حقانیت در جنگ جمل

  • 1400/07/15 - 09:21
جنگ جمل نخستین فتنه بر علیه امیرالمؤمنین پس از پذيرش خلافت اسلامي توسط ایشان بود؛ در این جنگ طلحه و زبیر در حالی‌که عایشه همسر رسول خدا (صلى‌الله‌علیه‌وآله) را نیز با خود همراه کرده بودند، علیه امام شوریدند. این جنگ در حوالی بصره رخ داد و در آن تعداد زیادی از هر دو گروه کشته شدند. در نهایت جنگ با پیروزی امیرالمؤمنین پایان یافت.

پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ جنگ و جهاد در آیین مقدّس اسلام، براى دفاع از خود و آیین الهى و به عنوان آخرین راه کار ممکن مشروع شمرده شده و اصل ریختن خون انسان‌ها با قطع نظر از قید مزبور، مذموم و مورد نهى قرار گرفته است. امام على (علیه‌السلام) آن را از بدترین رسوم آیین جاهلیت برمى‌شمارد: «أنتم معشر العرب على شرِّ دین... تسفکون دماءَکم.»[1]
حال این سؤال مطرح مى‌شود که چه عاملى موجب شد، امیرالمؤمنین از این قاعده دست بردارد و در دوره کوتاه پنج ساله حکومت خویش، در سه جنگ، نه با کفار و مشرکان، بلکه با مسلمانان به نبرد بپردازد؟ آیا حضرت براى این جنگ‌ها دلایل کافى داشت؟ به دیگر سخن، مشروعیت و حقّانیت موضع امام (علیه‌السلام) را چگونه مى‌توان اثبات کرد؟ شیعیان به دلیل پذیرش عصمت ائمّه، همه مواضع آنان را حق و مشروع مى‌دانند، اما بعضى از صحابه، در عصر امیرالمؤمنین، در حقّانیت موضع امام (علیه‌السلام) تردید کردند و از شرکت در جنگ‌ها به نفع هر یک از طرفین، امتناع ورزیدند که در تاریخ، از آنان به «قاعدین» نام برده مى‌شود.[2]
امروزه تشکیکات قاعدین، دوباره توسط عده‌ای از افراد خصوصاً وهابیت و سلفیت و رسانه‌های آنان مطرح می‌شود.
در ادامه، به اجمال، به بررسى عوامل شروع جنگ و اثبات مشروعیت موضع امام (علیه‌السلام) مى‌پردازیم:

جنگ جمل (جهاد با ناکثان)

اولین جنگ امیرالمؤمنین با گروهى از پیمان شکنان به رهبرى طلحه و زبیر و عایشه اتفاق افتاد که در تاریخ، به دلیل نقض پیمانشان، از آنان به «ناکثین» تعبیر مى‌شود. طلحه و زبیر پس از خروج از مرکز خلافت حضرت و شکستن بیعت خود، با همراهى و تشویق عایشه، اولین جنگ را بر امیرالمؤمنین تحمیل کردند.[3]

عوامل شروع جنگ:
نیم نگاهى به وضعیت و مواضع برپاکنندگان جنگ جمل، پیش از آغاز خلافت حضرت و پس از آن، ما را به انگیزه‌ها و علل شروع جنگ آشنا مى‌کند:

داعیه خلافت و ریاست طلحه و زبیر:
طلحه و زبیر، از محرّکان اصلى جنگ، از اصحاب معروف پیامبر بودند که در جنگ‌هاى آن حضرت حضور گسترده و مؤثرى داشتند. آنان از شخصیت‌هاى سیاسى و اجتماعى آن دوران به شمار مى‌آمدند. آن دو در کنار دیگر رقیبان، به حکومت و خلافت پس از پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌وآله) طمع داشتند. امیرالمؤمنین، خود به نیت قلبى آنان متفطن بود. آن دو با وجود سه خلیفه پیشین، نتوانستند به هدف دیرینه خودشان دست یابند. پس از قتل عثمان، مجدداً به خلافت طمع ورزیدند، اما با انتخاب امیرالمؤمنین از سوى مردم، امید آنان به یأس تبدیل شد. در عین حال، انتظار داشتند به دلیل موقعیت اجتماعى و سابقه جهادى آنان در جنگ‌هاى پیامبر، در حکومت امیرالمؤمنین داراى مقام و منصبى باشند، اما حضرت بنا به عللى، حکومت درخواستى آنان ـ یعنى حکمرانى شام براى زبیر و عراق براى طلحه ـ را رد کرد، و در امور حکومت با آنان مشاوره نکرد. این امر براى آنان بسیار گران آمد، به نحوى که به صراحت، از عدم مشاوره حضرت در امر حکومت با ایشان انتقاد کردن این دو عامل مزبور (محرومیت از اصل خلافت و عدم مشارکت در حکومت) نقش بسزایى در ایجاد روحیه مخالفت و تقابل با امام (علیه‌السلام) داشت.[4]

عدم تحمّل عدل علوى:
با شروع حکومت علوى، حضرت تمامى امتیازات دولتى اشخاص معروف، از جمله طلحه و زبیر را از بیت المال لغو کرد و سهم آنان مانند بقیه افراد عادى جامعه شد. طلحه و زبیر به این عدل حضرت و برابرى حقوق آنان با حقوق یک شهروند عادى اعتراض کردند.[5]
این عوامل موجب شد که طلحه و زبیر نتوانند حکومت عدل علوى را تحمّل کنند و براى دست یافتن به آمال و آرزوهاى خود، بیعت حضرت را نقض کردند و براى تشویق عایشه براى مقابله با حکومت علوى به سوى مکّه شتافتند.[6] طلحه و زبیر براى رسیدن به آمال دیرینه خود در مکّه، در مقام توطئه و براندازى حکومت علوى برآمدند و براى اجراى نقشه خود، به دنبال پیدا کردن یک مقام و شخصیت مقبول و مورد احترام میان مردم بودند تا از طریق او، مردم را با بهانه خون‌خواهى عثمان، علیه حکومت امیرالمؤمنین تحریک کنند. آنان بهترین فرد را برای این هدف، عایشه، همسر پیامبر می‌دانستند که علاوه بر مقام و منزلت خاص، از دیرباز با امیرالمؤمنین روابط کینه توزانه‌اى داشت.[7]

اثبات حقّانیت جبهه امیرالمؤمنین

روایات وارده در اثبات حقانیت:
یکى از ملاک‌هاى تفکیک حق از باطل، تعیین جبهه حق از سوى پیامبراکرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله)، امین وحى الهى است که از سوى همه مسلمانان به عنوان حجّت و دلیل معتبر پذیرفته شده است. با نگاهى به تاریخ، شاهد روایات متعددى از پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌وآله) از طریق اهل تسنّن و تشیّع در رابطه با حق بودن امیرالمؤمنین هستیم.
در کتب اهل سنت به نقل از پیامبر اکرم آمده است که فرمودند: «اميرمؤمنان (عليه‌السلام) همواره با حق است و هرگز از حق جدا نخواهد شد و حق گرداگرد آن حضرت مى‌چرخد، هر جا كه على بن أبى‌طالب (عليه‌السلام) باشد» و اصلاً عبارتی که حق با (عایشه، طلحه و زبیر) است نیامده است؛ این روایت که «حق با علی است و هرگز از حق جدا نمی‌شود» به تعبیرات مختلفی در کتب اهل سنت آمده، ازجمله «استفَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لِعَلِيٍّ: "أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ".[8] تو ای علی! بر حق هستی و حق با تو است، هر جا که حق دور بزند، تو هم هستی.»
در روایت دیگرى، پیامبر از خداوند مى‌خواهد که دوستان امیرالمؤمنین را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن، و کمک کنندگانش را یارى دهد و عنایت و توجه خود را از کسانى‌که دست از یارى ایشان برمى‌دارند قطع کند: «اللهّمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَن عاداهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله.»[9]
در روایات متعدد دیگرى، رضایت حضرت على (علیه‌السلام) رضایت پیامبر و اذیتش، اذیت پیامبر توصیف شده است.[10]
هم‌چنین از روایات خاص و شفاف و پیش‌گویانه پیامبر، روایت مربوط به جهادهاى سه گانه حضرت على (علیه السلام) با به ظاهر مسلمانان و تعیین نام‌هاى آنان به اسامى «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان» است که جاى هیچ‌گونه شبهه در حق بودن جبهه امام (علیه‌السلام) و باطل بودن دشمنان ایشان باقى نمى‌گذارد. پیامبر در روایتى خطاب به امّ سلمه، همسر خویش، اسامى مخالفان و جنگ کنندگان با امیرالمؤمنین را چنین معرفى مى‌کند: «یا امّ سلمة، هذا [على] والله، قاتل القاسطین و الناکثین و المارقین.» و در روایت دیگرى، پیامبر خصوصیات بیشترى از اسامى مزبور ارائه مى‌دهد و در پاسخ سؤال امّ سلمه، که این سه گروه مخالف کیستند، فرمود: «ناکثان» کسانى هستند که در مدینه با حضرت بیعت مى‌کنند، اما در بصره آن را مى‌شکنند، «قاسطان» معاویه و اصحابش در شام هستند. اما «مارقان» اصحاب نهروان هستند.[11]
از پیامبر اکرم نقل شده که: «هيچ‌گاه سعادتمند نمى‌شود قومى كه فرمانده آن‌ها يك زن باشد.»
در کتاب صحیح بخاری آمده از قول ابوبکره آمده است که:
به راستى خداوند به من سود رساند، زمانى كه مى‌خواستم به ياران جمل بپيوندم و به همراه آن‌‌ها بجنگم، به ياد كلامى از رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله) افتادم. وقتى به آن حضرت خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسرى را به عنوان پادشاه انتخاب كرده‌اند، فرمود: هيچ‌گاه سعادتمند نمى‌شود قومى كه فرمانده آن‌ها يك زن باشد.[12]
گرچه شعار عاملان جنگ جمل، خونخواهی عثمان بود، اما این در حقیقت بهانه آن‌ها بود؛ چرا که گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد، طلحه و زبیر خود از عاملان اصلی قتل عثمان بودند؛ به عنوان نمونه از عبداللّه بن عياش بن ابى‌ربيعه نقل شده است که گفت: «بر عثمان وارد شدم، او دستم را گرفت و گفت: به سر و صداى بيرون منزل گوش بده! گوش دادم ديدم بعضى مى‌گويند: منتظر چه هستيد؟ و بعضى مى‌گويند: صبر كنيد، شايد توبه كند. عبداللّه مى‌گويد: در آن بين كه ما ايستاده بوديم، ناگاه طلحه از كنار منزل گذشت و گفت: ابن عديس كجاست‌؟ ابن عديس به‌سوى او رفت و با هم حرف‌هايى زدند، آن‌گاه ابن عديس برگشت و به يارانش گفت: كسى را اجازه ندهيد تا نزد عثمان وارد يا خارج شود. عثمان رو به من كرد و گفت: اين دستور طلحه است! خدايا شرّ طلحه را از من بازدار كه وى اين مردم را اين‌جا آورده و بر سر من شورانده است و من اميدوارم از خلافت بى‌بهره باشد.»[13]

پى‌نوشت:
[1]. نهج البلاغه، خطبه26.
[2]. ر.ک: دانش‌نامه امام على (علیه‌السلام) نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ج9.
[3]. ر.ک: تاریخ طبرى، طبری، ج4، ص39.
[4]. شیخ مفید، الجمل والنصرلسیدالعتره فی حرب البصره، ص164.
[5]. نهج البلاغه، خطبه 196.
شیخ طوسى، الامالى، ص731.
محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج32، ص30و9.
[6]. شیخ مفید، الجمل والنصرلسید العتره فی حرب البصره، ص67.
مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص366.
ابن عربی، الفتوح، ج2، ص450.
[7]. طبری، تاریخ طبرى، ج4، ص544.
عزالدین ابن اثیر، الکامل، ج2، ص348.
[8]. ابن‌عساكر (متوفاى571هـ)، تاريخ دمشق، ج20، ص361، دارالفكر، بيروت، 1995.
سيوطی (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج4، ص258.
فخر رازی (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج1، ص168، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ اول، 1421هـ - 2000م.
[9]. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص254 و 964.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص207و208.
[10]. مسند احمد بن حنبل، ج5، ص405.
صحیح ابن حبّان، ج15، ص365.
[11]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص470.
خوارزمی، المناقب، ص190.
ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، ص306.
[12]. صحيح البخاری، ج4، ص1610، ح4163 و ج6، ص2600، ح6686.
[13]. ابن اثير، الکامل فی التاریخ، ج3، ص63.
 طبری، تاریخ طبرى، ج5، ص122.

تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

نمیدونم حدیث صحیح بخاری رو با توجه به حجت بودن اون برای اهل سنت ذکر کردید یا خودتون هم به اون باور دارید ولی داستان فرمانروایی بلقیس در قرآن و این که در قرآن نظر بدی نسبت به بلقیس وجود نداره و هم چنین سرپرستی کاروان های تجاری توسط حضرت خدیجه (ع) در جهت خلاف حدیث بالا از صحیح بخاری هست این احادیث نیاز به بررسی بیشتری داره

با سلام این یکی ازتناقضاتی است که وجود دارد از طرفی گفته میشود همه احادیث صحیح بخاری صحیح هستند و این دو کتاب را تالی تلو قران قرار میدهند و اگر کسی بخواهد این احادیث را رد کند با او برخورد میشود مانند الاشقر که همین حدیث را رد کرد که به شدت با اومخالفت نمودند. واز طرفی درمقام استدلال که میشود میگویند نمیشود از اطلاق ان استفاده کرد امااینکه فرموذید باور دارید .نه ما درمقام استدلال چون این احادیث درنزد مخاطبین مورد نظر مقبول است لذا به این احادیث احتجاج میکنیم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.