صوفیان بودند که در روایات نه تنها این عده، دشمن اهلبیت نامیده شدند بلکه هر کسی را که به ایشان تمایل و گرایش داشته باشد نیز مورد بیزاری امام معصوم(ع) قرار گرفته است.

یکی از مهمترین گروه مخالفان صوفیه، علمای راستین بودهاند که مردم را از خطر تصوف باخبر میکردند. از میان علمایی که درباره انحرافات صوفیه موضعگیری محکمی داشتهاند میرزای قمی (ره) بوده است. ایشان سران صوفیه را منحرف میداند و خطر آنها را به مردم گوشزد میکنند.

برخی خطبه البیان را منسوب به امیرالمومنین علی (ع) میدانند درحالی که اولین نسخه این خطبه به سال 733 ه.ق بازمیگردد. این درحالی که منابع حدیثی مشهور شیعه آن را نقل نکردهاند. متاخر بودن اولین ناقل خطبه البیان نشانگر نادرستی استناد آن به امیرالمومنین (ع) است.

خطبه البیان که برخی آن را منسوب به امیرالمومنین (ع) میدانند، از نظر سندی مرفوع بوده و راویان ذکر شده در آن به جز یک نفر همگی مجهول هستند. با توضیحات داده شده میتوان اینگونه نتیجه گرفت که از لحاظ سندی نمیتوان به خطبه البیان استناد کرد و او را از امیرالمومنین علی (علیه السلام) دانست.

به نظر برخی خطبه البیان منسوب به امیرالمومنین علی (علیه السلام) است. اما برخی دیگر معتقدند که خطبه البیان دستآویز فرقههای صوفیه است برای توجیه شطحیات خود. بنابراین انتساب خطبه البیان به امیرالمومنین علی (علیه السلام) منتفی دانسته شده و آن را از جعلیات صوفیه میدانند.

فرقهی صوفیه از قرن دوم بر سر زبانها افتاد و در گذر زمان افراد زیادی را گمراه و به سوی خود جذب کردهاند و در زمان ائمهی معصومین (ع) روایتهایی برای مخالفت و مقابله با این گروه وارد شده که نمونهی آن روایتی از امام رضا (علیهالسلام) است که سفارش به انکار صوفیه فرموده و اثری از این انکار را ذکر فرمودند.

امروزه اسلام ستیزان در سراسر جهان با شدت زیادی به مسلمانان تعدی کرده و جان و مال ایشان را مباح دانسته و خون مسلمانان را به راحتی بر زمین میریزند. درحالیکه مسلمانان به پیروی از آموزههای اسلام با این کارها مخالفت کرده و مراتب اعتراض خود را اعلام میکنند، صوفیه که مدعی پیروی از امیرالمومنین (ع) هستند، دربرابر این نسل کشی غرق در سکوتی مرگبار شدهاند.

بنا به گزارش کتاب بیان الادیان، برخی از فرقههای صوفیه معتقد به حلول و اتحاد هستند. به همین دلیل است که بزرگان سلف شیعه همچون شيخ مفيد، ابن قولويه و ابن بابويه، فرقههایی که گرایش به این نوع از عقاید را دارند، منحرف دانسته و ایشان را از غلات برشمردهاند.

ابنجوزی از علماء بزرگ اهلسنت در کتاب خود با نقل داستانهای عجیبی از کتاب غزالی افکار و عقاید صوفیانه سخیف غزالی را که با شرع مقدس اسلام منافات دارد را مورد بررسی قرار داده و بارها اظهار شگفتی خود را از سخنان غزالی بیان داشته است و معتقد است که غزالی فقه را خیلی ارزان به تصوف فروخته است!

یکی از نشانههای دور بودن صوفیه از معارف قرآن و اهلبیت (علیهم السلام) در توصیههای است که به مریدان خود دارند که با توصیه عرفاء واقعی بسیار متفاوت است. چنانچه غزالی گدایی در بازار را وسیله درمان شخص متکبر میداند. حال آنکه عارفانی همچون امام خمینی (رحمه الله علیه) شخص متکبر را متوجه خلقت او از آب گندیده میکنند.