نسخ بهائیت به دست جمشید معانی!
کوتاه نوشته:
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیامبرخواندهی بهائیت در تعیین زمان ظهور پیامبر پس از خود، مدت «ألف: معادل هزار سال» را تعیین کرده است. اما پس از مرگ شوقی افندی، شخصی به نام جمشید معانی، ادعای پیامبری خود و نسخ بهائیت را مطرح کرد.
جمشید معانی در توجیه این گفتهی حسینعلی نوری که "تا هزارسال پیامبری نخواهد آمد" گفته است که کلمهی "ألف" در کلام بهاء، از سه حرف «أ، ل، ف» ترکیب یافته که مجموع عدد ابجد این حروف، یکصد و یازده است و از آنجا که شروع بهائیت در سال 1260 ق (با دعوت علیمحمد شیرازی) بوده، پس ادعای پیامبری او، مطابق با وعدهی پیامبرخواندهی بهائیت است.
اما جالب است بدانیم، فرقهای که همواره یکی از دلایل حقانیت خود در نسخ اسلام را فیض الهی در تجدید ادیان برمیشمارد، به مخالفت جدی با این مدعی پیامبری پرداخته و پیروانش را که به آن گرایش پیدا کنند را مشمول مجازات طرد قرار میدهد. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائیت نیز از مشابه همین شیوه، برای نسخ مسلک باب استفاده کرده، مسلکی که از همین شیوه برای طرح ادعای نسخ اسلام استفاده کرده است. بنابراین نمیتوان فیض الهی در تجدید ادیان را دلیل بر حقانیت خود برشمرد و توجیهات بیاساس باب و بهاء را در نسخ اسلام و بابیت را پذیرفت، اما در عین حال، توجیهات جمشید معانی در نسخ بهائیت را منکر شد.
مطلب تفصیلی:
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیامبرخواندهی بهائیت در تعیین زمان ظهور پیامبر پس از خود، مدت "ألف" را تعیین کرده و گفته است: «من یدّعی أمراً قبلَ إتمامَ "الفَ" سنةٍ کاملَة إنَّه کذّابٌ مُفترٍ [1]؛ هرکس ادعای امری (ادعای نبوت جدید) را پیش از اتمام هزار سالِ کامل کند، دروغگو و افترا زننده است».
پس از مرگ شوقی افندی (اولین و آخرین ولیامر بهائیت)، شخصی به نام جمشید معانی، ادعای پیامبری خود را مطرح کرد. وی با ادعای تدام فیض الهی پس از حسینعلی بهاء و عبدالبهاء در تجدید ادیان، خود را پیامبر موعود حسینعلی نوری خواند. جمشید معانی در توجیه این گفتهی حسینعلی نوری که "تا هزارسال پیامبری نخواهد آمد" گفته است که کلمهی "ألف" در کلام بهاء، از سه حرف «أ، ل و ف» ترکیب یافته که مجموع عدد ابجد این حروف، یکصد و یازده است و از آنجا که شروع بهائیت در سال 1260 ق (با دعوت علیمحمد شیرازی) بوده، پس ادعای پیامبری او، مطابق با وعدهی پیامبرخواندهی بهائیت است.[2]
اما جالب است بدانیم، فرقهای که همواره یکی از دلایل حقانیت خود در نسخ اسلام را فیض الهی در تجدید ادیان برمیشمارد، به مخالفت جدی با این مدعی پیامبری پرداخته و پیروانش را که به آن گرایش پیدا کنند را مشمول مجازات طرد قرار میدهد.[3]
اما به راستی چگونه رهبران کنونی بهائیت، در مقابل مشابه ترفندی که حسینعلی بهاء برای نسخ آیین باب به کار گرفت مقاومت میکنند و آن را مخالف واضحات برمیشمارند؟! مگر علیمحمد باب دوامی 1511 تا 2001 ساله را برای شریعت ساختگی خود تعیین نکرده بود [4] که حسینعلی نوری در مدت کمتر از بیست سال، مدعی گذران آن و تأسیس بهائیت شد؟! مگر رهبران بهائی در مقابله با تعجب و بُهت بابیان در نسخ آیین باب، در توجیهی، بیمنطقی بابیت را در ادعای نسخ اسلام، اینگونه به رُخ نکشیدهاند: «اهل بیان میگویند که شرط ظهور من یظهره الله این است که باید دو هزار سال بگذرد، چون که دو هزار سال نگذشته است پس جمال مبارک (حسینعلی نوری) بر حق نیستند. نفوسی که خود مقرّ و معترفتند آن پنجاه هزار سال (: قیامت موعود اسلام) در طرفة العین (: چشم برهم زدنی) گذشت و وقایع عظیمهی قیامت تحقق یافت، انکار میکنند که نمیشود عدد مستغاث (: 2001 سال) در نوزده سال منقضی شود».[5]
با این حال، چگونه میتوان بیمنطقی رهبران بهائی در نسخ آیین باب (در استدلال به بیمنطقی مسلک بابیت در نسخ اسلام) را پذیرفت، اما در عین حال، بیمنطقی جمشید معانی در نسخ بهائیت را رد کرد؟! در این صورت، اگر توجیهات بیمنطق بابیت در نسخ اسلام و بهائیت در نسخ بابیت قابل پذیرش باشد، میبایست به توجیهات جمشید معانی در نسخ بهائیت نیز پایبند بود. این در حالیست که فرقهی بهائیت، بر خلاف آنکه همواره دلیل حقانیت مسلک خود را تداوم فیض الهی در تجدید ادیان برمیشمارد، خود به این اصل پایبند نبوده و با انکار جمشید معانی، تیشه به ریشهی ادعاهای پیشوایان خود میزند.
پینوشت:
[1]. حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، بند 37، ص 33 و 34.
[2]. جهت مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: اسماعیل رائین، انشعابات در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران: مؤسسهی تحقیقی رائین، بیتا.
[3]. ر.ک: مجلهی اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان، شمارهی: 1، صص 5-4.
[4]. ر.ک: علیمحمد شیرازی، بیان فارسی، بیجا: نسخهی 1330، ص 71.
[5]. اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 134 بدیع، ص 383.
افزودن نظر جدید