تغییر خط و الفبای فارسی(بخش دوم)

  • 1393/08/20 - 16:49
واقعیت این است که ملکم و فراتر از او آخوندزاده، با نگاهی جزم گرایانه به بحث خط می‌اندیشیدند. آن‌ها خود را انسان‌هایی مترقی در برابر ملتی نادان با علمایی جزم گرا می‌دیدند. توهم‌شان این بود که آنچه آنان می‌اندیشند درست و غیر از آن هر چه هست نشانه‌ی عقب ماندگی است. این در حالی است که با دقت در ...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در بخش پیشین این پژوهش به بررسی اندیشه‌ی تغییر الفبا از منظر میرزا فتحعلی آخوندزاده پرداختیم. تلاش نمودیم تا اندیشه‌ی اصلاح خط وی را در چارچوب کلی تفکراتش مورد بررسی قرار دهیم و در حین حال به بررسی چگونگی رویکرد او به تغییر الفبا توجه نماییم، در عین حال دلایل وی برای تغییر خط فارسی و ترکی را به بحث گذاشتیم و اهدافی که وی در حرکت در این راه دنبال می‌داشت را بیان داشتیم؛ همچنین انتقادهای خود از تأکید بر تغییر خط را ذکر کردیم و به نتایج آن در ترکیه اشاره نمودیم.

مقوله‌ی اصلاح خط از جمله مسائلی بود که برای یک دوره‌ی زمانی تعدادی از روشنفکران را متوجه خود کرد. اگرچه آخوندزاده در این زمینه پیشرو محسوب می‌شود، اما پس از وی تعدادی دیگر از روشنفکران نیز به او پیوستند. این روشنفکران از ایران و عثمانی بودند. «میرزا ملکم خان»، «میرزا یوسف مستشارالدوله»، «طالبوف تبریزی»، «میرزا آقاخان کرمانی» از جمله مهم‌ترین روشنفکرانی بودند که تغییر خط فارسی را دنبال می‌نمودند؛‌اما مهم‌ترین پیرو آخوندزاده در جمع روشنفکران ذکر شده، میرزا ملکم خان ناظم الدوله بود. زمانی که آخوندزاده در سال (1274ه.ق) «الفبای جدید برای تحریرات السنه اسلامیه که عبارت از عربی، فارسی و ترکی است» را نگاشت، به فکر نامه نگاری به دولت‌های ایران و عثمانی برای ترویج اعتقاد خود به تغییر خط و الفبا افتاد. در این میان وقتی در پی پاسخ مثبت ترک‌ها در سال (1280ه.ق) آخوندزاده به این سرزمین سفر نمود، میرزا ملکم خان آنجا بود. در همان‌جا بود که فرد اخیر با اندیشه‌ی اصلاح خط آشنا شد[1] و به وی پیوست.

در مدح و نکوهش میرزا ملکم خان ناظم الدله به عنوان یک متفکر و رجل سیاسی مطالب بسیاری نگارش یافته است. برخی او را روشنفکری می‌دانند که تمام همّ و تلاش خود را صرف ترقی ایران نمود و در مقابل برخی دیگر او را فردی جاه طلب خوانده‌اند که همه چیز را در آیینه‌ی منافع خود می‌دید؛ البته بوده‌اند کسانی که میان این دو طیف به قضاوت درباره‌ی وی نشسته‌اند. با همه‌ی این احوال ملکم عملکردهایی نیز داشته که هیچ ذهن روشن بینی قابلیت دفاع از آن را نداشته و ندارد. مانند:‌«داستان لاتاری»، «داستان فصاحت بار لاتاری که لکه‌ی ننگی در پرونده‌ی روشنفکری ایران است... بی‌تردید انگیزه‌ای جزء انگیزه‌ی شخصی و منفعت‌پرستی حقیرانه نداشته است».[2]

از این مسائل که بگذریم، نوشتاری که اکنون پیش روی شماست به جزئیات زندگی، تفکر و عملکرد سیاسی میرزا ملکم خان نمی‌پردازد. به‌خصوص که این مهم در مقاله‌ای کوتاه نمی‌گنجد. آنچه نوشتار حاضر به دنبال بررسی آن است، ایده و تفکر میرزا ملکم خان در رابطه با تغییر خط و الفباست. به طبع در راستای بررسی تفکر وی در مورد اصلاح خط، ابتدا کلیت تفکرش را نیز مورد بررسی قرار می‌دهیم. در واقع درک دلایل ملکم در تأکید بر لزوم تغییر خط در ارتباط با اندیشه‌ی وی قابل درک است. از این رو در مقاله‌ی حاضر ابتدا نظری به اندیشه و تفکر وی به طور کاملاً مختصر می‌اندازیم. سپس رساله‌های وی در ارتباط با تغییر خط را مورد بررسی قرار می‌دهیم و بعد کارها و فعالیت‌هایی که در این راستا انجام داد را مورد بررسی قرار می‌دهیم. این پژوهش در تلاش است تا نشان دهد تا چه اندازه دغدغه‌ی میرزا ملکم خان بر پایه‌ی واقعیت‌های موجود برپا شده بود.
واقعیت این است که ملکم و فراتر از او آخوندزاده، با نگاهی جزم گرایانه به بحث خط می‌اندیشیدند. آن‌ها خود را انسان‌هایی مترقی در برابر ملتی نادان با علمایی جزم گرا می‌دیدند. توهم‌شان این بود که آنچه آنان می‌اندیشند درست و غیر از آن هر چه هست نشانه‌ی عقب ماندگی است.

همه چیز حول آیین ترقی

در اندیشه‌ی میرزا ملکم خان ناظم الدوله همه چیز معطوف پیشرفت و ترقی است. بازخوانی رساله‌های وی به خوبی بیانگر این مسئله است. به عبارتی دیگر «نخستین چیزی که جوهر اندیشه‌ی ملکم و شاه ‌بیت گفتار و نوشتار اوست، آیین ترقی است».[3] 
تأکید او بر استفاده از علم غربی، کارخانه‌های آدم سازی، مفهوم قانون و اصلاح خط، همه و همه در همین چارچوب قابل تحلیل است. نگاهی به رساله‌ی اصول ترقی ملکم نشان می‌دهد وجه اقتصادی تمدن غرب برای وی از اهمیت بیشتری برخوردار است. از همین رو سعی می‌کند تا با تقلید و تلاش در جهت ورود اندیشه‌ی غربی به ایران، پیشرفت این کشور را میسر سازد. او توجیه لازم را نیز برای اخذ تمدن غرب دارد: «آیین ترقی در همه جا بالاتفاق حرکت می‌کند».[4] 
ملکم به خوبی می‌دانسته که آیین ترقی غرب، مفاهیم و چهره‌های متعددی با خود به همراه دارد که با آداب، فرهنگ و دین در ایران سر ناسازگاری دارد؛ اما ترقی به مفهوم غربی آن، چنان برای او ارزشمند بود که حاضر بود همه چیز را برای آن فدا کند. او تلاش می‌کند تا ایرانیان را قانع کند عقل به تنهایی برای تدبیر امور و پیشرفت کشور کافی نیست و می‌بایست از علم غربی مدد گرفت: «اگر بخواهیم فقط و فقط به عقل طبیعی خود حرکت کنیم، منتهای ترقی ایران مثل ایام کیومرث خواهد بود. علم ورای عقل است.... امروز درجه‌ی اجتماع علوم بشری به جایی رسیده که عقل طبیعی در تصور آن حیران است.... عقل فرنگی به هیچ وجه بیشتر از عقل ما نیست. حرفی که هست در علوم ایشان است...».[5] 
در واقع تلاش ملکم برای اصلاح خط، تلاش در جهت گسترش علوم غربی است. علوم و دانشی که به اعتقاد ملکم آن روی صنعت غرب است. از این منظر هدف او از تغییر الفبا با آخوندزاده همراه است. ملکم با در کنار هم قرار دادن صنایع غربی از یک سو و مدارس و آموزشگاه‌های غربی از سوی دیگر، 2 نوع کارخانه را از یک‌دیگر تفکیک می‌کند: «کارخانه‌های صنعتی و کارخانه‌های آدم سازی.» 
بنابراین ملکم آن زمان که به اصلاح خط همت می‌گمارد، به طور غیر مستقیم، فکرش را معطوف کارخانه‌ی آدم سازی نموده است. با همه‌ی این احوال، ملکم اگرچه به ترقی و پیشرفت کشور خود بسیار می‌اندیشید، اما آنچه جای خالی خود را در اندیشه‌ی او به خوبی نشان می‌دهد، مفهوم هویت است. کما اینکه همراهی او با آخوندزاده و پیروی از او نیز این امر را به خوبی نشان می‌دهد؛ بنابراین تلاش او برای اصلاح خط در چارچوب توجه نکردن او به هویت و فدا نمودن همه چیر در راستای آیین ترقی معنا می‌یافت.

نگاهی به رساله‌های میرزا ملکم خان ناظم الدوله در ارتباط با تغییر الفبا

1. رساله‌ی شیخ و وزیر؛ این رساله از جمله آثار مهم میرزا ملکم خان ناظم الدوله است که درباره‌ی تغییر خط و الفبای فارسی نگارش یافته است. این رساله همان گونه که از نام آن پیداست، جدلی اندیشه‌ای میان یک شیخ و یک وزیر است. شیخ نماد جامعه‌ی سنتی و وزیر نماد تجدد است. این رساله با این سطور آغاز می‌شود: «پس از آنکه صدراعظم دولت عثمانی بر ترقی ملت علاقه گرفت و علمای عثمانی مانع نشر ترقیات بودند، صدراعظم این سؤال و جواب را نوشت. علما مجبور شده سکوت اختیار نمودند».[6] 
این عبارات به خوبی و به صورت پیشاپیش، بدون خواندن این رساله نشان می‌دهد که قرار است در جدال میان وزیر و شیخ، آنکه نماد دنیای مدرن است پیروز میدان باشد. در رساله‌ی «شیخ و وزیر»، وزیر تلاش می‌کند که حتی «اختلاف طوایف ما» را نیز به الفبای کنونی ارتباط دهد. او این‌گونه استدلال می‌کند که وحدت ملی نیاز به وحدت زبانی دارد و معرفت زبان نیاز به توان خواندن و این مورد اخیر نیز نیازمند تغییر و اصلاح خط و الفبا می‌باشد. 
وزیر مدعی می‌شود که «شاگردهای فرنگی در 20 روز جمیع کتب خود را می‌خوانند و شاگردهای ما بعد از چندین سال زحمت، باز نمی‌توانند خطوط ما را بخوانند».[7] میرزا ملکم خان از زبان وزیر دلیل این ناتوانی شاگردان ایرانی را در سختی خط کنونی زبان فارسی می‌داند و به عنوان مثال کلمه‌ی «کرد» را مثال می‌زند و تلاش می‌کند تا شیخ را به چالش بکشد که آیا این کلمه «کُرد»، «کِرد» و یا «کَرد» است. امری که در آن موفق می‌شود. این گونه است که وزیر پیروزمندانه پیشنهادهای خود را در اصلاح خط بیان می‌دارد و سه شرط را مطرح می‌سازد و به وسیله‌ی آن‌ها نسخه‌ی الفبای ایده‌آل خود را می‌پیچد: «... اگر می‌خواهیم حقیقتاً خط داشته باشیم، اولاً؛ باید بنای خط را بر حروف مقطعه بگذاریم. ثانیاً؛ باید اعراب را در میان حروف درج بکنیم. ثالثاً؛ باید شکل حروف را موافق سلیقه مستقیم، اصلاح نماییم. خارج از این 3 عمل، راه دیگر متصور نیست.»[8] 

2. نمونه‌ی خطوط آدمیت؛ در این رساله میرزا ملکم خان، در بحث تغییر خط و الفبا، به شکل فنی‌تری به بحث و نقد خط کنونی می‌پردازد. وی متذکر می‌شود که برای اصلاح خط، هر تغییری که قرار است اعمال شود، می‌بایست به شکلی باشد که بدون هیچ گونه آموزش و «درس تازه» قابل یادگیری باشد: «به جهت اصلاح خط ما، اول شرط ما این است که هر چه می‌کنیم، طوری باشد که معنای آن همه جا بدون امداد معلم فهمیده بشود».[9] او در این رساله عمده‌ی مشکل الفبای فارسی را «اتصال حروف» ذکر می‌کند: «منبع جمیع مشکلات خط ما، در اتصال حروف است... با جدایی حروف جمیع معایب خط ما خود به خود رفع خواهد شد...».[10]
جالب آنکه ملکم در این رساله تلویحاً به تلاش‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده درباره‌ی اصلاح خط اشاره می‌کند و خط ابداعی خود را مورد تأیید او می‌داند: «چنان که یکی از فضلای قفقاز از روی یک ملت پرستی بی‌مثال، هست و نیست خود را وقف اصلاح خط ما کرد... وقتی این خطوط را دید، فی الفور، یک همت و اصرار تازه اعلام کرد که با اتصال حروف هیچ اصلاح ممکن نیست...».[11] 

3. مقدمه‌ی گلستان سعدی؛ این رساله، دیگر رساله‌ای است که میرزا ملکم خان درباره‌ی اصلاح خط نگاشته است. این رساله هم جنبه‌ی فکری و هم جنبه‌ی فنی دارد. در آن اشکال جدید خط آماده است؛ اما پیش از آن ملکم تلاش نموده است تا لزوم تغییر خط را به خوانندگان خود بقبولاند. او بحث از عقب ماندگی جوامع اسلامی را از «جمیع ترقیات دنیوی» در قیاس با «ملل فرنگستان» آغاز می‌کند، سپس بیان می‌دارد که «عموم سیاحان و مأمورین و مدقتین فرنگستان» دلیل این عقب‌ماندگی را دین اسلام می‌دانند. وی سپس با رد این استدلال و در قالب یک روشنفکر اسلام دوست تلاش می‌کند این‌گونه بنماید که به اعتقاد او دین اسلام خود مدعی ترقی است. 
میرزا ملکم خان ناظم الدوله با درک نقش علما در هدایت افکار عمومی و نقش دین در میان ایرانیان، لزوم عدم تقابل با دین را در مدرن‌سازی ایران، درک می‌نمود.[12] بنابراین با دفاع از اسلام، پیام خود در جهت اصلاح خط را به عنوان فردی که دغدغه‌ی دین و کشور دارد بیان می‌کند؛ بنابراین شاید بتوان این تحلیل «حامد الگار» را پذیرفت که «ملکم انجام اصلاحات مادی را در حجاب دین اسلام تعقیب می‌کرد».[13] 
در واقع ملکم در تمام عمر خود در تلاش بود تا با علمای اسلام درگیر نشود و به طور ویژه آنان را ضد خود نشوراند. بدین ترتیب او مشکل عقب‌ماندگی ایران و ایرانیان را به خط و الفبای آن‌ها ارتباط می‌دهد و در این باره می‌نویسد: «پس سبب عدم ترقی ملل اسلام چیست؟... وضع خطوط ملل اسلام معیوب است و با چنان خطوط محال بوده و محال خواهد بود که ملل اسلام بتوانند به درجه‌ی فرنگیان ترقی نمایند... راه ترقی یک ملت بسته به ترویج علوم است... تحصیل علوم منوط به یک آلت مخصوص است که سواد گویند».[14] 
ملکم وقتی از سواد سخن می‌گوید، منظورش خواندن و نوشتن است. او مدعی می‌شود که با توجه به سهولت زبان‌های خارجی، هر شخص مبتدی طی 2 یا 3 روز و حتی کمتر از آن در 2-3 ساعت زبان فرانسه، ایتالیایی و یا روسی را فرا می‌گیرد! در صورتی که در ایران حتی حکما بعد از 40 سال تحصیل نمی‌توانند کتب ما را بی غلط بخوانند. 
نکته‌ی جالب در تحلیل ملکم ساده لوح انگاشتن خوانندگان است. ملکم به خوانندگان خود که بخش عمده‌شان غرب را ندیده‌اند و به طبع از زبان‌های غربی نیز چیزی نمی‌دانستند چنین وانمود می‌کرد که زبان‌های غربی را می‌توان در 2-3 ساعت آموخت. در مقابل این ساده سازی کار، او سختی زبان فارسی را بسیار بیشتر از آنچه هست نشان می‌دهد. گویی با غلط خوانندن یک کلمه –که قطعاً سرانجام با خواندن کل جمله شکل درستش مشخص می‌شود- فرد برای همیشه گمراه می‌گردد!

دیگر تلاش‌ها

در این چارچوب فکری و در قالب این اندیشه بود که میرزا ملکم به پیروی از آخوندزاده به دنبال تغییر الفبای فارسی رفت؛ البته علاوه بر همه هم‌رأیی‌ها و هم‌اندیشی‌های میان این دو روشنفکر تفاوت‌هایی نیز بود. تفاوت عمده میان میرزا ملکم خان ناظم الدوله و آخوندزاده در اندیشه‌ی اصلاح خط این بود که آخوندزاده در نهایت به ایده‌ی تغییر الفبا از فارسی به لاتین رو آورد، اما ملکم به جای تغییر خط، از ترکیب حروف فارسی خط جدید و به تعبیر خود ساده‌تری ساخت.[15] 
با این احوال هدف میان این دو بسیار نزدیک بود. هر دو با هدف گسترش علم و دانش غربی به دنبال تغییر در خط و الفبا بودند و به واقع هر دو شیفته و فریفته‌ی فرهنگ و تمدن غربی بودند. جدا از تلاش‌هایی که ملکم با نگارش رساله در جهت تفکر تغییر خط دنبال نمود، او به شیوه‌های دیگری نیز به دنبال ترویج تفکر خود در تغییر خط افتاد. 
ملکم حتی یک بار نامه‌ای در تأیید تفکر «شارل میسر» که او نیز اندیشه‌ی تغییر الفبا را در جوامع اسلامی دنبال می‌نمود، در روزنامه‌ی «حریت» استانبول منتشر کرد. در این نامه و یا به تعبیری مقاله او منشأ اصلی فقر، عقب‌ماندگی و استبداد در کشورهای اسلامی را به الفبا نسبت می‌داد. نیازی به گفتن نیست که این همه مشکلات مهم و عمده را تنها با بزرگ‌نمایی می‌توان به تغییر الفبا مرتبط دانست و گرنه در مورد مصائب ذکر شده، عوامل بسیار مهم‌تر و عمده‌تری به طور مستقیم و یا غیر مستقیم نقش دارند. 
جالب اینکه «نامق کمال» نویسنده و متفکر ترک به نامه‌ی ملکم پاسخ داد. او عمده علت عقب‌ماندگی کشور عثمانی را نادانی و بی‌دانشی دانست و بیان داشت که این مسئله ارتباطی با الفبا و خط ندارد؛ بنابراین نیازی نیز به تغییر خط نیست. مصداق و مثال او این بود که با همه‌ی اشکالات زبان انگلیسی بی‌سواد در میان آن‌ها کم است. در صورتی که در میان اسپانیایی‌ها که الفبای لاتین دارند بی‌سواد بسیار است.[16] 
میرزا ملکم خط خود را به آزمون نیز گذاشت. او رساله‌ی «روشنایی» را با الفبای ابداعی خود نوشت و به همراه و ضمیمه‌ی نمونه خطوط آدمیت در لندن چاپ و منتشر کرد. وی همچنین گلستان سعدی را با الفبای خود چاپ نمود.[17] گذشت زمان و بی‌نتیجه ماندن تلاش برای تغییر الفبا، ملکم را مأیوس نمود. روایت این یأس و ناامیدی در نامه‌هایی که میان او و آخوندزاده به رشته‌ی تحریر در آمده خود را نشان می‌دهد؛ اما ملکم هرگز نتوانست و یا نخواست به این نکته بیندیشد که آیا دلیل گرایش نیافتن به خط و الفبای او، نکته‌ای نیست که از طرف خود وی مورد غفلت واقع شده است؟

سخن پایانی

اگر بخواهیم با نگاهی خوش‌بینانه به اندیشه‌ی ملکم بنگریم و تفکر او را با برخی عملکردهای منفی او در عرصه‌ی عمل سیاسی‌اش جدا و تفکیک کنیم، باز هم نقدهای جدّی به اندیشه‌ی وی و به طور ویژه تفکر اصلاح خط که موضوع پژوهش حاضر بود وارد است. ملکم شیفته‌ی ترقی بود. اما آن چنان که به غرب و مدرنیته می‌اندیشید، به جامعه‌ی خود فکر نمی‌کرد. در واقع او چنان در هدف خود غرق شده بود که به مبدأ نمی‌اندیشید.
وی به این نکته نمی‌اندیشید که آسان جلوه دادن خط غربی و فراتر از آن هرگونه سخن از غرب، ایرانیان را به یاد کشورهای استعمارگری می‌اندازد که بخش‌هایی از ایران را جدا نموده‌اند و ایران را در جهت منافع خود هدایت می‌کنند. مسئله‌ای که باعث می‌شد تا غرب به مثابه یک «غیر» نمود یابد. «غیریتی» که تمایز بخش و هویت دهنده بود اما در جهت مخالف. هر آنچه آنان هستند ما نیستیم.
نکته‌ی دیگر اینکه حتی در زمان ملکم نیز ژاپن به تدریج روند رو به پیشرفت خود را آغاز نموده بود. پاسخ ملکم به این پرسش چه می‌توانست باشد: «خط و الفبای شرق آسیا از دشوارترین الفباهای موجود در تمام دنیاست، چگونه آن‌ها با وجود این خط باز هم به سرعت پیشرفت نمودند؟» آیا روشنفکران آن سرزمین نیز همچون آخوندزاده و ملکم تا این حد تلاش و همّ خود را بر تغییر الفبا نهادند؟ تفکر درباره‌ی خط شرق آسیا و پیشرفت ژاپن به ما ثابت می‌کند که ترقی و پیشرفت مسئله‌ای گره خورده به خط نبوده و نیست. پیشرفت و ترقی به ملزوماتی اساسی‌تر نیاز داشت که در ایران دوره‌ی قاجار مهیا نبود.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. حجت الله اصیل در رساله‌های میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، نشر نی، 1388، چاپ دوم، ص 15
[2]. ماشاالله آجودانی، مشروطه‌ی ایرانی، تهران، نشر اختران، چاپ دوم، 1383، چاپ دوم، ص 305
[3]. حجت‌الله اصیل، زندگی و اندیشه‌ی میرزا ملکم‌خان ناظم الدوله، تهران، نشر نی،1376  
[4]. میرزا ملکم خان، مجلس تنظیمات در رساله‌های میرزا ملکم خان ناظم الدوله، گردآوری حجت‌الله اصیل، تهران، نشر نی،1388 ، ص 73
[5]. همان، ص 28
[6]. رساله‌ی شیخ و وزیر در همان کتاب، ص 371
[7]. همان، ص 380
[8]. همان، ص 400
[9]. میرزا ملکم خان، نمونه‌ی خطوط آدمیت، همان کتاب، ص 409
[10]. همان، ص 406
[11]. همان، ص 411
[12]. مهدی رهبری، مشروطه‌ی ناکام: تأملی در رویارویی ایرانیان با چهره‌ی ژانوسی تجدد، تهران، نشر کویر، 1387، 229
[13]. حامد الگار، میرزا ملکم، ترجمه‌ی جهانگیر عظیما و مهدی تفرشی، شرکت سهامی انتشار با همکاری انتشارات مدرس،1369 ، ص 216
[14]. رساله‌ی مقدمه‌ی گلستان سعدی در همان کتاب، ص 417
[15]. محمد دهقانی، ستیز با سنت/ نقد ادبی از دوره‌ی قاجار تا انقلاب مشروطه، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، خرداد 1378، شماره‌ی 20، ص 12
[16]. ایرج پارسی‌نژاد، میرزا ملکم خان منتقد ادبی، مجله‌ی ایران نامه، بهار 1371، شماره‌ی 38، ص 232
[17]. همان، ص 234

منبع: برهان

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.