بی اطلاعی اقطاب صوفیه از مسائل دینی
از کارهای صوفیه غلو در علم و سواد بزرگان خود علی الخصوص اقطابشان است که در همه متون وابسته به دراویش، دائما اقطاب افرادی زبده ، با نبوغ عالی به نحوی که یک کتاب را که در حالت عادی شخصی مثلا در یک سال مطالعه می کند، ایشان در یک ماه مطالعه کرده و فهمیده و تدریس هم می کند و ... که نشان دهنده بیش از حد بزرگ کردن مساله در مورد همه اقطاب است. اما با مراجعه به برخی از متون صوفیه به حقایقی دست می یابیم که خلاف ادعای آنان را ثابت می کند که از آن جمله صالح علیشاه است.
از صالح علیشاه به جز پند صالح و چند نامه، اثر دیگری باقی نمانده است. او این کتاب را به عنوان یک دستور العمل کلی برای درویشان و صوفیه سلسله خود در سال 1317 ه ش به تحریر در آورد.
گفتنی است که از آنجا که وی تحصیلات مرتبی نداشته است، از این رو موفق به پدید آوردن آثار علمی نشده است و از لحاظ علمی نیز برجستگی خاصی نداشته است. از فاضل محترم جناب آقای سمامی که خود مدتی از پیروان این سلسله به شمار می رفته است، شنیدم که می گفت: صالح علیشاه جدا بی سواد بود. از او سال می کردم و او به تابنده می گفت: تابنده جواب بده.(1)
در اینجا برخی از سخنان صالح علیشاه را نقل می کنیم که بیان کننده میزان مطالعات اوست.
عزت دین به اسلام عمر: حضرت رسول (ص) در بیانات خود، دعا کرده بود که خدایا دین اسلام را با اسلام آوردن عمر یا ابو الحکم(ابو جهل) محکم گردان. بعد عمر اسلام آورد و با شمشیر برهنه از پیامبر (ص) در مسجد الحرام محافظت کرد و حتی پدر خود که قصد جسارت داشت، کشت.(2)
عجیب است که اسلام و دین پیامبر (ص) با اسلام آوردن ابوطالب و علی (ع) و حمزه و جعفر عزیز نشد؛ اما با اسلام آوردن عمر عزیز شد؟ همچنین در کدام یک از منابع تاریخی، کشته شدن خطاب توسط عمر ذکر شده است؟
لازم به ذکر است که خطاب (پدر عمر) زنده نبوده است که بخواهد او را بکشد. ولید بن مغیره به عمر گفت: فو الله لو کان ابوک حیا ما تبعت دین محمد (ص)؛ اگر پدر تو زنده بود، از آیین محمد (ص) پیروی نمی کرد.(3)
وی در جای دیگر می گوید: شبی که مشرکین قصد قتل پیامبر (ص) را کرده بودند، ابوذر پیامبر را در جوالی انداخت و به پشتش گرفته و از مکه بیرون برد.(4)
این مطلب در هیچ جا نقل نشده است. خوب بود مدرک این ادعا را به دست می داد.
او در جای دیگر می گوید:
خلفا هیچ وقت، خلاف ظاهری، غیر از مخالفت با علی (ع) نکردند. این چهار نفر بودند و این چهار نفر هم به احکام خدا عمل کردند و خلیفه پیغمبر محسوب می شدند که به جای پیغمبر (ص) نشستند و احکام پیغمبر (ص) را اجرا کردند، عدالت کردند، بالسویه تقسیم کردند که اینها، هم خودشان به احکام قرآن و اسلام رفتار کردند و هم دیگران را وادار کردند.(5)
ظاهرا ایشان زحمت یک دوره مختصر تاریخ اسلام را هم به خود نداده است و هر چه به ذهنش رسیده، گفته است. آیا عمر اموال را بالسویه تقسیم می کرد؟ یا با توجه به سوابق افراد و نژاد و قبیله آنان؟ آیه خلیفه سوم اموال را عادلانه تقسیم می کرد؟ آیا او فدک را به مروان نبخشید؟(6) آیا او نبود که خمس غنایم آفریقا را به مروان بخشید؟(7) و همچنین چهارصد هزار درهم را به خالد بن ولید هبه کرد؟
آری رهبران طریقت گمراهی و ضلالت که خود را به دروغ جانشینان امامان معصوم علیهم السلام معرفی می کنند(8) و ادعای دستگیری عباد الله را دارند، بدین طریق دست بندگان ساده خداوند را گرفته و به گمراهی و ضلالت پنهان فرو می برند و از آنجاست که میان گفتار و رفتارشان تفاوت از زمین تا آسمان است.
پی نوشت :
1-عقاید و تاریخ گنابادیه ص 171
2- یادنامه صالح صص 237 و 238 و 239چاپ دوم 1380 ه ش انتشارات حقیقت
3- انساب الاشراف ص ۲۹۲
4- یادنامه صالح ص 270 چاپ دوم 1380 ه ش انتشارات حقیقت
5- همان صص 299 و 300
6- ابن قتیبه المعارف ص 195
7- همان
8- یادنامه صالح ص 76چاپ دوم 1380 ه ش انتشارات حقیقت
دیدگاهها
محمد
1392/02/23 - 11:04
لینک ثابت
ویرایش
m.tavab
1392/06/05 - 23:34
لینک ثابت
پاسخ دوست عزیز محمد
افزودن نظر جدید