افزودن نظر جدید

در اوستا از کیخسرو به عنوان پادشاهی دلیر و جاودان سخن به میان امده ... اما داستان زندگی او بطور کامل اراعه نمیشود فقط کلیاتی از او گفته شده. و در بعضی جاها شاهنامه با متون اوستایی در تضاده..... علتشم اینه که داستان‌های شاهنامه در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شده‌..... و فردوسی بجای اینکه از متون اوستایی استفاده کنه از روایات شفاهی استفاده کرده .... مواردیو که یاد کردم همه دلیل بر اینه که داستان های کوروش در شخصیت اسطوره ایی کیخسرو تجلی پیدا کرده ... فقط یک نمونه ذکر میکنم تا متوجه بشی: بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش نخست زبان به شرح پیروزی‌های خود گشوده و می‌گوید: پسرانم و دوستان من، پایان زندگی من فراز می‌آید،… و به هنگامی که مرگ در ربود مرا شما باید با گفتار و کردار آشکار کنید که من نیک بخت و دل شاد بوده ام. به زمان کودکی همه شادی‌ها و پیروزی‌های کودکانه خویش را داشتم، و چون بالیدم و بالا گرفتم، گنجینه‌های جوانی را از آن خویش کردم؛ و همه گردن فرازی‌های مردانه را فراچنگ آوردم، … و سال‌ها همچنان که به دنبال یک دگر گذشتند، می‌نگریستم که قدرت من نیز با گذر سالیان فزونی می‌گیرد، به گونه ای که خویش را در کهن سالی سست تر از جوانی نیافتم؛ و به یاد نمی‌آورم که در رسیدن به چیزی که از بهرش کوشیده بودم، یا آرزویش را داشتم ناکام مانده باشم. فزون تر این که دوستان را با گنج و خواسته که بخشیده ام شاد کرده، دشمنان را فکنده و کوفته ام. این سرزمین نیاکانی که زمانی در آسیا به هیچ نمی‌آمد، اکنون در چکاد نیرومندی از بهر شما باز می‌نهم، و اگر در نگر (نظر) آوریم چه پیروزی‌های کلان بر من آغوش گشوده اند، خواهیم دانست که مرا شکستی نبوده است ( منبعگزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ۶ و ٧ و ٨، برگردان ابوالحسن تهامی). کوروش سپس از هراس خود سخن می‌گوید: در سراسر زندگانی روزهایم آن گونه گذشت که آرزویش می‌داشتم، هراسی که مرا همواره همراه می‌آمد این بود که مبادا روزی پای به راه کژی و اهریمنی گذارم، و این هراس بار نمی‌داد که خویش را سخت بزرگ بیانگارم، یا شادی کنم آن چنان که بی خردان کنند. …مرا آرزو این است که رستگار بپندارندم مردمان، و به نیکی یاد کنند از من … (همان). بر اساس شاهنامه فردوسی، کیخسرو در اواخر عمرش، با خود چنین می‌اندیشد: بر این گونه تا سالیان گشت شست / جهان شد همه شاه را زیر دست پر اندیشه شد مایه ور جان شاه / از آن رفتن کار و آن دستگاه همی گفت: هرجا از آباد بوم / ز هند و ز چین اندرون تا به روم هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر سراسر ز بدخواه کردم تهی / مرا گشت فرمان و گاه مهی جهان از بداندیش بی بیم گشت / فراوان مرا روز بر سر گذشت ز یزدان همه آرزو یافتم / وگر دل همی سوی کین تافتم و سپس از هراس خود سخن می‌گوید: روانم نباید که آرد منی / بداندیشی و کیش آهرمنی شوم بدکنش همچو ضحاک و جم / که با تور و سلم اندر آمد به زَم… به یزدان شوم یک زمان ناسپاس / به روشن روان اندر آرم هراس ز من بگسلد فرّه ایزدی / گرایم به کژی و راه بدی از آن پس بر آن تیرگی بگذرم / به خاک اندر آید سر و افسرم به گیتی بماند زمن نامِ بد / همان پیش یزدان سرانجامِ بد تبه گردد این گوشت و رنگ رخان / بریزد به خاک اندرون استخوان هنر کم شود، ناسپاسی به جای / روان تیره ماند به دیگر سرای گرفته کسی تاج و تخت مرا / به پای اندر آورده بخت مرا ز من مانده نام بدی یادگار / گل رنج های کهن گشته خار من اکنون چو کین پدر خواستم / جهانی به خوبی بیاراستم بکشتم کسی را که بایست کشت / که بُد کژ و با راه یزدان درشت به آباد و ویران درختی نماند / که منشور بخت مرا برنخواند چنان که می‌بینیم در هر دو گزارش، نخست سخن از گسترش قدرت و پیروزی بر دشمنان و رسیدن به همه آرزوها و خواسته‌هاست، و سپس در پایان، سخن از هراس است. هراسی که کیخسرو و کوروش در دم مرگ از آن سخن می‌گویند، هراس از گرفتاری در چنگال غرور و منیِ ناشی از کسب قدرت زیاد است که مبادا آنها را به ناسپاسی کشاند و اهریمنی بودن این کردار در هر دو گزارش نقل شده استخالقی مطلق، ۱۳۷۴: ص ۱۶۶-۱۶۸) یک سوال از شما :چرا دقیقا سخنان کوروش در افسانه ی کیخسرو نقل شده؟؟!! (این نمیتونه تصادفی باشه ) جز اینکه این نشانه ها صدق بودن حرف بنده را تایید کرده؟؟!!(البته باز مطمعنم که شما منکر میشی) شما هم متاسفانه مانند بسیاری دیگر از افراد جاهل (نظیر مرحوم خلخالی و .... ) روایات تاریخی رو براساس زمانه ی خودت میسنجی در حالیکه باید براساس زمان خودش سنجید. و اینکه شما نوشتی (( در متون ایرانی، کورش فاتح بابل فقط یک فرمانده نظامی و حاکم دست نشانده بهمن اردشیر بر فارس و بابل بود (نه بیشتر)) یک اشتباه فاحش تاریخی است بهمن اردشیر همان اردشیر یکم هخامنشی است و از نسل کوروش. شما گفتی مجسمه ی بعل در کاخ کوروش در پاسارگاد بوده (اولا منبعی برای حرفت ذکر نکردی)دوما یک اشتباه فاحش دیگری کردی و اونم اینه که پاسارگاد به فرمان داریوش و خشایار شاه ساخته شده(نه کوروش) و انها بخاطر احترامی که برای او قاعل بوده اند چندین کاخ و آتشکده به نام او بنا کرده اند و بمرور در زمان پادشاهان دیگر تکمیل شده. و اما در مورد دین کوروش: مطابق با گزارش گزنفون، کوروش در بارگاهش پیرامون مسائل دینی از رهنمودهای مغان پیروی می‌نمود. اگرچه بسیاری از پژوهشگران، کوروش را زرتشتی نمی‌دانند، مری بویس قویاً استدلال می‌کند که کوروش خود یک زرتشتی بود که چنان پا جای پای نیاکان خود می‌گذارد، نیاکانی که از سدهٔ هفتم پیش از میلاد هنوز پادشاهان کوچکی در انشان بودند. او خاطرنشان می‌سازد که کوروش یک زرتشتی‌است و متن‌های یونانی نیز به عنوان شاهد آورده‌اند که مغان زرتشتی جایگاه‌های ارزنده‌ای در دربار کوروش داشته‌اند.
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.