اعتقادات
حسینعلی نوری به عنوان پیامبرخواندهی بهائیت، (به اصطلاح) ظهور خود را رجعت امام حسین (علیه السلام) معرفی کرده است. این در حالیست که اساساً پیامبرخواندهی بهائیت از هیچیک از ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) برخوردار نبوده، دارای حکومت جهانی طولانی مدت نبوده و حتی ادعای رجعت خود را بر اکثر مردم پنهان میکرده است.
نویسندگان بهائی در بیان تفاوت اسلام و بهائیت مدعی شدند که تبلیغ اسلام به وسیلهی زور و پیشبرد بهائیت، تنها با منطق صورت گرفته است. این در حالیست که اولا: اخلاق، حقانیت و صداقت پیامبر بود که باعث گسترش اسلام شد. ثانیاً: چگونه پیشبرد بهائیت را به وسیلهی منطق میتوان دانست، در حالی که نطفهی این فرقه، با خشونت بسته شده است.
وجود و به کارگیری سه اعتقاد بنیادین در اسلام و بالأخص مذهب حقهی شیعه، مانع از سلطهی همهجانبهی جهان استعمار بر مسلمانان میشود. لذا نظام سلطهی جهانی با هدف گسترش سلطهی خود، درصدد نابودی و محو این آموزهها برآمدند. از اینرو جریان بهائیت به عنوان مُهرهی جهان استعمار، از ابتدا همّت خود را در راه محو این آموزهها گذارده است.
نویسندگان بهائی با استناد به آیهی از قرآن کریم مدعی شدند که صِرف آوردن کتاب آسمانی، نشان بر حقانیت آورندهی آن است. این در حالیست که از یکسو آیات قبل از آیهی مورد استناد بهائیت، سخن از اُمّی بودن پیامبر، به عنوان دلیلی بر معجزه بودن قرآن به میان آمده و از سویی دیگر، صِرف ادعای آسمانی بودن کتاب، نمیتواند دلیل مشروعیت کسی شود.
مبلّغ بهائی با اشکال به آیهی خاتمیت، مدعی شد که در هیچ محلی از قرآن کمترین اشارهای به خاتمیت پیامبر اسلام نشده است. این در حالیست که حتی آیهای که این مبلّغ بهائی برای اثبات ادعای خود بدان استناد نموده دلالت بر خاتمیت دارد. چرا که در این آیه، از رسولان گذشته سخن به میان آمده، اما هیچ اشارهای به آمدن پیامبران بعدی نشده است.
نویسندگان بهائی معجزات پیامبران جدید را نسبت به معجزات پیامبران گذشته برتر دانسته تا از این طریق با نوعی مقدمهسازی بتوانند، برتری نوشتهجات پیشوایان خود را نسبت به آیات قرآنی به اثبات رسانند. این در حالیست که ادعای برتری نوشتهجات پر از غلط و تناقض باب و بهاء نسبت به آیات آسمانی قرآن، صرفاً یک ادعا بوده و مورد پذیرش نیست.
نویسندگان بهائی با ذکر گوشهای از گفتار بودا، در تلاشند تا پیامبرخواندهی خود را موعود "بودا" جلوه دهند. این در حالیست که اولاً: وقتی در آسمانی بودن اساس بودائی تردید است، دیگر دنبال کردن بشارت او چه سودی دارد؟! ثانیاً: بر فرض هم که پیامبری بودا و ادعای نویسندهی بهائی را بپذیریم، احتمال تطبیق گفتار بودا بر افراد بسیاری وجود دارد.
نهاد بیت العدل با بیان جایگاه بیبدیل اینترنت، به فرصتهای پیش آمده برای تبلیغ آسان بهائیت پرداخته و مبلّغان بهائی را به بهرهگیری گسترده از این فضا ترغیب نموده است. اما در عین حال بهائیان را در خصوص چالشهایی که ممکن است در این فضا با آن روبهرو شوند، هشدار داده و تلاش دارد تا با بستن شمشیر از رو، فعالیتهای منافی با تعالیم بهائیت را پیش گیرد.
پیامبرخواندهی بهائیت بر خلاف قوانین طبیعت، تعداد ماههای سال را نوزده دانسته است! از اینرو تقویم بدیع بهائیت، هر سال نوزده ماه داشته و هرماه نوزده روز که جمعاً 4 الی 5 روز زیاده میآید! لذا امروزه در تقویم بهائیان مناسبتی هست که خود بهاییان هم نمیدانند چیست! از این رو خیلی از بهائیان از سر ناچاری و تعبد، مجبورند این موضوع را بپذیرند.
پیروان بهائیت معتقدند که (اصطلاحاً) با ظهور حسینعلی نوری (پیامبرخواندهی بهائیت)، احکام کتاب بیانِ علیمحمد شیرازی، نسخ شده است. این در حالیست که حسینعلی نوری صراحتاً هرگونه نسخی را در آیین باب رد میکند. بنابراین گویا حسینعلی نوری نمیدانسته که با ادعای عدم نسخ آیین بیان، در حقیقت ادعای پیامبری خود را با پوچ مواجه ساخته است.
بزرگان بهائیت با اقرار به خاتمیت پیامبر اسلام، مقامی برتر از پیامبری را برای پیشوایان خود (به نام مظهر الله)، ادعا دارند. اما به راستی اگر مقامی که باب و بهاء برای خود ادعا داشتند، قابلیت دریافت شریعت را داشت، در واقع مقام نبوت و یا رسالت بوده و اگر ختم نبوت و رسالت پذیرفته شود، به عبارتی پایان سلسلهی ارسال پیامبران ثابت میشود.
مبلّغان بهائی مدعی شدند دراحاديث آمده كه پس از قائم، حضرت مسيح ظاهر شده و حكم جهاد را برخواهد داشت. این ادعا در حالیست که اولا: این حدیث در سایر کتب روایی ذکر نشده. ثانیاً: آنچه در روایات، پیرامون ظهور حضرت مسیح (علیه السلام) آمده، اینست که ایشان به عنوان یار حضرت مهدی (علیه السلام) و نه ناسخ آیین ایشان خواهند بود.
سرکردگان بهائی برای آنکه بتوانند ادعای پیامبری خود را با آیهی خاتمیت تطبیق دهند، مقام مظهریت را برای پیشوایان خود ادعا کردهاند. این در حالیست که آنان از یکسو ختم سلسلهی پیامبران را به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) میپذیرند و از سویی دیگر، مقامی را بالاتر از نبوت و رسالت، برای بشر متصور نمیدانند.
مبلّغان بهائی در یکی از کانالهای تبلیغی خود، با استناد به ادعای عبدالبهاء، به تحریف آیهی 87 سورهی مبارکهی حجر پرداخته و تلاش نمودند تا آن را بر پیشوایان خود تطبیق دهند. اما به راستی اگر قرار باشد هرکس، بدون دلیل و سند و مدرک، آیهای از قرآن را در تفسیر خود بداند، دیگر سنگ روی سنگ بند میشود؟!