متهم کردن علما به صفت «قشریون» از سوی صوفیه

  • 1395/08/27 - 10:56
از جمله استدلال‌های صوفیه در مقابل انتقادات علما این است که می‌گویند مخالفان ما ظاهرگرا و اهل ظاهرند ولی ما اهل باطن بوده و در باطن و عمق آیات و روایات غور می‌کنیم و به معانی‌ای می‌رسیم که دست اهل ظاهر از آن کوتاه است و این در حالی است که برخی از بزرگان صوفیه از علم آموزی نهی می‌کنند و برخی دیگر بی‌سواد بوده‌اند. با این حال صوفیه علما را که عمر خود را در راه کسب علم و تقوا تلاش کرده‌اند را به داشتن علوم ظاهری متهم می‌کنند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله استدلالهای صوفیه در مقابل انتقادات علما این است که می‌گویند مخالفان ما ظاهرگرا و اهل ظاهرند ولی ما اهل باطن بوده و در باطن و عمق آیات و روایات غور می‌کنیم و به معانی‌ای می‌رسیم که دست اهل ظاهر از آن کوتاه است. از این رو «رؤسای صوفیه با تمام قوا می‌کوشند که خود و هواداران خود را یک طبقه عالی و ممتاز جامعه معرفی کنند و خود را اهل یقین، اهل دل، اهل معنی، اهل اللّه، و دیگران را اهل ظاهر، اهل صورت، و قشر بی مسلک قلمداد کنند. ولی با همه این دعاوی، چون افراد باسواد و دانشمند در میان آنها کمیاب است، لذا با تشبث به همان دعاوی سعی می‌کنند افراد پیروان خود را از علماء و روحانیان بزرگ دور نگاه دارند، زیرا ممکن است آنها با منطق نیرومند علمی زحمات فراوان آنان را در جلب اتباع خود درهم بریزند. فیض کاشانی در مذمت علم ستیزی صوفیه می‌گوید: «نه بوی علم به مشام آن‌ها رسیده، نه عملی را درست بجا آورده، نسبت به جمله علوم دین، هرزه به قالب می‌زند و آنها را مذمت می‌نماید.»[1]

 حربه‌های مهمی که صوفیها همیشه برای بدبین ساختن توده مردم نسبت به علماء دین که یگانه سدّ راه پیشرفت آنها محسوب می‌شوند به کار می‌برند، این است که آنها را اهل دنیا و آلوده به ریا و خودنمائی و دورروئی معرفی کنند و به این گونه اشعار متمثل شوند:
واعظان کان جلوه در محراب و منبرمی‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند[2]

ضمناً برای تحقیر سرمایه علمی علما که خطرناکترین اسلحه برای کوبیدن منطق‌های غیر علمی صوفیه به شمار می‌رود، از آن به عنوان «علم رسمی» و «علم ظاهر» و «علوم قیل و قالی» و «الفاظ و اصطلاحات»! و مانند اینها یاد می‌کنند چرا که نزد صوفیه آنچه علم فقها و حکما است - علوم رسمی- از حق فقط نشانی می‌دهد ولی عرفان صوفیه است که مشاهده و دریافت او را ممکن می‌سازد. از این رو است که صوفی از اهل مدرسه کنار می‌کشد و تربیت خود را به علماء و متشرعه مخصوص نمی‌دارد، و به همین سبب تعلیم صوفیه در بین طبقات دهقانان و پیشه وران هم نفوذی دارد و حتی بعضی مشایخ بزرگ صوفیه از میان همین طبقات برخاسته‌اند. صوفیه از خیلی قدیم فقهاء و محدّثان را به دیده تحقیر می‌نگریسته‌اند و آنها را اهل ظاهر می‌شمرده‌اند و خود را صاحب اسرار می‌دانسته‌اند و مدعی معرفت باطنی و علم قلب بوده‌اند.[3] و علماء بزرگ دینی را قشری و ظاهری، و گاهی پا را بالاتر گذاره «راهزن راه حق»! می‌خوانند، و نیز می گویند: اگر ما را «اهل بدعت» و یا در بعضی از موارد «ملحد» معرفی کرده‌اند بواسطه همین بوده که به عمق مطالب باریک ما نرسند یا به اصطلاح اهل دل آشنا نبوده‌اند.
تا نگردی آشنا زین پرده بویی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام و سروش[4]

اما بدان که صوفیان موضوعات دینی و اسلامی را به دو صورت تقسیم کرده‌اند؛ یکی علم شریعت یا علم ظاهر که مخصوص فقیهان و مفتیان شرعی است و دیگر علم طریقت یا علم حقایق و علم باطن که مخصوص صوفیان است شامل: اعمال روحی و قلبی، و انسان‌شناسی و اخلاقی و راه‌های رسیدن به خداوند می‌گردید و علم شریعت را علم ظاهر و علم تصوف را علم باطن نام نهاده‌اند.[5] صوفیان با چنین تقسیمی راه خود را از فقیهان و متشرعان جدا کردند. صوفیان علمای مذهبی را قشری و اهل ظاهر و بی‌خبر از حالات معنوی و مغرض و جاه‌طلب می‌خواندند، و آنان را به داشتن چنین صفاتی نکوهش می‌کردند.[6] تا جایی که در مناظره‌ای که بین شیخ احمد جامی ژنده بیل( 536 ه) و عالمی به نام« سید زیاد دین» روی می‌دهد، جامی به خود گمان برتری برده و با نوعی حالت پرخاش بدو می‌گوید: «خاموش ای بی‌ادب، علم تو از میان پای مستحاضه! فراتر نشود. تو با احمد علم توحید می‌گویی؟![7] آری این‌گونه است استدلال کسانی که خود را از بزرگان صوفیه و عرفان می‌دانند. استدلال بزرگان صوفیه که این‌چنین باشد، مریدان ایشان چگونه استدلال‌هایی خواهند داشت؟

پی‌نوشت:

[1]. محلاتی ذبیح‌الله، کشف الاشتباه، تصحیح فردوسی، نسیم ظهور، قم، 1389، ص 299-301
[2]. شمس‌الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، مصحح قدسی محمد، احیاء کتاب، 1385، غزل شماره 199
[3]. زرین‌کوب عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، امیرکبیر، تهران، 1392، صص 151- 161
[4]. شمس‌الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، مصحح قدسی محمد، احیاء کتاب، 1385، غزل شماره 286
[5]. این جوزی ابوالفرج، تلیس ابلیس، مترجم ذکاوتی قراگزلو علیرضا، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1391، صفحه 321
[6]. غزالی محمد بن محمد، کیمیای سعادت، برگا، 1393، صص 29 و 30
[7]. غزنوی محمد، مقامات ژنده‌پیل (احمد جام)، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۳۹شمسی، مؤید حشمت‌الله، ص 54
برای مطالعه بیشتر ن.ک به: کتاب جلوه حق آیت‌الله مکارم شیرازی

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.