تفکر ملامتی در ميان تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ملامتیه گروهی از صوفیه است که اعمال نیک خود را پنهان میکردند و از سرزنش ملامت گران ترسی نداشتند و روابط باطنی خود را با خدا ظاهر نمیکردند. اما این اعتقاد ملامتیه کمکم به انحراف ایشان از مبانی عقاید صوفیه منجر شد.
ملامیّه و ملامتیه از ماده «ملامت»، به معنای سرزنش و نکوهش، است. [1] و ملامتیان کسانی بودند که از سرزنش و ملامت ملامتگران ترسی نداشتند [2] و روابط باطنی خود را با خدا ظاهر نمیکردند و میکوشیدند تا کمال اخلاص را داشته باشند. چنانکه مردم عامی معاصی خویش را کتمان میکنند، آنان عبادات خویش را به جهت پرهیز از ریا کتمان میکردند، اظهار نیکی نمیکردند و بدیهای خویش را نمیپوشاندند. از نیک و بد خلق غافل و سر در کار خویش بودند، به اقبال خلق شاد نمیشدند و از اعراض آنان ناراحت نمیگشتند و پیوسته از جلب توجه مردم به خود پرهیز داشتند و شعارشان «الشهرة آفة و الراحة فی الخمول. [3] شهرت آفت و گرفتاری است و آسایش در گمنامی است» بود. حتی گاهی بهگونهای رفتار میکردند که مورد نفرت مردم واقع شدند. آنان هر چند تابع شرع بودند اما اظهار نمیکردند. همه این رفتارها برای این بود که نفس هر چه بیشتر تحقیر گردد از ریا و تزویر در امان میماند. آنها خود را از همه خلق حقیرتر میدانستند، بر هیچکس فخر نمیفروختند و همه را احترام میکردند و به این حدیث قدسی توجه داشتند که: «اولیایی تحت قبایی لایعرفهم غیری [4]». [5] از این رو یک انسان عادی میتواند راهنمای پیامبری اولوالعزم شود، چنانکه در داستان خضر و موسی (علیهما السلام) شاهد هستیم. اینان حتی معتقد بودند که اولیای خدا ممکن است در میان اوباش باشند. [6]
حمدون قصار نیشابوری (متوفی 271 هجری قمری) نخستین ملامتی است و طریقه ملامتی نیشابور از او سرچشمه گرفته است. او ترجیح میداد که ظاهر (رسوایی) گناهکاران را داشته باشد تا تعظیم و تکریم خلق او را از خدا باز ندارد و میگفت: «هر که خود را بر فرعون فضل نهد، اظهار کبر کرده است.»[7]
البته ملامتی گری اندیشهای است کهن، افلاطون در آغاز کتاب دوم جمهوری میگوید: «عادل راستین کسی است که گمان نمیرود عادل است.»
بدین گونه به تدریج صوفیه از شیوه اولیه خود دور افتادند. در حالی که پیشینیان تصوف را غیرت پرهیزکارانه به مداخله در امور اجتماعی و امربهمعروف و نهی از منکر میکشانید و از این رهگذر گه گاه با حکومت در میافتادند و حالآنکه در قرن چهارم ابوعمرو اسماعیل بن نجید (متوفی 377 هجری قمری) را میبینیم که تصوف را «صبر کردن در تحت امر و نهی» تعریف میکند. [8] و این متضمن رها کردن امور به حال خود و لاقیدی در امور اجتماعی است. وی نیز کلابادی (متوفی 380 هجری قمری) در کتاب التعرف لمذهب التصوف که از فشردهترین و مهمترین کتب متصوفه است، مینویسد: صوفیان نماز کردن پشت سر عادل یا فاسق را روا میدانند و شرکت در نماز جمعه و جماعت و نمازهای عید را در جمع مسلمین به امامت هر پیشنمازی (بدکار یا نیکوکار) واجب میدانند و نیز همراهی با قاطبه مسلمین در حج و جهاد را. و نیز (برخلاف خوارج) سرزمینهای اسلامی را دارالفکر و دارالحرب نمیپندارند[9] و خروج مسلحانه بر حکام را هرچند ستمکار، جایز نمیشمارند. [10]
با رشد و پرورش تفکر ملامتی در میان صوفیه، ایشان همواره از مبادی اصلی فکری خود دور شدند. در پی دوری صوفیه از مبادی خود، لاقیدی در میان صوفیان بعد از قرن چهارم گسترش یافت.
پینوشت:
[1]. آریا، غلامعلی، شرح احوال و آثار و مجموعه اشعار بهدست آمده شیخ شطاح روزبهان فسایی (به قلی شیرازی)، انتشارات روزبهان، تهران، 1363
[2]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407 ق
[3]. ابن عربی، محمد بن علی، الفتوحات المکیه، دار صادر، بیروت
[4]. ابن عربی، محمد بن علی، ترجمه فتوحات مکیه، ترجمه محمد خواجوی، انتشارات مولی، تهران، 1383
[5]. ابن عربی، محمد بن علی، رسائل ابن عربی، تصحیح محمد شهاب الدین العربی، دارصادر، بیروت، 1997 م
[6]. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت، 1410 ق
[7]. هجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، سروش، مصحح محمود عابدی، 1390، صص 143 و 242 به بعد در متن فارسی ص 314 راجع به فنا مینویسدنویسد «از جهال این طایفه بسیارند که فناء کلیت روا میدارند و این مکابره عیان بود» و در ص 67 آمده است «فنا اسمی است که مبالغت در آن محال باشد تا کسی گوید که فنا فنا گردد.
[8]. قشیری عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، زوار، 1389، ص 28
[9]. ابوبکر ابراهیم بخاری کلابادی، التعرف لمذهب التصوف، ص 56
[10]. همان، ص 57
دیدگاهها
مهدی مشایخی
1395/02/11 - 02:09
لینک ثابت
به نظر من تعریف درستی از
m.tavab
1395/02/11 - 23:24
لینک ثابت
سلام و تشکر از تذکرتون
افزودن نظر جدید