بررسی اشتقاق واژه تصوف در آثار صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اینکه منشأ اشتقاق کلمه "صوفی" چیست، اقوال مختلفی بیان شده است. اما باید بدانیم که در میان صاحبنظران، اتفاقی بر منشأ کلمه صوفی وجود ندارد، هر چند که عده زیادی منشأ اصلی کلمه صوفی را "صوف" به معنی "پشم" یا "پشمینهپوش" میدانند. در این مجال به بررسی منشأ کلمه صوفی در آثار صوفیه میپردازیم تا ببینم صوفیان متقدم و متأخر در این باره چه گفتهاند.
در کتاب حدائقالسیاحه میرزا زینالعابدین شیروانی که از کتب مرجع صوفیه است، در این باره چنین آمده است: «بر ضمیر آفتاب تنویر اصحاب ایقان و بر رأی معرفت پیرای ارباب عرفان پوشیده و پنهان نماند كه، فرقه صوفیه میگویند لفظ صوفی مشتق است از "صفوهالمآل" یعنی برگزیده و منتخب و چون بعد از مرتبه نبوّت و ولایت مطلقه كه وصی نبی است، این فرقه اجلّ و اعزّ بنی آدم؛ لهذا ایشان را صوفی گفتهاند، چه كه هرچیزی را سه مرتبه است ادنی و اوسط و اعلی؛ زمره انبیاء و اوصیاء اعلاء نوع انسانند، و فرقه صوفیه اوسط نوعند لاجرم برگزیده باشند، و مولانا قاضی نورالله شوشتری (قدّس سرّه) در كتاب مجالس المؤمنین كه یكی از تألیفات اوست در ذكر صوفیه صافی طویت به این عبارت فرموده؛ كه «نزد سالكان مسالك طریقت و مؤسسان قواعد شریعت و حقیقت مقصود از ایجاد عالم و اختراع بنی آدم بعد از ایجاد جواهر زواهر [1] انبیاء و ائمه هدی (علیهم صلوات الله الملك الاعلاء) وجود فایض الجود این طایفه كرام و اصفیای عظام (كثّرهم الله بین الانام) است، انتهی كلامه» و چون یاء نسبت بر "صفو" الحاق نمودند "صفوی" شد و چون لفظ كثیرالاستعمال بود و در زبانها ثقیل مینمود پس "واو" را كه لام او بود بجای "فاء" كه "عین" بود گذاردند و "صاد" را ضمّه دادند به مجانست "واو" پس صوفی شد، بعضی گویند كه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جماعتی از مهاجرین اصحاب ومتّقیان ایشان كه مسكنی نداشتند و همواره رایت عبادت و ریاضت و مجاهده بر سپهر قرب الهی میافراشتند در صفّهای از مسجد رسول (صلی الله علیه و آله) به سر میبردند و به صیقل مشاهده زنگ شكوك و اوهام از مرآت خاطر میستردند. ایشان مسمّی باصحاب صفّه بودند، و جناب رسالت مآب (صلی الله علیه و آله) كمال لطف و مرحمت با ایشان میفرمودند بالحاق "یاء" نسبت ایشان را صوفی گفتهاند، بعضی گویند به سبب لبس صوف و پوشیدن لباس پشم به این اسم مسمّی شدند، در فضل و مدح ایشان در تفاسیر مذكور است كه جماعتی از اكابر و صنادید قبیله مُضر به خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آمدند و چون ایشان قبیلهای بزرگ بودند و اسلام ایشان باعث قوّت اسلام میشد، لهذا آن حضرت بنابر مصلحت در تعظیم ایشان مبالغه میفرمود و ایشان را بر صدر مجلس جای میداد و ایشان چنانكه دأب اهل دنیاست از مجالست اصحاب صفوت كه بظاهر حقیر و متلبّس به لباس گلیم و حصیر بودند ننگ و عار مینمودند، و از آن حضرت درخواست كردند كه ما بزرگان و از جمله صدرنشینانیم و در مجلسی كه مائیم این خرقه پوشان نیایند و زبان صحبت با ما نگشایند، بعد از آن این آیه نازل شد خطاب به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) كه «واصبر نفسك معالّذین یدعون ربّهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه و لاتعدعیناك عنهم ترید زینة الحیوة الدّنیا ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتّبع هویه و كان أمره فرطاً قل الحق من ربّك فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر إنّا أعتدنا للظّالمین ناراً [سوره کهف، آیه 28] حاصل ترجمه آنكه؛ یعنی صبر فرمای نفس خود را با آنهایی كه میخوانند پروردگار خود را در صبح و شام و میجویند رضای او را، و بر مدار چشمهای خود را از روی ایشان، مگر اراده كرده و میخواهی زندگانی دنیا را، و اطاعت مكن كسی را كه غافل كردهایم ما دل او را از ذكر و یاد خود، و متابعت كرده است هوای خود را و بوده است كار او بیرون از حدّ اعتدال، بگو حق را از جانب پروردگار خود پس هر كه خواهد ایمان آورد و هر كه خواهد كافر شود، به درستی كه ما مهیا كردهایم از برای ظالمان آتش دوزخ را، بعضی گفتهاند كه صوفی مشتقّ است از صفا كه ضدّ كدورت است زیرا كه ایشان از كدورت نفسانی رسته و به صفای قلب پیوستهاند.» [2]
اما رساله قشیریه که از حیث زمانی مربوط به قرن پنجم است و مقدم بر حدائق السیاحه میباشد، اینگونه میگوید: «از جمعی از اكابر این فرقه منقول است كه بدانید (رَحِمَکُمُ اللّه) که مسلمانان پس از رسول (صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ) نام نکردند اندر زمانۀ خویش فاضلترین ایشانرا بنام عَلَم جز صحبت رسول (صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و سَلَّم) از بهر آنک هیچ نام نبود فاضلتر از آنک ایشانرا اصحاب رسول (صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ) خواندند و چون اهل عصر ثانی اندر رسیدند آنرا که با صحابه صحبت کرده بودند "تابعین" نام کردند و آن بزرگترین نامی دیدند. پس آنک از پس ایشان آمدند "أتْباع التابعین" خواندند. پس ازین مردمان مختلف شدند و رتبتها جدا باز شد، پس آنرا که ایشان خاص بودند و عنایت ایشان بکار دین بزرگ بود ایشان را زهّاد و عبّاد خواندند پس بدعتها ظاهر شد و دعوی کردن پیدا آمد با طریق هرکسی از هر قومی دعوی کردند کی اندر میان ما ایشان زاهدانند و خاصگان اهل سنّت جدا باز شدند و آنک ایشان انفاس خویش مشغول نکردند بدون خدای عزّوجلّ و نگاهداران دلها خویش از آیندگان غفلت بنام "تصوّف" این نام برایشان برفت و باین نام شهره گشتند این بزرگان پیش از آنک سال بر دویست کشید از هجرة.»[3]
همچنین قطب فعلی صوفیه گنابادیه در کتاب آشنایی با عرفان و تصوف بعد از اینکه سعی میکند شیعه و صوفی را یکی قلمداد کند، میگوید: «بدین طریق عدهای از شیعیان برای آنکه شناخته نشوند و برای آنکه بتوانند به افکار و عقاید خودشان سر و صورتی بدهند و دیگران را نیز ارشاد کنند، مجبور به گوشهگیری و زهد شدند که به زهاد شهرت یافتند. که آن نام "صوفی" بود و کمکم کلمه تصوف رایج شد. اینکه لغت تصوف از چه ریشهای مشتق است فرقی نمیکند. آنچه غالباً میگویند و به آن استناد میکنند این است که تصوف از ریشه "صوف" یعنی پشم میآید و تصوف به معنای پشمپوشی است.»[4]
این مقاله قصد نقد محتوای بیانات بزرگان صوفیه را درباره منشأ کلمه صوفی ندارد، فقط میخواهد تفاوتهای کلام صوفیه را در باره منشأ کلمه صوفی بیان کند و از آن نتیجهگیری کند که فرقهای که برای اصل و منشأ خود از ابتدا تا کنون دچار مشکل هست و هنوز نتوانسته برای خود مصدر واحدی در نظر بگیرد، چگونه میتواند ادعای دستگیری مردم را در امور معنوی داشته باشد؟
پینوشت:
[1]. لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه زواهر، روشنها و بلندها. جِ زاهره که بمعنی روشن و بلند است. (غیاث) (آنندراج). روشنها. (فرهنگ فارسی معین): مناقب او در همه جهان چون ثواقب درخشان بود و مآثر او چون زواهر بر صفحه ایام ظاهر. (ترجمه تاریخ یمینی ج 1 تهران ص 308). جواهر زواهر الفاظ... (روضةالعقول، از فرهنگ فارسی معین). بمعنی شکوفهها نیز نوشتهاند. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، گلهای رعنا و نیک منظر. (ناظم الاطباء). زینتها و آرایشها و پیرایهها. (ناظم الاطباء): چنانچه دیگر جواهر و زواهر و نقره و طلا در خزینه مینهادند. (تاریخ قم ص 6)
[2]. شیروانی (مستعلیشاه) میرزا زینالعابدین، حدائقالسیاحه، باب ذكر صوفی و بیان حقیقت صوفیه، نسخه خطی، کتابخانه مجلس، شماره ثبت 207013
[3]. قشیری ابوالقاسم، رساله قشیریه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، انتشارات علمی فرهنگی، باب دوم "در ذکر مشایخ این طریقه و آنچه از سیره و قول ایشان دلیل کند بر تعظیم شریعت"، ص 24 و 25
[4]. تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، حقیقت، تهران، چاپ سوم، 1383، صص 7 و 8
افزودن نظر جدید