سلطان اسحاق

  • 1393/06/20 - 09:37
سلطان اسحاق بنيانگذار واقعي مذهب اهل‌حق تلقي شده است. او پيري درويش است، اما نه درويش قلندر و سرگردان، بلکه درويشي مقيم. همه همراهانش نيز درويش هستند. با ظهور وي حوزه تبليغ و ترويج اهل‌حق از لرستان به اورامان کردستان تغيير مي‌کند، درباره زمان حيات وي روايات مختلفي وجود دارد. تولد او را در قرن ششم، هفتم، هشتم هجري قمري نوشته‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سلطان اسحاق بنيانگذار واقعي مذهب اهل‌حق تلقي شده است. او پيري درويش است، اما نه درويش قلندر و سرگردان، بلکه درويشي مقيم. همه همراهانش نيز درويش هستند. با ظهور وي حوزه تبليغ و ترويج اهل‌حق از لرستان به اورامان کردستان تغيير مي‌کند، درباره زمان حيات وي روايات مختلفي وجود دارد. تولد او را در قرن ششم، هفتم، هشتم هجري قمري نوشته‌اند. شايد به اين دليل برخي عمر وي را بيش از يکصد و بيست سال نقل کرده‌اند. آنچه مسلم است وي بعد از بابا خوشين و بابا نااوس ظهور کرده است. در برخي از روايات نيز به ملاقات امير تيمور گورکاني با وي اشاره شده است.[1] و در برخي روايات ديگر سلطان اسحاق را معاصر صفي‌الدين اردبيلي و شيخ زاهد گيلاني دانسته‌اند. با اين وجود گمان مي‌رود حيات وي در قرن هفتم و هشتم باشد. روايات مربوط به زندگاني وي را تنها در متون اهل‌حق مي‌توان يافت.

در روايات اهل‌حق سه درويش به نام‌هاي پير بنيامين، پير داوود، پير موسي به همراهي فرد ديگري بنام "ايوت اردبيلي" ظهور سلطان اسحاق را انتظار مي‌کشيدند. سه درويش براي اين منظور مقدمات ازدواج "خاتون دايراک" دختر "حسين بيگ جلد"[2] رئيس قبيله‌اي از ايل جاف را با پيرمردي کهن‌سال به نام "شيخ عيسي برزنجه‌يي"(برزنجي) فراهم مي‌آورند، بعد از وصلت ايشان، در باغي سلطان اسحاق به صورت شهبازي سپيد در دامان خاتون دايراک نشست[3] و گويا طفلي شد که بعدها تجسم تمام عيار الوهيت ناميده شد. مينورسکي نام سلطان اسحاق را "سيد عبدالسيد" ضبط کرده است.[4]

عيسي برزنجي، پدر سلطان اسحاق را فرزند بابا علي همداني، از سادات موسوي دانسته‌اند که از شهر همدان به ديه "برزنجه" از توابع "شهر زور" کوچ کرده است. شيخ عيسي در طريقت از دو رشته قادريه و نقشبنديه اجازه ارشاد داشته است[5] و از زوجه نخست خود سه پسر به نام‌هاي "عبد الستار، عبدالکريم و عبدالقادر"[6] داشته است و از زوجه دوم تنها يک پسر به نام "سلطان الحاق". گويا مدت زماني پس از تولد سلطان دار فاني را وداع گفته است. در حال حاضر نسب بسياري از سادات موسوي کردستان ايران و عراق به فرزندان او مي‌رسد که البته اکثرا اهل تسنن و پيرو مذهب امام شافعي هستند. مينورسکي شجره‌نامه برخي از اين سادات را در کردستان عراق ديده است، سادات حيدري گوران نيز که در حال حاضر رهبري گروه يارسان در منطقه غرب کرمانشاه و گروه‌هاي وابسته را بر عهده دارند، بنا بر گزارش دکتر طبيعي به ايشان مي‌پيوندند.[7]

گويا اهل سنت معتقدند که سلطان اسحاق تا پايان عمر به مذهب اجدادي خود –اهل سنت- وفادار مانده است. برخي از آنها معتقدند سلطان اسحاق تنها براي سامان‌دهي، رياضات و مجاهدات درويشاني تلاش مي‌کرده است که بعدها بقاياي  آنها اصول عقايد اهل‌حق را سامان‌دهي کردند. آقاي سيد زاده هاشمي از سادات هاشمي روانسر که نسبش به عبدالکريم فرزند شيخ عيسي مي‌رسد، معتقد است که «در دست چهارم (چهار نسل بعد از شاگردان سلطان) ديگر اهل دلي در ميان آنها باقي نمانده و آنها هم که بودند، همه به رحمت خدا رفتند. اما درويشان کماکان مجاهدات خودشان را ادامه مي‌دادند. البته بدون استاد و بدون اينکه تحت نظر مرد صاحبدلي باشند که مراقب اوضاع باطني آنها باشد. از اين جهت پريشان شدند.»[8]

بنا بر متون اهل‌حق سلطان اسحاق در همان ايام طفوليت گفتارش برخلاف راي پدرش بوده است.[9] در روايات ديگر سلطان اسحاق از محضر درويشان و پيشوايان نقشبندي سود برده است، اگرچه برخي معتقدند که سلسله نقشبنديه بعدها توسط مولانا خالد نقشبندي کردستاني از هندوستان و ماوراء النهر به کردستان منتقل شد. اما شواهدي در دست است که پيش از وي در کردستان طريقه نقشبنديه رواج داشته است[10] و تنها وي ارتباط نقشبنديه کردستان و هندوستان را تجديد کرده است.[11]

منابع:
1-مقدمه‌اي بر دين و روان با تاکيد بر اهل‌حق، صحبت فرخ‌منش، ص 190
2-به گفته مولف کتاب مقدمه‌اي بر دين و روان با تاکيد بر اهل‌حق در پاورقي کتاب مذکور ص 190 و 191 آمده است:«اکنون نوادگان جلد را در مرام اهل‌حق، کاکي(به معني برادر بزرگ) خوانند که نقش آنها در مراسم سرسپردن به سمت دليل لازم مي‌شود. معروفترين آنها خاندان ياوري بيونيج و خاندان شفيعي گوران مي‌توان نام برد.(اين انتساب در نوشته‌هاي آقاي کاکي مهدي شفيعي گهواره موجود است.)»
3-الهي، نورعلي، آثارالحق، ج 2، ص 91
4-Minorsky,(AHLI HAKK)
5-الهي، بهرام، پاورقي آثارالحق، ج 1، ص 528
6-افندي بايزيدي، محمود، آداب و رسوم کردان، صص 233 و 234
7-اهل‌حق، حشمت الله طبيعي، مجله وحيد، سال هفتم، شماره 10
8-سيد زاده هاشمي، سيد طاهر، نگاهی به تاریخچه نقشبندیه در کردستان
9-افضلي، سيد قاسم، «يادداشتها» دفتر رموز يارسان، ج 1، ص 22
10-طريقت در ميان کردها، بررسي‌هاي تاريخي، سال نهم، شماره 5
11-پايان نامه کارشناسي ارشد آقاي لطف‌الله رضايي درباره اهل‌حق و طريقه نقشبنديه نگارش يافته در دانشگاه ادبيات دانشکده ادبيات و زبانهاي خارجه دانشگاه علامه طباطبايي.

براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به کتاب مقدمه‌اي بر دين و روان با تاکيد بر اهل‌حق، صحبت فرخ‌منش مراجعه شود.

تولیدی

دیدگاه‌ها

1- حضرت سلطان بنیانگذار دین یارسان نبوده اند، همانطور که خودتان گفته اید یارسان پیش از ایشان هم وجود داشته و لرستان (لکستان) مرکز فعالیت آن محسوب می شده است. همچنین زیارت کل داو که گوردخمه ای متعلق به دوران ماد است نشان میدهد که این آیین پیش از اسلام هم وجود داشته و به همین دلیل هم مقابری متعلق به پیش از اسلام دارد. 2- سلطان 130 سال عمر نموده است، نه 120 سال. 3- فرزندان شیخ عیسی برزنجی قادر، خدرشاه و سلامت نام داشته اند نه آنها که شما عرض کرده اید. 4- استاد سید طاهر هشمی منبع موثقی برای ذکر اعتقادات حضرت سهاک نیستند، ایشان هرچه بوده اند در کلام یارسان اورده اند و طبق کلام ایشان تجلی حقیقت و آغاز مرحلۀ ششم حقیقت در دین یارسان محسوب میشوند و با اتکا به صحبت فردی که چندین قرن پس از ماجرا زیسته و صرفاً شنیده هایی از پدرانش دارد نمیتوان ایشان را انکار کرد. پاینده باشید.

با سلام و تشکر از حضورتون 1-از آنجا که اهل حق متون خود را در اختیار جامعه قرار نمی دهد تا اهل تحقیق ان را بررسی کنند منابع اهل حق به سختی در دسترس است و اختلافات در این باره نیز به این امر برمی گردد. 2-سند فرمایشتان حضرت عالی نیز ذکر نشده است و به هر حال کتبی که در مورد اهل حق موجود می باشد کم هستند و اگر محتوای این کتب واقعی نیست، چرا اهل حق اعتقادات خود را بیان نمی کنند و خود را از این تهمت ها رها نمی سازند؟ 3-اعاهایی را می توان در باره اساس هر چیزی مطرح کرد وحال آنکه منبعی درست و موثق برای آن بیان ننمود، اگر شما می فرمایید اهل حق قبل از اسلام بوده چرا در کتب قدیمی در مورد آن مطلبی بیان نشده است؟ اگر چیزی در کتابهای قدیمی یا تاریخ بیان شده منبعی مورد وثوق همه ذکر کنید. با تشکر

سلام در پاسخ به سوال سوم شما که فرمودید فرزندان سلطان سلامت و قادر و خضر هستند، به تعبیر مشهور همین است، اما در برخی نسخ نام این سه تن را عبد الستار عبدالکریم عبدالقادر ذکر کرده اند. درباره منبع این نوشته می توانید به پاورقی دیوان گوره نوشته سید محمد حسینی انتشارات باغ نی 1382 ص 11 مراجعه نمایید.

کل داو، در واقع هیچ ارتباطی با اهل حق ندارد، زیرا همان طور که اشاره کرده اید این دخمه متعلق به دوره های پیش اسلام است و صرفا به دلیل دونی برخی آن را مرتبط با اهل حق قلمداد می کنند. مخدوش بودن دونای دون این ارتباط را منتفی می کند. از دیگر سوی وقتی می توان از وجود یک ایین، مکتب یا مذهبی سخن گفت که در آن مقطع تاریخی پیروانی داشته و آثار و مناسکی هم داشته باشند و اهل حق هیچ کدام از موارد مذکور در باره اهل حق پیش از اسلام صادق نیست لذا ادعای وجود اهل حق پیش از اسلام ادعایی بدون دلیل و برهان است. یا هو.

سلام و با تشکر از نوشته شما درباره منشا اهل حق، واقعا منبعی که مورد اعتماد همه باشه، در دسترس نیست. در این مورد احتمالاتی بیان شده است، که سند چندان محکمی ندارند. لذا خود اهل حق هم نمی دانند که منشا دقیق این فرقه از کجاست. ولی ایشان درباره سلطان و بعد از آن اتفاق نظر دارند.

سوال دارم بین 7تنها با40تنها چه فرقی هستش من همسرم 7تنی است وخودماز40تنهای ورامینم پدرم میگوید ما از انهابرتریم در دین ایا حقیقت است

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.