عوامل بی خدایی غرب در نظر شهید مطهری(قسمت اول)

  • 1401/08/01 - 12:29
به عقیده شهید مطهری، یکی از دلایل رویگردانی غربیان از دین، تعاریف کودکانه و ناصحیح کشیشان مسیحی از خدا است. به عقیده وی کشیشان تصویری کودکانه ازخدا در ذهن افراد می سازند و وقتی آنها بزرگ می شوند به غیر حقیقی بودن این خدا پی برده و کلیت دین را کنار می زنند.
شهید مطهری و مسیحیت

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ يكي از مباحث بسيار مهمی كه استاد مرتضي مطهری (ره) در طول حيات پر بركت خود به آن پرداخته اند، نقد تفكر مسيحيت از نوع كليسايی آن است. ايشان با مطالعه، تحقيق و تدقيق عالمانه ضعف های بزرگ كليسا را در پاسخگويی به نيازهای علمی و عملی جامعه انسانی در حوزه های مختلف اعتقادی، اجتماعی، حقوقی و سياسی آشكار نموده و ناكارآمدی آن را در اداره جوامع انسانی برملا ساخت. ايشان در جای جای آثار خويش مقايسه هايی در مسائل مختلف بين اسلام و مسيحيت حاضر دارد و برتری اسلام را در تمام آنها اثبات می كند و با روشنگری های خود در اين باره جلوی بسياری از انحرافات را گرفته و سدی در برابر تبليغات اين تفكر ايجاد نمودند.

آيت الله مطهری مسائل متعددی را در انتقاد از مسيحيت كنونی مورد نظر قرار داده اند كه 3 مورد از آنها را در این نوشته و نوشته‌های آتی ذکر می کنیم:

علل گرايش به مادی گری در عصر حاضر: از نقاط برجسته ای كه در آثار متفكر شهيد در نقد تفكر مسيحيت فعلی به چشم می خورد نقش كليسا در گرايش به مادی گری به معنی دوری از خدا در جهان حاضر است. استاد مطهری در آثار خويش مخصوصاً در كتاب «علل گرايش به مادی گری» نقش كليسا را در گرايش ماترياليستی چه در جامعه مسيحی و چه در غير آن به خوبی بيان نموده اند.

نارسايی مفاهيم كليسا در باره خداوند: «كليسا چه از نظر مفاهيم نارسايی كه در الهيّاتی که عرضه داشت و چه از نظر رفتار غير انسانیش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزاد فكران، از علل عمده گرايش جهان مسيحی ـ و به طور غير مستقيم جهان غير مسيحی ـ به مادی گری است... در قرون وسطی كه مسأله خدا به دست كشيش ها افتاد، يك سلسله مفاهيم كودكانه و نارسا در باره خدا به وجود آمد كه به هيچ وجه با حقيقت وفق ندارد و طبعاً افراد باهوش و روشنفكر را نه تنها قانع نمی كرد، بلكه متنفّر می ساخت و بر ضدّ مكتب الهی بر می انگيخت».(1)

ايشان درباره تصوير كليسا از خدا می فرمايند: «كليسا به خدا تصوير انسانی داد و خدا را در قالب بشری به افراد معرّفی نمود. افراد تحت تأثير نفوذ مذهبی كليسا از كودكی خدا را با همين قالب های انسانی و مادی تلقی كردند و پس از رشد علمی در يافتند كه اين مطلب با موازين علمی و واقعی و عقلی صحيح سازگار نيست. از طرف ديگر، توده مردم طبعاً اين مقدار قدرت نقّادی ندارند كه فكر كنند ممكن است مسائل مربوط به ماورای طبيعت، مفاهيم معقولی داشته باشد و كليسا اشتباه كرده باشد. چون ديدند مفاهيم كليسايی با مقياس های علمی تطبيق نمی كند، مطلب را از اساس انكار كردند».(2)

ايشان در اين باره كه مفهوم خدا در خانواده های مسيحی چگونه در ذهن كودك شكل می گيرد، به سخن يكي از دانشمندان اروپايی به نام والتر اسكار استناد می كند كه می گويد: «... در خانواده های مسيحی اغلب اطفال در اوايل عمر به وجود خدايی شبيه انسان ايمان می آورند. مثل اينكه بشر به شكل خدا آفريده شده است. اين افراد هنگامی كه وارد محيط علمی می شوند و به فرا گرفتن و تمرين مسائل علمی اشتغال می ورزند، اين مفهوم انسان گونه و ضعيف از خدا نمی تواند با دلايل منطقی و مفاهيم علمی جور دربيايد و در نتيجه بعد از مدتی كه اميد هرگونه سازش از بين می رود، مفهوم خدا نيز به كلی متروك و از صحنه فكر خارج می شود».(3)

سپس در خلاصه سخن می فرمايند: «... چيزی كه در برخی تعليمات دينی و مذهبی مشاهده می شود و متأسّفانه كم و بيش در ميان خود ما هم هست اين است كه در ايام صباوت[کودکی] مفهومی با مشخصات خاصی با نام و عنوان خدا به خورد كودك می دهند. كودك وقتی بزرگ می شود و دانشمند می گردد، می بيند چنين چيزی معقول نيست و نمی تواند موجود باشد تا خدا باشد يا غير خدا. كودك پس از آنكه بزرگ شد، بدون اينكه فكر كند يا انتقاد كند كه ممكن است مفهوم صحيحی براي آن تصور كرد، يكسره الوهيّت را انكار می كند. فلاماريون در كتاب خدا در طبيعت مي گويد: كليسا به اين شكل خدا را معرفی كرد كه: (چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد). بديهی است افرادی كه از دانش بهره ای داشته باشند ـ و لو بسيار مختصر ـ به چنين موجودی نمی توانند معتقد شوند».(4).

پی‌نوشت:

(1). مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، ص479.
(2).. همان.
(3). همان، ص481.
(4). همان.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.