شستشوی مغزی متصوفه با استناد به آیات و داستان سراییها برای تبعیت محض از مشایخ
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب _ بزرگان تصوف از قدیم برای توجیه رفتار و اعمال خویش سعی بر دلیل سازی به خصوص از آیات و روایات داشته و به ادنی مناسبتی کارهای خویش را با آیهای از آیات و یا روایتی از احادیث گره میزدند، تا تودهی مردم را با نمایش چهرهی متشرعانه از خود فریب دهند و به سوی خود کشانند. پس از ساخت وجهی شرعی برای اعمال، از سیرهی اسلاف و گذشتگان مایه گذاشته و عملکرد ایشان را به همان آیات و روایات پیوند می دادند تا جای هیچ گونه اعتراضی از جانب طرفدران یا منتقدان ناآگاه باقی نماند و ایشان بهرهی کافی از این جریانات ببرند.
با توجه به ادلهی ایشان به خوبی میتوان از بطلان استدلال و اندیشه و غرض شومشان آگاهی یافت. کافی است در زمینهی آیات، به تفاسیر و در استدلالهای آنها به روایات، به اهل خبره و محدثین مراجعه گردد، تا پرده از مقاصد شوم مشایخ صوفیه برداشته شود.
برای مثال؛ خودکامگان و بزرگان صوفی مسلک، جهت توجه دادن مردم و مریدان به خودشان، پروژهی پیرمحوری را با سوء استفاده از جریان حضرت موسی و خضر علیهماالسلام اجرا میکرده و آیات قرآن در این زمینه را دستاویز اهداف خود قرار دادهاند. ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری می نویسد:[1] چون موسی علیه السلام خواست که صحبت با خضر علیه السلام کند شرط ادب به جای آورد، نخست دستوری خواست اندر صحبت. پس خضر علیه السلام شرط کرد با او که اندر هیچ چیز او را معارضه نکند و با او بر حکم اعتراض نکند پس چون موسی بازو مخالفت کرد یک بار، از وی اندر گذاشت و دیگر بار نیز در گذاشت تا سه بار و سه، آخرِ حدّ اندکی بود و اولِ حدّ بسیاری، پس وی را فراق بود، چنانکه گفت: هذا فراق بینی و بینک.[2]
وی شرط خضر برای تعلیم موسی علیهماالسلام را سرلوحه و الگوی روابط بین مرید و مراد و فقیر و شیخ بیان کرده و از افراد صوفیه و عوام میخواهد بی قید و شرط رفتار و گفتار مشایخ و اقطاب را پذیرفته و در برابر اوامر ایشان مطیع مطلق باشند. بدون اینکه اشاره شود که خضر علیه السلام، نبی و پیامبر بود و شاگرد او نیز پیامبر بود و این قیاس برای رابطهی مرید و شیوخ در تصوف، معالفارق و باطل است!
قشیری در ادامه برای راضی کردن ذهن مخاطب، که می بایست در برابر فرمان استاد مطیع محض بود و الا حادثهای ناگوار در کمین خواهد بود، مینویسد: حکایت کنند شقیق بلخی و ابوتراب نخشبی پیش بویزید بسطامی آمدند، سفره پیش آوردند؛ جوانی بود که خدمت بویزید می کرد؛ گفت با من موافقت کن (یعنی با ما هم غذا شو)، جوان گفت: روزه دارم. گفتند بخور تا مزد یک ماه روزه را بیابی، نخورد. شقیق گفت: یک سال مزد روزهداران بیابی، نخورد. بویزید گفت دست بدارید از کسی که رعایت خدای تعالی از او برخاسته است! (یعنی رها کنید کسی را که از نظر خدا افتاده است) آن جوان پس از آن دست به دزدی برآورد. پس از سالی وی را بیاوردند و دست وی ببریدند.[3]
چندین داستان دیگر مانند این را نقل می کند تا مخاطب را قانع سازد که در صورت عدم تمکین از فرمان مشایخ، هر چه که باشد! مستحب یا مباح، مکروه و یا حتی حرام! نباید اعتراضی صورت بگیرد، و الا فرجام بدی در انتظار اوست و عاقبت مرید دگرگون میگردد. این گونه مرید پروری بر خلاف آموزههای اسلام و روش و سیرهی پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام است.
پی نوشت:
1- رسالهی قشیریه ص 601
2- سوره : الكهف آیه : 78
3- رسالهی قشیریه ص 604
افزودن نظر جدید