صوفیان عارف‌نما، سالکانِ بیراهه‌ی عرفان!

  • 1393/02/29 - 23:20
عارف باید سالک را در همه‌ی راه همراهی کند و او را تشویق به پیمودن نماید و چون احتمال خطا بر هر انسانی جز معصومین (علیهم صلوات الله اجمعین) می‌رود، اگر تذکری در دایره‌ی شرع دریافت کرد، به جان بخرد و اصلاح نماید. این شاخصه‌ی همه‌ی کسانی است که به حق به دنبال مسیر صحیح عرفان و شناختند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ راه مهم عرفان و شناخت حق از مسیری است که او تعیین نموده و بنا کرده‌است و غیر از این صراط، مسیرهای دیگر، بی‌راهه اند. عارف حقیقی کسی است که با پیمودن راه حق به حقیقت رسیده باشد و دیگران را معطوف به همین راه کند و نه خود و هیچ کس دیگر را در این راه شاخص قرار ندهد و همه‌ی حواس خود و سالکان مبتدی را به الله جمع کند. اگر جز این از او سر بزند باید دانست که او عارف‌نمایی است که خود مسیر بی‌راهه را رفته و سر از وادی خودبینی و غرور و کبر در آورده است.

عارف باید سالک را در همه‌ی راه همراهی کند و او را تشویق به پیمودن نماید و چون احتمال خطا بر هر انسانی جز معصومین (علیهم صلوات الله اجمعین) می‌رود، اگر تذکری در دایره‌ی شرع دریافت کرد، به جان بخرد و اصلاح نماید. این شاخصه‌ی همه‌ی کسانی است که به حق به دنبال مسیر صحیح عرفان و شناختند.

اما عارف‌نمایان صوفی نام، با ایجاد رابطه‌ی مرید و مرادی به بهانه‌ی طریقت، مرید را در تمام مراحل شاگردی پست نگه‌داشته و از ارج نهادن و تشویق او مانع می‌شوند. شیوخ تصوف، افراد را در تنگ‌نای بسیاری قرار می‌دهند و به بهانه‌های مختلف از رفتن نزد استادی دیگر و حتی صحبت با شاگردان دیگر منع می‌کنند.[1] مراد ایشان دارای سه نشست است. یکی به عوام، که حضور سالکین در این مجلس که مجلس وعظ و احکام است ممنوع است. دوم، نشست  با اصحاب و سوم مجلس خاص، که باخرزی در این باره می‌نویسد: و اما در مجلس خاص با هر مریدی از اصحاب شرط آن است که آن مرید را زجر[2] و بازخواست کند و سرزنش کند و ... حال و کار او را تحسین و مدح نکند تا نباید که مرید در فتنه افتد و از کار بازماند.[3]

مرید در مسلک تصوف هیچ اراده‌ای از خود نداشته و تعقل و تفکر و اندیشیدن از او سلب می‌شود و اگر او از سران فرقه درخواستی داشته باشد وی را متهم به هواپرستی و خودخواهی می‌کنند[4] و در این باره مثال ایشان معروف است که می‌گویند؛ مرید با شیخ، کالمیت بین یدی الغسّال[5] است. چطور انسان میت وقتی از او روح خارج می‌شود و هیچ اختیاری ندارد، در برابر غسال بی‌حرکت است و این غسال است که او را به هر طرف که بخواهد می‌گرداند، صوفی سالک نیز باید خود را عبد و بنده‌ی بی‌چون و چرای سران فرقه کند و هیچ نگوید. حتی اگر اعتراض او به جا بوده و مثلاً حکم خداوند را در زمینه‌ای که خلاف شرع شده، یادآور شود

در احوالات شیخ سیف الدین از صوفیان صاحب نام قرن هفت هجری آورده‌اند که غلامی دانشمند و عالم داشت که حافظ قرآن نیز بود. از او در برابر خواست شیخ سیف الدین نافرمانی سر زده بود و  وقتی مورد عتاب و عقاب شیخ قرار گرفت، استناد به فتاوای علمای دین کرد و گفت: من بر طبق فتوای شرعی عمل کرده‌ام. شیخ سیف الدین باخرزی بسیار خشمگین شده و خطاب به او می‌گوید: ای مُدبِر! کار ما تقوی است به فتوی![6]

به خوبی در این داستان تاریخی مشخص است که مسیر سلوک صوفیان عارف‌نما از مسیر شریعت و صراط صحیح طریقت جداست و ایشان خود و دیگران را معطل راهی کرده‌اند که به عرفان و خداشناسی و معرفت ختم نخواهد شد.

منابع:

1- اورادالاحباب/ باب آداب المشیخه و ... ص71
2- بازداشتن و منع کردن
3- اورادالاحباب/ چاپ دانشگاه تهران/ باخرزی/  ص69
4- همان ص 83
5- مرید برای سران فرقه، مانند مرده‌ای بی‌اختیار در برابر شخصی است که او را غسل می‌دهد.
6- اورادالاحباب ص 85

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.