ولایت
هیچ کس مانند حضرت فاطمه زهرا (س) عمق امامت را نشناخت و هیچ فردى چون او در راه تبیین امامت و شناسایى آن و دفاع از امام خویش تلاش نکرد و براى اثبات امامت امام على (ع) به محاجه و دفاع پرداخت و آنجا که لازم دید، براى دفاع از امام خویش، جان خود را به خطر انداخت تا آنجا که اولین شهید راه امامت و دفاع از آن لقب گرفت.
رفتار شناسی حضرت فاطمه (س) در جامعه و نحوه برخورد ایشان در موقعیتهای مختلف، برترین الگو و راهنما در حوزه بصیرت است. اوج مبارزات سیاسی حضرت در دفاع از حریم ولایت تبلور مییابد. آن ولایتی که حضرت، حاضر میشود تمام دارایی خود را برای پا برجا ماندن این عنصر اساسی فدا کند.
حضرت زهرای اطهر (س) در مدت کوتاه زندگی خویش بعد از رحلت پیامبر (ص) برای دفاع از حق و حریم امامت و ولایت و جلوگیری از انحراف سیاسی مسلمانان، به تلاش و مبارزه خستگی ناپذیری پرداخت و در این زمینه اقدامات مختلفی داشتند و در این راه حتی فزند خویش را نیز فدا کردند.
حق ولایت، خلافت و امامت هرگز سازش پذیر نیست و تنها یادگار پیامبر(ص) حضرت فاطمه (س) که در امر خلافت به حقیقت، هیچ گونه مسامحهای روا نداشت و از بذل مال و جان و حتی فرزند خویش دریغ نکرد.
درحالی ائمه اطهار (ع) در مواقع مختلف، تبرّی را از لوازم اسلام و ایمان خوانده و آن را واجب دانستهاند که فرقههای صوفیه که داعیهدار اسلام حقیقی هستند، صلح کل را بهعنوان اصل اساسی برای خود برگزیده و حاضر به ابراز دشمنی و برائت از دشمنان خدا نیستند. چنانچه نورعلی تابنده به جای ابراز برائت از دشمنان اهلبیت (ع) میگوید که حاضر است به شمر هم خدمت کند.
درحالی برخی از ولایت، بهعنوان وجه مشترک بین تصوف و تشیع نام میبرند که بنیانگذاران تصوف در میان مسلمانان، همه از میان اهل سنت برخاستهاند و قبل از قرن هشتم یک قطب هم شیعه نبوده است. همچنین با ورود تصوف به تشیع، اقطاب صوفیه قائل به مهدویت نوعیه شدند و ولایت را از مهدویت شخصیه به مهدویت نوعیه تعمیم دادند و بدینوسیله تکتک اقطاب خویش را ولی خدا و مهدی امت خواندند.
با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند، معنای اتخاذ شده از ولیّ در میان صوفیان، به برداشت اهلسنت نزدیکتر است. اما با ورود تصوف به تشیع، معنای ولایت در نزد آنها نیز تا حدودی تغییر کرد و آنها نمادی از جایگاه و مقام ولی منصوص و معصوم که شیعه بر مبنای قرآن و روایات به آن معتقد است را تا حدودی پذیرفته و آن را در مسلک تصوف بهوجود آورده و نام آن را مرشد یا قطب گذاشتند.
مریدان و پیروان فرقه صوفیه گنابادی باید در تمام امور تابع قطب و شیخ خود باشند و در انجام کارهای خود باید از طرف قطب یا شیخ خود اجازه داشته باشند. اقطاب این فرقه در توجیه این مسئله به آیهای از قرآن اشاره میکنند و خود را جزء مصادیق این آیه معرفی میکند، درحالیکه طبق صریح روایات، منظور از اولی الامر فقط حضرات معصومین (ع) هستند.
صلاحی معتقد است که علم الاسماء همان ودایع الهی است که از حضرت آدم (علیه السلام) سینه به سینه به ائمه اطهار (علیهم السلام) و اقطاب صوفیه و الان نیز به او رسیده است. درحالیکه ودایع الهی یکی از خصوصیاتش این است که نشانهای است برای اثبات صدق و کذب مدعیان و صحبت کردن به تمام زبان های دنیا و سخن گفتن با حیوانات ازجمله همین علم و نشانهای است که ولی خدا باید آن را دارا باشد.
محمد اسماعیل صلاحی درویش پرمدعای فرقه صوفیه گنابادی که خود را قطب برحق این فرقه میداند ادعا کرده است که ودایع الهی نزد وی است. وی ادعا کرد همان قوای ملکوتی که از علم الاسماء است در وجود اوست. درحالیکه نورعلی تابنده و جذبی نشان دادند که از قرائت صحیح قرآن عاجزند. صلاحی نیز قادر به سخنرانی بی عیب و نقص نیست، درحالیکه صاحب ودایع الهی باید بدون هیچ عیب و نقص و با فصاحت و بلاغت صحبت کند.
مشایخ صوفی و ارباب خانقاه که هر روز در پی گسترش اختیارات و تبعیت بی چون و چرای مریدان از خود بودند، با نزدیک شدن تشیع و تصوف به یکدیگر، آمال و آرزوی خود را در مقوله ولایت و جایگاه امام معصوم در تشیع یافتند. تصوف در قرون اولیه از متن اهل سنت برخاست و قریب به اتفاق مشایخ، بزرگان و مشاهیر صوفی تا قرون متمادی از چهرههای اهل سنت بودند.
شیعه معتقد است که ولایت و امامت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر به دوازده نفر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا به نام و نشان، تعیین کرده است.[3] با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند و در قرن هشتم و نهم بود که در ایران تصوف بهصورت یک گرایش عمومی درآمد[4]، نمیتوان ولایتی که در میان اهل سنت مقبول است را با ولایت مصطلح میان شیعیان یکی دانست.
معاویه گرچه علی (علیه السلام) را دوست دارد ولی سلطنت را بیشتر از علی (علیه السلام) خواهان است و دوستدار آن است و احمد حنبل گرچه برای علی (علیه السلام) شعر میسراید اما حکومت و ولایتِ دیگران را به عهده دارد. اما مالک اشتر... این مالک است که ولایت علی (علیه السلام) را به عهده دارد و این بار گران را به آسانی میکشد...
خداوند متعال در قرآن و پیامبر بزرگ اسلام در روایات فراوانی جریان خلافت و وصایت پیامبر را به صورت مستقیم و غیر مستقیم به همگان گوشزد کردهاند، بهویژه در حجه الوداع که آخرین حج پیامبر اکرم بود، در منطقه غدیرخم و در حضور هزاران حاجی، و برای او از همگان بیعت گرفت. خلفای غاصب هم به این موضوع اذعان داشتند و علی را شایسته خلافت میدانستند.