معنویت و کسب آرامش در عرفان اصیل

  • 1392/10/06 - 02:40
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب _ انسان‌ در هر مکتب و مذهبی که هست به دنبال معنویات و آرامش روحی می باشد، تنها راه رسیدن به آرامش مطلق عرفان ناب اسلامی است .

بسیاری از مردمی که در دنیای مغرب زمین از همه جا سرخورده شدند، بعدها دریافتند که اصل اشکال از این است که از جهت اصلی خلقت منحرف شده‌اند؛ یعنی به این نتیجه رسیدند که در مسایل مادی هر قدر هم بیشتر پیشرفت کنند، بر مشکلات آنها افزوده می‌شود. از این‌رو، به این فکر افتادند که از گرایش‌های مادی کم کنند و به معنویت روی آورند. برخی از آنها به طبیعت‌گرایی سوق پیدا کردند و این‌که بروند در جاهای دور مانند جزایر اقیانوسیه، جزایرمیکرونزی و در جنگل‌ها زندگی کنند و از مظاهر تمدن دور شوند تا قدری آرامش بیابند. امروز، در پیشرفته‌ترین ایالت‌های امریکا فرقه‌های مذهبی مسیحی‌ای وجود دارند که به طور کلی خود را از دستاوردهای تمدن امروزی کنار می‌کشند.
 یک گروه از آنها، که ما هم کم‌و‌بیش با آنها ارتباط داریم، منونایت‌ها هستند؛ یک دسته مسیحی که سعی می‌کنند در جاهای دور از شهرهای بزرگ و در روستاها و جنگل‌ها زندگی کنند و تا حد امکان از وسایل پیشرفته امروز بهره نبرند. برخی از آنها حتی سوار هواپیما هم نمی‌شوند و برای مثال سعی می‌کنند با همان گاو آهن و ابزارآلات قدیم کشاورزی زندگی‌شان را اداره کنند. افرادی نیز درصدد برآمدند دنبال روش‌هایی که اسم آن را عرفانی گذاشتند، بروند؛ ‌گرایش‌هایی که به نوعی ریاضت و مراقبت و مانند آنها نیاز دارد. این روش‌ها در مشرق زمین سابقه طولانی دارد و حتی بودیست‌ها و هندویست‌ها نیز این روش‌ها را دارند؛ مانند یوگا، ذن و روش‌های دیگر که می‌کوشند از طریق آنها، خودشان را از گرفتاری‌های دنیا برهانند و لااقل ساعاتی به آرامش برسند.
 می‌دانید که اصلاً هدف از تأسیس برخی از مذاهب، وجود آرامش است؛ برای نمونه، مذهب بودا برای همین منظور تأسیس شده است؛ در مذاهب هندو هم گرایش‌های زیادی به این سبک وجود دارد؛ یوگا یکی از نمونه‌هاست. مشابه این در ژاپن و چین هم وجود دارد. به‌تازگی اروپایی‌ها و امریکایی‌ها گرایش پیدا کرده‌اند که این روش‌ها را یاد بگیرند و از آنها استفاده کنند تا به آرامشی برسند. از این طریق، موجی هم به کشورهای خاورمیانه و اسلامی وارد شده است. کشورهای عقب‌‌مانده و ضعیف از لحاظ هویت و شخصیت هم وقتی می‌بینند برخی از مسائل در کشورهای پیشرفته مادی رواج پیدا می‌کند، با این فرض که تبعیت از آنها مطلوب است، می‌کوشند از این روش‌ها استفاده کنند.[1]
انسان‌در هر مکتب و مذهبی که هست به نوعی به دنبال معنویات و ماوراء الطبیعه می باشد و همواره به دنبال حقیقت بوده و بر اساس فطرتش حقیقت جو می باشد؛ لذا افراد سود جو از این خصیصه انسان سوء استفاده کرده و با فریب کاری عده ای را به دور خود جمع و ادعای عرفان و معنویت می کنند.
على رغم حقیقت جویى، حقیقت در معنویت هاى نوظهور به دست فراموشى سپرده شده و کارآیى محدودى مورد توجه قرار مى گیرد و در این شرایط آنچه جایگزین حقیقت مى شود، به جاى حرکت به سوى نور و حقیقت، باطل و تحیّر در ظلمات است.
اما حقیقت را می توان در عرفان اسلامی جستجو کرد؛ اسلام، به همه نیازهای انسان به خصوص نیاز معنوی و معرفتی انسانِ سائر و سالک الی الله پرداخته است و به توصیف و توصیه آن ها اهتمام خاصّی ورزیده است. انسان با ورود به عرفان ناب اسلامی حقیقت را آن گونه که هست خواهد یافت.
مقصود از عرفان، «معرفت الله»، توحید الهی، لقاء الله و رضوان الله است و عارف، کسی است که متخلّق به اخلاق الهی گشته و تشبّه به باری تعالی و «خداخُو» گشته است. برای شناخت عرفان اسلامی فقط کافی است سری به عرفای اسلامی بزنیم و از حالات این بزرگواران با خبر شویم:
 علامه طباطبایی یکی از بزرگ مردان عرصه عرفان بودند که با اندک مطالعه در رابطه با خصوصیات روحی و معنوی این مرد الهی به حق می توان گفت تنها عرفانی که با حق و حقیقت مطابقت دارد عرفان اسلامی است و این عرفان است که معنویت گم گشته در ضمیر انسان را باز می یابد و آرامشی که حتی انسان های غیر مذهبی دنبال آن هستند را به انسان عطا می کند.
علامه حسن زاده آملی می نویسد:
«بنده هفده سال در محضر شریف او با ایشان انس داشتم و از ایشان كار لغوی ندیدم. حرف لغوی نشنیدم. بسیار مواظب كلام خود بود، موقعیت جناب علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) در عرفان عملی این بود كه دریافته بود و به این باور رسیده بود كه: « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَم‏»(سوره اسراء آیه 9) قطعاً اين قرآن به [آيينى‏] كه خود پايدارتر است راه مى‏نمايد (راه این است و جز این نیست). و دقیقا بدین جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودی او، حكایت كننده وارستگی و عظمت ذخایر علمی و عملی او بود.
یکی از اعمال مهمی که در عرفان مطرح می باشد محاسبه و مراقبه نفس از گناهان است؛ حضرت علامه همواره مراقب نفس خویش بود و از خدا غافل نمی‏شد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود كه ایشان در پیشگاه دیگری قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با دیگران بود، پیدا بود كه در محضر دیگری نشسته است. «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله‏» عارف بدنش با خلق و دلش با خداست[2]
انسان بر اثر این مراقبت، به تدریج به صفات ملكوتی متصف شده و به حقیقت می رسد» .

پی نوشت:
.................................................................................................
[1] بیانات علامه مصباح یزدی در همایش سراسری آسیب‌شناسی فرقه‌های نوظهور، 1389/08/05
[2]مصباح الشریعه؛ ص 191، باب 91 فى المعرفه؛ بحارالانوار؛ ج 3 ص 14

 

دیدگاه‌ها

آیا منظور از عرفان اسلامی عرفای شیعی است؟ اهل سنت هم عرفان دارند؟

سلام علیکم با تشکر از حضور شما عرفا چه عرفای قدیم و چه عرفای معاصر همه شیعه اثنی عشری بوده اند، اما از اهل سنت شما نمی توانید عارف پیدا کنید؛ توضیح اینکه: حقیقت عرفان توحید است، لازمه پذیرش وجود خدا و توحید و عدالت او، پذیرش نبوت و پذیرش این دو مستلزم پذیرش ولایت ولىّ مى‏باشد. بدون پذیرش وجود خدای سبحان و رسول و همچنین ائمه اطهار علیهم السلام رسیدن به سرمنزل مقصود ممکن پذیر نیست؛ این مطلب از آیات قران کریم و همچنین حدیث ثقلین که عترت (ولایت) را قرین قرآن کریم می داند استفاده می شود؛ حدیث شریف نبوى (ص) هم تأییدی بر این مطلب می باشد: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» هر کس که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. [بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏25، ص 158] علاوه بر این از مضامین زیارات حضرات معصومین علیهم السلام نیز این مطلب استفاده می شود که بدون پذیرش ولایت انسان نمی تواند ره بجایی ببرد و عاقبت دوری از ولایت نه تنها موجب تقرّب نمی شود بلکه مبعّد بوده و انسان را رفته رفته از حقیقت هستی دور می کند. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: « ... من أراد الله بدأ بکم و من وحّده قبل عنکم... » آن که خدا را بخواهد باید از شما شروع کند و آن که بخواهد به وحدانیت خدای متعال دست یابد باید از قبل شما دست یابد. نیز در زیارت جامعه آمده است که: « ... و الحق معکم و فیکم و منکم و إلیکم... » و حق با علی است و به دور علی می گردد و از آن اوست، و محال است با علی نبودن و دنبال حقیقت گشتن. علامه قاضی می فرمایند: « من هر چه دارم از زیارت سیدالشهداء(ع) و قرآن دارم » او که خود توسط امام حسین علیه السلام پرده های عالم غیب و ملکوت از پیش چشمانش برچیده شده و در توحید به آن قله های منیع دست یافته است می گوید:« ولایت مندک در توحید است و اصلاً وصول به مقام توحید و سیر صحیح الی الله و عرفان ذات احدیت بدون ولایت امامان(ع) و خلفای به حق از امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندانش از بتول صلوات الله علیها محال است».

به نظر من سنی ها هم عرفان دارند پس مولانا رومی که سنی بود عارف نبود؟ و سعدی و جامی ..چی ؟

عرفان امری است تشکیکی و دارای درجاتی است. وهر درجه از این درجات لوازمی دارد،پس همه افرادی که نام انها در این عرصه برده میشود با توجه بهظرفیت وجودی خود و وجود لوازم انها در وجود خود در درجه ایی از این معرفت را کسب میکنند. بضی در درجات اول و بعضی بیشتر و بعضی کمتر و بعضی عالی و بعضی عالیتر و... .

چطوراستاد پیداکنیم.خیلی به خداعلاقه مندم ودوست دارم درحد یک عارف خداشناس بشم.کاش امام زمانمان کنارمون بود.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.