پيرامون جنگ جمل و خاك پاشيدنِ باستانگرايان به چهره آفتاب !

  • 1394/12/21 - 21:29
جا دارد از كسانى كه از سر لجبازى، به رفتار حضرت ايراد مى‌گيرند، سؤالى بپرسيم! اگر شما حاكم مشروع يك جامعه باشيد، و عده‌اى عليه شما جنگ مسلحانه به راه بيندازند؛ و مردم بيگناه را بكشند و به خزانه بيت المال حمله و غارت كنند؛ و شما هم آنان را به برادرى و مصالحه دعوت كنيد، و آنان به جاى پذيرش صلح، نماينده شما –كه غير مسلح براى دعوت به آرامش نزد آنان رفته- را به قتل برسانند، در اين هنگام، شما با آنان چگونه رفتار مى‌كنيد؟!

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ مدتی است شبهه‌ای در فضای مجازی منتشر شده است، با اين عنوان:

امام علی و يارانش در يک روز، 2500 نفر از خاندان «ازد» را سر بريدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا ديگری را دلداری دهد. (مروج الذهب،جلد اول، ص 729)

پاسخ:

- مقدمه: كسانی كه ادعای «انسانيت» و «آزادانديشی» ـشان گوش فلك را كرده، می‌بايستی حداقل در قضاوت‌هايشان راه انصاف و عدالت را طی كنند، ليكن گويی چنين نيست! به راستی چگونه ممكن است عده‌ای تا اين حد مدعی «آدميت» باشند ولی در عمل كاملاً از آن بی‌بهره باشند؟ برخی همه وجودشان را كينه، عقده و غيظ فراگرفته ولی با وقاحت و تكبر، خود را برتر از ديگران می‌دانند. دنيای عجيبی است! الحال برای برای روشن شدن حقايق، نكاتی را به عرض می‌رسانيم. در متن شبهه به كتاب مروج الذهب [نوشته‌ی علی بن حسين مسعودی] استناد شده است، و ما نيز به همان (كه به عنوان سند پذيرفته شده)، استناد میكنيم. آنچه در متن شبهه آمده، مربوط به حوادث جنگ جمل است. اگر می‌خواهيم درست و منطقی قضاوت كنيم، پس بايد حوادث ماقبل و مابعد آن را نيز بخوانيم. تا با دانايی و آگاهی، داوری كنيم.
- جنگ جمل، جنگی بود كه يك سوی آن علی بن ابيطالب (خليفه و حاكم جامعه اسلامی) بود –كه حتی اهل سنت نيز معتقدند او به عنوان خليفه چهارم، حكومتی كاملاً مشروع و مقبول امت داشت- و در مقابل نيز، اصحاب جمل (به فرماندهی عايشه، طلحه و زبير) حضور داشتند. اصحاب جمل، با اينكه در ابتدا با علی بن ابيطالب بيعت كردند، ليكن در ادامه، بيعت (پيمان) شكستند[1] و برای رسيدن به حكومت، سر به شورش نهادند.
- علی بن حسين مسعودی می‌گويد كه دشمنان علی بن ابيطالب، با قَسَم دروغ، مردم را گرد خويش نگه داشتند (تا بتوانند عليهِ علی بن ابيطالب شورش كنند) و آنان –دشمنانِ علی بن ابيطالب- اولين كسانی بودند كه در جامعه اسلامی قَسَم دروغ خوردند.[2]
- علی بن حسين مسعودی می‌گويد با اينكه بين طرفين، صلح موقتی برقرار شده بود، اما اصحاب جمل، نيمه شب پيمان شكنی كردند و به ياران علی بن ابيطالب، دست‌درازی كردند.[3] سپس اصحاب جمل به سوی خزانه بيت المال رفتند و 70 مسلمان را كشتند و 50 مسلمان بيگناه را گردن زدند و اموال بيت المال را غارت كردند.[4] علی بن ابيطالب يكی از ياران خود را به همراه «پيام صلح» و «پيشنهاد دوری از جنگ» و «دعوت به برادری» برای اصحاب جمل فرستادند، اما آنان نپذيرفته، فرستاده حضرت را به شهادت رساندند.[5] پس از اين حادثه، مولانا علی بن ابيطالب به سربازان خود دستور دادند تا به صف شوند (آرايش نظامی گيرند)؛ اما فرمودند كه هيچ كس حق تيراندازی و شمشير زدن ندارد. سپس امام، عمار را فرستادند تا باری ديگر، اصحاب جمل را به برادری و دوری از جنگ دعوت كنند، اما آنان باز هم نپذيرفتند و پاسخ عمار را با تير و نيزه و شمشير دادند.[6] در اين هنگام كه امام، حجت را تمام شده ديدند، رو به ياران خود فرمودند: «وقتى آنها را شكست داديد زخمى‌ها را نكشيد، اسيران را نكشيد، فراركرده‌ها را تعقيب نكنيد، كسى را برهنه نكنيد، بدن كشته‌ها را نبريد، پرده‏اى را ندريد و به ناموس كسى تعرّض نكنيد و به اموال آنها دست نزنيد مگر سلاح‌هايشان و غلامانشان كه در اردوگاه جنگى حاضرند.»[7] على بن ابيطالب، باز هم لحظاتى ايستادند، و اين بار لباس نظامى (زره و شمشير)‌ را از تن بيرون آوردند، و خود به سوى اردوگاه اصحاب جمل رفتند و زبير (دوست سابق مولا و دشمنِ فعلى) را فراخواندند، و او را به برادرى دعوت نمودند. زبير كه چشم در چشم مولا شد و پس از گفتگو، از كار خود پشيمان گشت و از ميدان نبرد خارج شد.[8] سپس امام طلحه را فراخواند و او را نيز به برادرى و پرهيز از خونريزى فراخواند، طلجه نيز سخن امام را پذيرفت و عقب نشينى كرد، ولى به دست اصحاب جمل كشته شد.[9] پس از اينكه حجت تمام گشت، نبرد آغاز شد و عايشه فرمانده لشكر جمل شد و در مقطه مقابل نيز على بن ابيطالب بود. در همان ابتدا و در مدتى اندك، اصحاب جمل تار و مار شدند، بسيارى گريختند و بسيارى كشته و زخمى. على بن ابيطالب به همراهىِ محمد بن ابى‌بكر (كه از يارانِ باوفاى مولا و برادرِ عايشه بود) خود را به محمل عايشه رساند، و او را دستگير كرد،[10] و اجازه نداد كسى به او بى‌حرمتى كند.
- درباره اصحاب جمل، گفتنى است كه عايشه در اين جنگ بر شترى سوار بود، كه هرگاه اين شتر نعره مى‌زد، مردم برمى‌خاستند! و اين بدين معنى است كه دشمنانِ حضرت، در آغاز و توقف جنگ، پيرو آن شتر بودند.[11]
- در پايان نبرد، امام همه كسانى كه سلاح خود را بر زمين نهادند، عفو نمود و به آنان امان داد.[12]
- حضرت نسبت به فرمانده شورشيان نيز بيشترين مرحمت را روا داشت، با اينكه عايشه سبب پيمان شكنى، شورش، فتنه و كشته شدن هزاران نفر شد، ليكن على بن ابيطالب او را در حصر خانگى نمود و اجازه نداد كسى او را آزار دهد. حتى براى بازگرداندنِ عايشه به مدينه، زنانى نقاب‌دار را به همراهى او قرار داد. هنگامى كه عايشه به مدينه رسيد، نزد مردم شكايت كرد كه على بن ابيطالب مردانى غريبه را بر من (كه ناموس پيغمبر هستم) مأمور كرد (عايشه از اين طريق خواست فتنه‌اى ديگر بيافريند)، در اين هنگام، زنان نقاب‌دار، نقاب از چهره برداشتند و همه ديدند، كه اين مأموران، زن هستند (نه مرد!) پس عايشه سجده كرد و گفت: «يا على ديدم كه (با وجود ظلمى كه در حق تو كردم) لطف و كرمت به من بيشتر شد. اى كاش از خانه‌ام خارج نمى‌شدم.»[13]
- درباره متن شبهه بايد گفت: كه اولاً در مروج الذهب نيامده كه حضرت على (عليه السلام)، 2500 نفر را سر بريده باشد. اين دروغى از سوى دشمنان حضرت است، بلكه در متن مروج الذهب آمده است: «به لبيد جهضمي –از قبيله ازد- گفته شد، آيا على را دوست دارى؟ پاسخ داد: چگونه مردى را دوست بدارم كه در بخشى از روز 2500 نفر از قوم مرا كشت؟ و كسى نماند كه به ديگرى تسليت بگويد و هر كس به كشته خانواده خودش مشغول بود.»[14] مى‌بينيم كه سخن از سر بريدن نيست. بلكه سخن از كشته شدن در جنگ است. جنگى كه امام آغازگر آن نبود.
- در پايان جا دارد از كسانى كه به خاطر كينه‌توزى و عصبيت و لجبازى، به رفتار حضرت ايراد مى‌گيرند، سؤالى بپرسيم! اگر شما حاكم مقبول و مشروع يك جامعه باشيد، و عده‌اى عليه شما جنگ مسلحانه به راه بيندازند؛ و مردم بيگناه را بكشند و به خزانه بيت المال (معادل بانك مركزى امروزى) حمله و غارت كنند؛ و شما هم چند مرتبه آنان را به برادرى و دورى از تجاوزگرى و ويرانگرى دعوت كنيد، و آنان به جاى پذيرش صلح، به كار خود ادامه دهند، و نماينده شما –كه غير مسلح براى دعوت به آرامش نزد آنان رفته- را به قتل برسانند، در اين هنگام، شما با آنان چگونه رفتار مى‌كنيد؟!
- در فضيلت مولانا اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) همين بس كه دشمنان او، كسانى اند كه سراسر وجودشان را كينه و عقده فرا گرفته است. هرچند به دروغ ادعاى انسانيت و خردگرايى دارند!

پى‌نوشت:
[1]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: دار الهجرة، 1409، ج 2، ص 364-365
[2]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 357-358
[3]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 358
[4]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 358
[5]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 361
[6]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 362
[7]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 362
[8]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 362-363
[9]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 365
[10]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 367
[11]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 368
[12]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 369
[13]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 370
[14]. على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 371-372

لينك مرتبط:

كورش كبير و نابودی شهر اُپيس
جنایات اشَوَنان زرتشتی در تازش به ترکستان
نقد و بررسی یادگار زریران
كورش هخامنشى و قتل عام مردم در گفتار گزنفون

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.