حقانیت در جنگ جمل
.
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ جنگ و جهاد در آیین مقدّس اسلام، براى دفاع از خود و آیین الهى و به عنوان آخرین راهکار ممکن، مشروع شمرده شده و اصل ریختن خون انسانها، با قطع نظر از قید مزبور، مذموم و مورد نهى قرار گرفته است. امام على علیهالسلام، آن را از بدترین رسوم آیین جاهلیت برمىشمارد: «أنتم معشر العرب على شرِّ دین ... تسفکون دماءَکم.»[1]
حال این سؤال مطرح مىشود که چه عاملى موجب شد، امیرالمؤمنین از این قاعده دست بردارد و در دوره کوتاه پنج ساله حکومت خویش، در سه جنگ، نه با کفار و مشرکان، بلکه با مسلمانان به نبرد بپردازد؟! آیا حضرت براى این جنگها، دلایل کافى داشت؟ به دیگر سخن، مشروعیت و حقّانیت موضع امام علیهالسلام را چگونه مىتوان اثبات کرد؟ شیعیان به دلیل پذیرش عصمت ائمّه، همه مواضع آنان را حق و مشروع مىدانند، اما بعضى از صحابه، در عصر امیرالمؤمنین، در حقّانیت موضع امام علیهالسلام تردید کردند و از شرکت در جنگها به نفع هر یک از طرفین، امتناع ورزیدند که در تاریخ، از آنان به «قاعدین»[2] نام برده مىشود.
امروزه تشکیکات قاعدین، دوباره توسط عدهای از افراد، خصوصاً وهابیت و سلفیت و رسانههای آنان مطرح میشود.
در ادامه، به اجمال، به بررسى عوامل شروع جنگ و اثبات مشروعیت موضع امام علیهالسلام مىپردازیم:
جنگ جمل (جهاد با ناکثان)
اولین جنگ امیرالمؤمنین با گروهى از پیمانشکنان به رهبرى طلحه و زبیر و عایشه اتفاق افتاد که در تاریخ، به دلیل نقض پیمانشان، از آنان به «ناکثین»[3] تعبیر مىشود. طلحه و زبیر پس از خروج از مرکز خلافت حضرت و شکستن بیعت خود، با همراهى و تشویق عایشه، اولین جنگ را بر امیرالمؤمنین تحمیل کردند.
عوامل شروع جنگ:
نیم نگاهى به وضعیت و مواضع برپاکنندگان جنگ جمل، پیش از آغاز خلافت حضرت و پس از آن، ما را به انگیزهها و علل شروع جنگ آشنا مىکند:
- داعیه خلافت و ریاست طلحه و زبیر:
طلحه و زبیر، از محرّکان اصلى جنگ، از اصحاب معروف پیامبر بودند که در جنگهاى آن حضرت، حضور گسترده و مؤثرى داشتند. آنان از شخصیتهاى سیاسى و اجتماعى آن دوران به شمار مىآمدند. آن دو در کنار دیگر رقیبان، به حکومت و خلافت پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله طمع داشتند. امیرالمؤمنین، خود به نیت قلبى آنان آگاهی داشت. آن دو با وجود سه خلیفه پیشین، نتوانستند به هدف دیرینه خودشان دست یابند. پس از قتل عثمان، مجدداً به خلافت طمع ورزیدند، اما با انتخاب امیرالمؤمنین از سوى مردم، امید آنان به یأس تبدیل شد. در عین حال، انتظار داشتند به دلیل موقعیت اجتماعى و سابقه آنان در جنگهاى پیامبر، در حکومت امیرالمؤمنین، داراى مقام و منصبى باشند، اما حضرت بنا به عللى، حکومت درخواستى آنان ـ یعنى حکمرانى شام براى زبیر و عراق براى طلحه ـ را رد کرد، و در امور حکومت، با آنان مشاوره نکرد. این امر براى آنان بسیار گران آمد، به نحوى که به صراحت، از عدم مشاوره حضرت در امر حکومت با ایشان انتقاد کردند. این دو عامل مزبور (محرومیت از اصل خلافت و عدم مشارکت در حکومت)، نقش بسزایى در ایجاد روحیه مخالفت و تقابل با امام علیهالسلام داشت.[4]
- عدم تحمّل عدل علوى:
با شروع حکومت علوى، حضرت تمامى امتیازات دولتى اشخاص معروف، از جمله طلحه و زبیر را از بیت المال لغو کرد و سهم آنان، مانند بقیه افراد عادى جامعه شد. طلحه و زبیر به این عدل حضرت و برابرى حقوقشان با حقوق یک شهروند عادى، اعتراض کردند.[5]
این عوامل، موجب شد که طلحه و زبیر نتوانند حکومت عدل علوى را تحمّل کنند و براى دست یافتن به آمال و آرزوهاى خود، بیعت حضرت را نقض کردند و براى تشویق عایشه براى مقابله با حکومت علوى به سوى مکّه شتافتند.[6]
طلحه و زبیر براى رسیدن به هدف خود، در مکّه، در مقام توطئه و براندازى حکومت علوى برآمدند و براى اجراى نقشه خود، به دنبال پیدا کردن یک مقام و شخصیت مقبول و مورد احترام میان مردم بودند تا از طریق او، مردم را با بهانه خونخواهى عثمان، علیه حکومت امیرالمؤمنین تحریک کنند. آنان بهترین فرد را برای این هدف، عایشه، همسر پیامبر میدانستند که علاوه بر مقام و منزلت خاص، از دیرباز با امیرالمؤمنین روابط کینه توزانهاى داشت.[7]
اثبات حقّانیت جبهه امیرالمؤمنین
روایات وارد شده در اثبات حقانیت:
یکى از ملاکهاى تفکیک حق از باطل، تعیین جبهه حق، از سوى پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله، امین وحى الهى است که از سوى همه مسلمانان به عنوان حجّت و دلیل معتبر پذیرفته شده است. با نگاهى به تاریخ، شاهد روایات متعددى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله از طریق اهل تسنّن و تشیّع در رابطه با حق بودن امیرالمؤمنین هستیم.
در کتب اهل سنت، به نقل از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است که فرمودند: «اميرمؤمنان عليهالسلام همواره با حق است و هرگز از حق جدا نخواهد شد و حق گرداگرد آن حضرت مىچرخد، هر جا كه على بن أبىطالب عليهالسلام باشد» و اصلاً عبارتی که حق با (عایشه، طلحه و زبیر) است نیامده است؛ این روایت که «حق با علی است و هرگز از حق جدا نمیشود» به تعبیرات مختلفی در کتب اهل سنت آمده، ازجمله «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لِعَلِيٍّ: "أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ".[8] تو ای علی! بر حق هستی و حق با تو است، هر جا که حق دور بزند، تو هم هستی.»
در روایت دیگرى، پیامبر صلىاللهعلیهوآله از خداوند مىخواهد که دوستان امیرالمؤمنین را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن، و کمک کنندگانش را یارى دهد و عنایت و توجه خود را از کسانىکه دست از یارى ایشان برمىدارند، قطع کند: «اللهّمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَن عاداهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله.»[9]
در روایات متعدد دیگرى، رضایت حضرت على علیهالسلام رضایت پیامبر و اذیتش، اذیت پیامبر توصیف شده است.[10]
همچنین از روایات خاص و شفاف و پیشگویانه پیامبر صلىاللهعلیهوآله، روایت مربوط به جهادهاى سه گانه حضرت على علیهالسلام با به ظاهر مسلمانان و تعیین نامهاى آنان به اسامى «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان» است که جاى هیچگونه شبهه در حق بودن جبهه امام علیهالسلام و باطل بودن دشمنان ایشان باقى نمىگذارد. پیامبر در روایتى خطاب به امّ سلمه، همسر خویش، اسامى مخالفان و جنگ کنندگان با امیرالمؤمنین را چنین معرفى مىکند: «یا امّ سلمة، هذا [على] والله، قاتل القاسطین و الناکثین و المارقین بعدی.»[11] و در روایت دیگرى، پیامبر صلىاللهعلیهوآله خصوصیات بیشترى از اسامى مزبور ارائه مىدهد و در پاسخ سؤال امّ سلمه که این سه گروه مخالف کیستند، فرمود: «ناکثان» کسانى هستند که در مدینه با حضرت بیعت مىکنند و در بصره آن را مىشکنند، «قاسطان» معاویه و اصحابش در شام و «مارقان» اصحاب نهروان هستند.[12]
از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده که «هيچگاه سعادتمند نمىشود قومى كه فرمانده آنها يك زن باشد.» در کتاب صحیح بخاری از قول ابوبکره آمده است که:
به راستى خداوند به من سود رساند، زمانى كه مىخواستم به ياران جمل بپيوندم و به همراه آنها بجنگم، به ياد كلامى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله افتادم. وقتى به آن حضرت، خبر رسيد كه مردم فارس، دختر كسرى را به عنوان پادشاه انتخاب كردهاند، فرمود: هيچگاه سعادتمند نمىشود قومى كه فرمانده آنها يك زن باشد.[13]
گرچه شعار عاملان جنگ جمل، خونخواهی عثمان بود، اما این در حقیقت، بهانه آنها بود؛ زیرا گزارشهای تاریخی نشان میدهد، طلحه و زبیر، خود از عاملان اصلی قتل عثمان بودند؛ به عنوان نمونه، از عبداللّه بن عياش بن ابىربيعه نقل شده است که گفت: «بر عثمان وارد شدم، او دستم را گرفت و گفت: به سر و صداى بيرون منزل گوش بده! گوش دادم، ديدم بعضى مىگويند: منتظر چه هستيد؟ و بعضى مىگويند: صبر كنيد، شايد توبه كند. عبداللّه مىگويد: در آن بين كه ما ايستاده بوديم، ناگاه طلحه از كنار منزل گذشت و گفت: ابن عديس كجاست؟ ابن عديس بهسوى او رفت و با هم حرفهايى زدند، آنگاه ابنعديس برگشت و به يارانش گفت: كسى را اجازه ندهيد تا نزد عثمان وارد يا خارج شود. عثمان رو به من كرد و گفت: اين دستور طلحه است! خدايا شرّ طلحه را از من بازدار كه وى اين مردم را اينجا آورده و بر سر من شورانده است و من اميدوارم از خلافت بىبهره باشد.»[14]
پىنوشت:
[1]. نهج البلاغه، خطبه 26.
[2]. قاعِدین گروهی از مسلمانان در دوران حکومت امام علی علیهالسلام بودند که در ماجرای خونخواهی خلیفه سوم، جانب هیچیک از دو گروه خونخواهان عثمان و طرفداران علی علیهالسلام را نگرفتند. قاعدین افرادی سطحینگر و متحجر خوانده شدهاند که توانایی تشخیص حق از باطل را نداشتند.
[3]. ناکثین به معنای پیمانشکنان، به افرادی اشاره دارد که در آغاز حکومت امام علی علیهالسلام با او بیعت کردند، اما بیعت خود را شکستند و جنگ جَمَل را به راه انداختند. سرشناسترین افراد این گروه، طَلحه و زُبیر بودند که به گفته منابع، به دلیل برآورده نشدن آرزوهای قدرتطلبانهشان، مانند شراکت در حکومت از امام علی علیهالسلام فاصله گرفتند و با همراهی عایشه و به بهانه خونخواهی عثمان، سپاهی را برای مقابله با امام علی علیهالسلام سازماندهی کردند و جنگ جمل را به راه انداختند.
[4]. نهج البلاغه، خطبه 148؛ شیخ مفید، الجمل والنصر لسیدالعتره فی حرب البصره، ص164.
[5]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج32، ص32.
[6]. شیخ مفید، الجمل والنصرلسید العتره فی حرب البصره، ص167.
[7]. طبری، تاریخ طبرى، دار التراث، ج4، ص571.
عزالدین ابن اثیر، الکامل، دار صادر، ج3، ص207.
[8]. ابنعساكر، تاريخ دمشق، دار الفکر، ج20، ص361.
[9]. مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرساله، ج2، ص262، 269 و 434 و ج32، ص29 و ... .
ابن عساکر، تاریخ دمشق، دار الفکر، ج42، ص205 - 237.
[10]. مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرساله، ج25، ص321، «مَنْ آذَى عَلِيًّا، فَقَدْ آذَانِی» و ج44، ص329. «مَنْ سَبَّ عَلِيًّا، فَقَدْ سَبَّنِی.»
صحیح ابن حبّان، مؤسسه الرساله، ج15، ص365. «مَنْ آذَى عَلِيًّا، فَقَدْ آذَانِی.»
[11]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، دار الفکر، ج42، ص470.
[12]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دار الفکر، ج7، ص305 و 306.
[13]. بخاری، صحيح البخاری، دار طوق النجاة، ج6، ص8، ح4425 و ج9، ص55، ح7099. «عَنْ أَبِي بَكْرَةَ، قَالَ: لَقَدْ نَفَعَنِي اللَّهُ بِكَلِمَةٍ أَيَّامَ الجَمَلِ ...»
[14]. ابن اثير، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج3، ص174. «قال عبد الله بن عباس بن أبي ربيعة دخلت على عثمان فأخذ بيدي فأسمعني كلام من على بابه ...»
طبری، تاریخ طبرى، دار التراث، ج4، ص378 و 379. «حدثنى عبد الله بن عياش بن ابى ربيعه، قال: دخلت على عثمان فتحدثت عنده ساعه، فقال: يا بن عياش، تعال. ...»

دیدگاهها
یکی
1400/07/15 - 16:23
لینک ثابت
نمیدونم حدیث صحیح بخاری رو با
زمانی محسن
1400/07/17 - 10:01
لینک ثابت
با سلام این یکی ازتناقضاتی
افزودن نظر جدید