غصب خلافت
اصحابی که بعد از رحلت پیامبر اسلام کودتا کردند و خلافت را از فردی که در اصل خلیفه رسول خدا بود، غصب کردند، افرادی را که صلاحیت امامت نداشتند و به عدم شایستگی به خلافت اقرار میکردند، جای ایشان نشاندند، اما باز حاضر به کنارهگیری از این مقام نشدند.
اگر کسی تاریخ اسلام را دقیقا مطالعه کند، یقیناً خواهد فهمید که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر اکرم حضرت علی (علیهالسلام) است که خداوند به آن دستور داده و پیامبر آن را برگزید. چرا که فقط اوست که میتوانست مردم را هدایت کند، اما برخی کودتاگران مانع از این امر مهم شدند و خود را بالاجبار خلیفه پیامبر نامیدند.
در احادیث نبوی فراوانی، امامت و جانشینی ایشان برای مردم بازگو شد، اما بعد از رحلت پیامبر این مردم به بیراهه رفتند، خصوصا برخی از اصحاب این امر مهم الهی را با تشکیل جلسهای در سقیفه بنی ساعده به انحراف کشاندند و حاضر به پذیرش ولایت امیرالمؤمنین نشدند و بهانههای باطلی را مطرح کردند.
در قرآن و احادیث نبوی حق تقدم حضرت علی (علیهالسلام) به امر خلافت مورد تاکید قرار گرفته که بعد از رحلت پیامبر این امر مهم صورت نگرفت، حال اگر قرآن و احادیث را نادیده انگاریم، اعترافاتی که از خلیفه دوم نقل شده و خصوصیات افراد حاضر در شورای خلافت را گفته، این مهم را میرساند.
زندگی عمر بن خطاب، قبل از اسلام تا رحلت پیامبر و بعد از آن که بنای خلافت خودش را برای بعدها فراهم کرد، از جهاتی قابل تامل و حائز اهمیت است؛ او یکی از صحابه است که علاوه بر ضعفهای روحی فکری، کاستیهای فراوانی از نظر دینی و اعتقادی داشت که در نوع خود منحصر به فرد است.
تقطیع روایات و نشان دادن راهی غیر صحیح از سوی هیچ کس قابل اغماض نیست. این عمل را می توان در صحیحترین کتاب اهلسنت یعنی صحیح بخاری یافت کرد. او روایتی که دال بر ارتباط ناخوشایند میان اهلبیت و صحابه را بیان میکند، تقطیع کرده است.
شیعیان با توجه به حمل معنای کلمه ولی بر سرپرستی و خلافت، به امامت و ولایت بلافصل امام علی (علیهالسلام) باور دارند. با بررسی تنها چند روایت در کتب حدیثی اهل سنت میتوان گفت که کلام ایشان صحیح است.
علم لدنی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به حضرت علی (علیهالسلام) به مصداق حدیث شریف و متواتر (انا مدینه العلم و علی بابها) منتقل گردید، اما برخی از صحابه طمّاع با کودتا و دسیسه بازی، خلافت و جانشینی پیامبر را تصاحب کردند، در حالیکه نه علم آن را داشتند و نه لیاقت و شایستگی، لذا مکرر به عجز خود اقرار میکردند.
خلفایی که شایستگی جانشینی پیامبر را نداشتند، در مناسبتهای مختلف، خود اقرار و اعتراف به چیزی را کردند که به آن منصوب نشده بودند، اما بعد از رحلت پیامبر به خاطر هوا و هوس دنیوی وارد آن شدند؛ لذا خلفا هر از گاهی که از سؤالات دیگران عاجز میشدند، دست به دامن حضرت علی (علیهالسلام) میشدند.
بر فرض اثبات بیعت حضرت علی با خلفا پس از شش ماه نمیتوان حقانیت خلفا را ثابت کرد، زیرا حضرت علی (علیهالسلام) به جهت حفظ مصالح اسلام با خلفا همکاری کرد.
بعد از رحلت پیامبر اکرم، برخی از اصحاب خلافت را از دستان بهترین فرد این امت که همگان و حتی دشمنانش به آن اقرار داشتند ربودند و چنان ضربه ای را بر پیکره دین اسلام زدند که تا به الان و شاید تا روز قیامت هم کمر بلند نکند. بهخاطر چند صباحی حکومت کردن که در آخر پشیمانی به بار آورد.
بعد از رحلت پیامبر اسلام مسیر جانشینی حضرت از محل اصلی خود منحرف شد و خلافت به دست کسانی افتاد که شایستگی و لیاقت آن را نداشتند، چرا که خود این خلفا در آخر عمر از عملکرد خود اظهار ندامت میکردند که چرا چیزی که شایسته آنان نبود را به خاطر هوا و هوس دنیایی آن را تصاحب کردند.
حضرت علی و امامان معصوم (علیهمالسلام) پس از ایشان به عنوان اوصیاء و حجج الهی، تمامی ویژگیهای پیامبر را دارا هستند. آنها در علم و خرد و عقل در بالاترین مراتب هستند. چرا که هدایت جامعه بشری بر عهده آنهاست. اما جریان سقیفه این فرصت طلایی را از امت اسلامی گرفت و با سوار شدن بر افکار جامعه، مسلمانان را به گمراهی کشاندند.
به اعتقاد شیعه مقام امامت انتصابی است و امام از سوی خداوند انتخاب میشود، ولی اهل سنت معتقدند که امامت انتخابی است و یکی از راههای انتخاب امام شورا است. اما در حقیقت شورا، راهبردی بود برای استمرار غصب خلافت.