مدعیان دروغین

از آنجا که بهائیان خود را وارث مهدی دروغین، علی محمد شیرازی می دانند، تحقق اهداف صلح جویانه و عدالت خواهانه را به نوعی در زمان و توسط خود می دانند. اما وقتی به تعالیم جنگ طلبانه و بیرحمانه مهدی دروغین بهائیت، تزویر در صلح طلبی و رفتار تفرقه افکنانه پیشوایان بهائی می نگریم، دیگر چه امیدی برای برقرای صلح و عدالت توسط فرقه بهائی وجود دارد؟!

از آنجا که بهائیان علی محمد شیرازی را مهدی موعود اسلام می دانند، همان که حدود دو قرن پیش پس از ظهور ناکامش تیرباران شد؛ در پاسخ به علت برقرار نشدن صلح و عدالت توسط او، با یکی دانستن قیامت و ظهور موعود، پنجاه هزار روز یا سال را برای تحقق اهداف ظهور لازم می دانند. این در حالیست که ظهور قبل از قیامت بوده و حتی طبق مبنای بهائیان باید تا کنون محقق می شده!

مقایسه سخنان علی یعقوبی به خوبی نيّت وی را آشكار میكند؛ زيرا او بر اين باور است كه بايد واجدان نعمات خاصه حاكم شوند و كسانی كه دارای اين ويژگی هستند: يكی خضر است كه موضوعاً از بحث خارج میباشد و ديگری آقای يعقوبی است!

علم رجال یکی از علوم بررسی حدیثی است که برای شناخت روایات ساختگی و تفکیک آن با روایات غیرجعلی به این علم نیاز است. در این علم بررسی توثیق یا تضعیف راوی را بر اساس روایات دیگر بیان میکنند. علمی که مدعیان دروغین با آن ناسازگاری دارند و سعی دارند این علم را رد یا نقض کنند.

علیرضا بابایی (مشهور به منصور هاشمی خراسانی) از مدعیان دروغین مهدویت است که چند صباحی است که با ادعاهایی مردم را به سوی خود دعوت میکند. وی در کتاب «بازگشت به اسلام» در توهینی آشکار به شهدای مدافع حرم آنها را اهل دوزخ میداند!

پیامبرخواندهی بهائیت در کتاب اقدس خود، بالا رفتن از منبرها را حرام اعلام کرده و گذاردن تخت روی تخت را به عنوان جایگزین منبر برای سخنرانی مبلّغین فرقهی خود تعیین کرد است. اما بیان این کلمات از سوی پیامبرخواندهی بهائیت، یا نشان جهل او و یا تعصب در برخورد با نمادهای اسلامی دارد!

بهائیان در پاسخ به اینکه چرا پیشوایان بهائی بر خلاف سنّت الهی در نزول کتاب به زبان قوم، بسیاری از کتابهای خود را به زبان عربی نگاشتهاند، اهمیت زبان عربی در آن زمان را به عنوان توجیه برمیشمارد. اما به راستی اگر پیشوایان بهائی با عربینویسی قصد جلب توجه مردم و علما را داشتند، پس چرا با غلطنویسی مجبور به اصلاح مجدد آثار خود شدند؟!

معصومی تهرانی روحانینمای شیعه در مصاحبهی خود با شهروندیار، بهائیت را دینی جدیدالظهور دانست که مسلمانان از پذیرش آن اِبا دارند. اما باید دانست که بر خلاف ادعای تهرانی، دلایل بسیاری بر دین نبودن و ساخت استعمار بودن بهائیت وجود دارد! سؤال آخر اینکه چرا تهرانی به عنوان یک اندیشمند آزاد به بهائیت ایمان نمیآورد؟!

پیامبرخواندهی بهائیت با ادعای احتیاج مردم به مقولهی ربا، حکم به حلّیت این حرام الهی از سوی خدا داده است. این در حالیست که عبدالبهاء در جایی دیگر، خودسرانه از این حلال پدر نهی کرده است! اما مگر عبدالبهاء در بهائیت، مقامی فراتر از مفسّر آیات بهاء دارد که خودسرانه دستور به لغو فرامین پیامبرخواندهی بهائی میدهد؟!

این احمدالحسن که میگویید حجت خداست فارسی هم حرف میزند؟ گفتند؛ نه عربی فقط، گفتم شما میدانید یکی از خصوصیتهای امام این است که به همهی زبانها میتوانند حرف بزنند، حتی زبان حیوانات هم میفهمند، گفتند؛ نه لزومی ندارد، شاید خدا بخواهد و بصورت معجزه به امامان عنایت کند، گفتم؛ آقا شما باید دو واحد امامشناسی پاس کنید...

حسینعلی بهاء برای تطبیق سال ظهور حضرت قائم (علیه السلام) با علیمحمد باب، به تحریف روایت مفضل پرداخته است. او به جای لِیَستبین، السِّتین آورده و صدر روایت را که بر بطلان تعیین وقت برای ظهور تأکید نموده را حذف کرده است. از طرفی، این تحریف با احادیثی که ظهور قائم (علیه السلام) را در سال فرد میدانند نیز در تضاد است.

شواهد تاریخی گواه آن است که جریانهای انحرافی پیشینه طولانی در تاریخ گذشته دارند، که هر از گاهی به سبب عواملی سر بر آورده و پس از چندی، خاموش شده است. در بررسی زمینهها و عوامل پدید آورندهی این جریانها میتوان به علتهایی دست یافت.
از جمله؛ ناآگاهی توده مردم؛ آشفتگی اجتماعی و اقتصادی، زیادهخواهی و...

بسیاری از جریانهای انحرافی تا آنگاه که به انحرافات بزرگ دچار نشده و یا در عرصههای سیاسی وارد نشدهاند همواره مورد فراموشی واقع میشوند و با این توجیه که پرداختن به آنها سبب بزرگتر شدن آنها میشود یا اینکه یادی از آنها نکنید تا خودبهخود از میان بروند زمینه را برای گسترش آنها بیشتر فراهم میکنند.

پیامبرخواندهی بهائیت، از یاد کردن انسانها با القاب ناپسند، نهی کرده است. این در حالیست که عبدالبهاء بر خلاف این سخنان، به توهین و تمسخر فلاسفه پرداخته است. اما به راستی چگونه یک پیشوای الهی میتواند ناقض احکام نازله در آیین خود باشد و به جای نقد علمی سخنان فلاسفه و هدایتشان، با توهین و تمسخر، دستکم موجب حُزن آنان گردد؟!