کدام سخن عمر بن خطاب را در امر خلافت حضرت علی(ع) باید پذیرفت

  • 1397/04/19 - 11:30
اصحابی که بعد از رحلت پیامبر اسلام کودتا کردند و خلافت را از فردی که در اصل خلیفه رسول خدا بود، غصب کردند، افرادی را که صلاحیت امامت نداشتند و به عدم شایستگی به خلافت اقرار می‌کردند، جای ایشان نشاندند، اما باز حاضر به کناره‌گیری از این مقام نشدند.

خلاصه مقاله
اصحابی که بعد از رحلت پیامبر اسلام کودتا کردند و خلافت را از فردی که در اصل خلیفه رسول خدا بود، غصب کردند و افرادی را که به تمامی احکام دین اسلام آشنا نبودند و صلاحیت امامت بر امت اسلامی را نداشتند خلیفه پیامبر نامیدند؛ همانانی‌که خود اقرار به عدم شایستگی به خلافت را مطرح کردند، اما باز حاضر به کناره‌گیری از این مقام نشدند و همیشه از حضرت علی (علیه‌السلام) به عنوان لایق خلافت یاد می‌کردند، اما به دلایل واهی حاضر به تحویل دادن آن نشدند.

متن مقاله
اگر در زندگی اصحاب و یاران پیامبر اسلام کمی جستجو و بررسی کنیم، به این نتیجه قطعاً خواهیم رسید که همه‌ی اصحاب آن پیامبر بزرگ الهی افراد و اشخاص خوبی نبودند و در دوران حیات زندگانی پیامبر اسلام خصوصاً آن زمانی که رسالت خود را آشکار کرد و ده سال آخری که دین اسلام، آرام آرام فراگیرتر می‌شد و بعد منتهی به رحلتش گردید، ضعف‌ها و خطاهایی داشتند. اما در کنار این عده از اصحاب، صحابه و یاران دیگری بودند که مانند پیامبر الگو و نمونه برای همگان بودند و پیامبر اکرم هم درباره‌ی ایشان فضائل و مناقب خاصی را مطرح کردند که از جمله ایشان را می‌توان به عمار یاسر و ابوذر و ... اشاره کرد. اما زمانی که نوبت به صحابه‌ی ویژه‌تری مانند حضرت علی (علیه‌السلام) می‌رسد، این حضرت علی است که گوی سبقت را از دیگران می‌رباید و در اوج قلّه کمال و معنویت و ... قرار می‌گیرد و خداوند در قرآن بیش از 300 آیه در وصف ایشان، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، نازل می‌کند و پیامبر اسلام هم آن‌قدر درباره‌ی فضیلتش حدیث نقل می‌کند، که قابل شمارش نیست و مسلمانان به حدّی از جایگاه ممتاز او در نزد خدا و رسولش آگاهی دارند که احترام بر او را برای خود فرض و واجب می‌دانستند. اما چه شد که بعد از رحلت پیامبر اکرم برخی از اصحاب دنیا طلب با اهل بیتش آن گونه رفتار کردند و حضرت علی(علیه لسلام) را 25 سال خانه‌نشین کردند. والله العالم
اما این اصحاب نیک می‌دانستند که خلافت و جانشینی از آن حضرت علی (علیه‌السلام) است و او شایستگی و لیاقت این مقام الهی را داراست، لذا آن وقتی که در جریان غدیرخم پیامبر اکرم دست مبارک علی (علیه‌السلام) را بالا گرفت و او را جانشین بعد از خود معرفی کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه.[1] هر کس من مولای اویم، پس این علی مولای اوست.» افرادی مانند عمر بن خطاب و ابوبکر جزء اولین نفراتی بودند که به امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) تبریک گفتند. اینان به حضرتش این‌طور عرضه داشتند که: «اصبحت و امسیت یابن ابی‌طالب، مولی کلّ مومن و مومنه.[2] صبح و شام کردیم در حالی‌که ای پسر ابوطالب! مولای هر مرد مومن و زن مومنه هستی.» و یا همین عمر بن خطاب عباراتی از قبیل: «بخّ بخّ یا علی...، طوبی لک یا علی...، هنیئاً لک یابن ابی‌طالب...»، را به تنهایی نقل کرده است که در مصادر و منابع اهل سنت از جمله تفسیری و روایی و تاریخی نقل شده است.[3]
و یا زمانی که به خلافت رسید، در مناسبت‌های مختلف بیش از هفتاد بار گفت: «لولا علی لهلک عمر.[4] اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد.» و یا باز گفته است: «ابا الحسن، لا ابقانی الله لشدّه لست لها و لا فی بلد لست فیها.[5] ای ابوالحسن! خدا مرگ دهد مرا در امر سختی که تو برای آسان کردنش نباشی و در شهری که تو در آن حضور نداشته باشی.» و یا عباراتی از این قبیل در منابع اهل سنت: «اعوذ بالله ان اعیش...- اللهم لاتبقی...- اللهم تنزل بی شدیده...- بأبی انتم و امی...- لاأحیانی الله...- لابقیت فی قوم...- لاعشت فی قومی...-»
و یا این عبارت که گفت: «و اما انت یا علی، فوالله وزن ایمانک بایمان اهل الارض لرجّحهم.[6] اما تو ای علی! پس به خدا سوگند! اگر ایمان تو را با ایمان اهل زمین بسنجند، ایمان تو بر آن‌ها سنگینی می‌کند» و یا این عبارت که به ابن عباس گفت: «انّ أحراهم ان یحملهم علی کتاب ربّهم و سنّه نبیّهم لصاحبک. والله لئن ولّیها لیحملنّهم علی المحجه البیضاء و الصراط المستقیم.[7] به تحقیق شایسته‌ترین کسی‌که مردم را وادار بر عمل به کتاب خدا و سنت پیامبرشان کند، رفیق توست. والله اگر او عهده‌دار امر خلافت شود، مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست هدایت می‌کند.»
و از طرف دیگر این عبارات را در جواب اطرافیانش می‌گوید که مثلاً او بسیار مزاح کننده است[8] و یا این‌که خوش ندارم در حال حیات و موت متحمل خلافت علی شوم.[9] و یا این‌که قریش و عرب اتفاق نظر نسبت به او ندارند و...[10]
در نتیجه هم به میخ می‌کوبد و هم به نعل و موضع خود را مشخص نمی‌کند، که حاکی از دورویی و نفاق اوست. حال سؤال این‌جاست که کدام گفتار و سخن او را باید پذیرفت؟؟؟ پس تو خود از این مجمل، حدیث مفصل خوان.

پی‌نوشت:

[1]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، موسسه المحمودی، بیروت، لبنان، ج2 ص79 شماره 581.
البدایه و النهایه، ابن کثیر، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج5 ص213.
ارجح المطالب، تسری حنفی، نشر حق برادرز، لاهور، پاکستان، ص425.
[2]. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، دار صادر، بیروت، لبنان، ج7 ص337.
[3]. مسند، احمد بن حنبل، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج5 ص355 شماره18011.
المعیار و الموازنه...، اسکافی، بی‌نا، بی‌جا، ص212.
شواهد التنزیل، حسکانی، دارالهدی، قم، ایران، ص157 شماره210.
[4]. فیض لقدیر، مناوی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ایران، ج4 ص357.
[5]. کنزالعمال، متقی هندی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج5 ص832.
[6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مکتبه آیه الله نجفی مرعشی، قم، ایران، ج12 ص52-53.
[7]. همان، ج6 ص326-327.
[8].الاستیعاب، ابن عبدالبر، دار الجیل، بیروت، لبنان، ج8 ص211.
[9]. مطالب العالیه...، عسقلانی، دار الکتاب العربیه، بیروت، لبنان، ج1 ص460.
[10]. محاضرات...، راغب اصفهانی، شرکه دار الارقم بن الارقم، بیروت، لبنان، ج7 ص213.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.