خلفای اجباری بر مردم و حضرت علی(ع) خلیفه حقیقی بر همگان

  • 1397/04/19 - 10:28
اگر کسی تاریخ اسلام را دقیقا مطالعه کند، یقیناً خواهد فهمید که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر اکرم حضرت علی (علیه‌السلام) است که خداوند به آن دستور داده و پیامبر آن را برگزید. چرا که فقط اوست که می‌توانست مردم را هدایت کند، اما برخی کودتاگران مانع از این امر مهم شدند و خود را بالاجبار خلیفه پیامبر نامیدند.

خلاصه مقاله
تاریخ اسلام پر است از حوادث و اتفاقات مهم خصوصاً زمانی که پیامبر اسلام رحلت کردند، خلیفه و جانشین بعد از پیامبر اکرم حضرت علی (علیه‌السلام) است که خداوند به و پیامبر اکرم امامت ایشان را اعلام کردند. چرا که فقط او می‌توانست بر مردم امام باشد و آنها را هدایت کند، و غاصبین خوب می‌دانستند در هر امری باید سراغ امیرالمؤمنین بروند و از ایشان مشورت بگیرند؛ در مورد اینکه چرا مانع خلافت ایشان شدید، عمرمواضع عجیبی گرفت و گفت: به خدا قسم! آن‌گونه که ما درباره‌ی او رفتار کردیم، نه از روی دشمنی بود، بلکه ما او را کوچک پنداشتیم و ترسیدیم عرب و قریش بر او اتفاق نکنند.

متن مقاله
تاریخ اسلام خود گواه بر این واقعیت مهم است که بعد از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید کسی مانند حضرت علی (علیه‌السلام) باشد، تا ادامه دهنده‌ی دستورات و احکام دین الهی و هدایت‌گر مردم قرار گیرد. لذا آن زمانی که خداوند و پیامبرش او را افضل و اکمل از مردمان می‌دانند، فقط به خاطر این است که او از هر لحاظ نسبت به سایرین و حتی اصحاب پیامبر برتری و اولویت خاصی دارد و این امتیاز ویژه را نه پیامبر و اصحاب رسول خدا، که حتی دشمانش هم به آن اقرار و اعتراف دارند. اما بعد از رحلت پیامبر با دسیسه و کودتای برخی از اصحاب پیامبر که در سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند و از میان خود کسی را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر انتخاب کردند، این نکته مهم و سؤال اساسی به‌وجود آمد که پس جایگاه حضرت علی (علیه‌السلام) با آن همه سابقه درخشان کجا رفت و چرا او را کنار زدند و خود بر کرسی خلافت سوار شدند، در حالی‌که می‌دانستند که صلاحیت و شایستگی این مقام را ندارند.
اما در هر حال خلفای غاصب می‌دانستند که باز این علی (علیه‌السلام) است که امت پیامبر و تمام اصحاب رسول خدا را در جمیع مشکلات یاری خواهد کرد و همگان را یدک می‌کشد و آن جایگاه ویژه را داراست.
مثلاً راغب اصفهانی از ابن عباس نقل می‌کند که گفت: شبی در حالی‌که عمر بن خطاب سوار بر قاطر و من سوار بر اسب بودم، عمر بن خطاب آیه‌ای را قرائت کرد که ذکر علی بن ابی‌طالب در آن شده بود، و گفت: «أما والله یا بنی عبدالمطلب، لقد کان علیّ فیکم اولی بهذا الامر منّی و من ابی‌بکر.[1] به خدا سوگند! ای فرزندان عبدالمطلب، همانا در بین شما، علی در امر خلافت سزاوارتر از من و ابوبکر است.» پس من پیش خود گفتم: خدا از من نگذرد، اگر از عمر بن خطاب بگذرم. آن‌گاه گفتم: تو ای امیرالمومنین! این سخن را می‌گویی در حالی‌که -تو و رفیقت ابوبکر- با جست و خیز زمام امر را به دست گرفتید و ما را کنار نهادید! عمر بن خطاب گفت: آهسته ای فرزندان عبدالمطلب! آیا شما اصحاب عمر بن خطاب نیستید؟ پس من از همراهی با او عقب کشیدم و او کمی از من جلو افتاد و آن‌گاه گفت: راه بیفت، اگر نمی‌آیی، آن‌چه گفتی را دوباره بگو.
گفتم تو مطلبی گفتی و من هم جواب آن را گفتم و چنان‌چه سکوت می‌کردی، ما هم سکوت می‌کردیم. گفت به خدا قسم! آن‌گونه که ما درباره‌ی او رفتار کردیم، نه از روی دشمنی بود، بلکه ما او را کوچک پنداشتیم و ترسیدیم عرب و قریش بر او اتفاق نکنند.
پس خواستم به او بگویم رسول خدا با ماموریت‌هایی که به او محول کرد، و او آن‌ها را انجام داد، وی را کوچک نشمرد، اما تو و رفیقت او را کوچک شمردید، که گفت: دیگر کار از کار گذشته است، هم اکنون چه نظری داری؟ بعد گفت ابن عباس والله ما هیچ امری را بدون نظرخواهی از وی برگزار نمی‌کنیم و هیچ کاری را بدون اجازه و دستور او انجام نمی‌دهیم.[1]
در نتیجه با این سخن پایانی عمر بن خطاب به این نتیجه مهم و شگفت می‌رسیم که این خلفای غاصب بالاجبار خود را خلیفه پیامبر نامیدند، اما عملاً حرف اول و آخر را خلیفه حقیقی پیامبر اکرم، یعنی حضرت علی (علیه‌السلام) می‌زد، در حالی‌که او را کنار گذاشته بودند.

پی‌نوشت:

[1]. محاضرات...، راغب اصفهانی، شرکه دار الارقم بن الارقم، بیروت، لبنان، ج7 ص213.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.