تصوف
ابوالمفاخر یحیی باخرزی، از بزرگان و صاحبنامان مسلک تصوف و از مؤلفین ایشان است که اورادالأحباب و فصوص الآداب در منش صوفیانه و آداب، عقاید و احکام ایشان، تألیف اوست. وی در باب عقاید صوفیه مینویسد: خلافت مر قرشی را ثابت است وامامت او را روا باشد و بس. روا نباشد که با حاکمان عهد خروج کنی اگر چه ظالم باشند!
بدعت سماع در تصوف بنابر نقل خودشان که در کتابهایشان آوردهاند، از ایشان تلفات بسیاری گرفته و این مَثَل را برای انسان تداعی میکند که: ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد!
ما صوفیان برای بدعت سماع، از روش اسلاف و گذشتگان خود حجت اقامه میکنند و گویا آن را دلیل شرعی بر این بدعت میدانند. هُجویری مینویسد؛ درویشی گفت: من ده سال است تا قرآن بجز اندر نماز به قدر جواز نخواندهام و نشنیده، گفتند: چرا؟ گفت: ترس آن را که بر من حجت شود
دعب سران تصوف این بوده که توجیهات فراوانی در رابطه با اعمال خود ارائه دهند، چه این توجیهات صحیح باشد و چه نامعقول و بدور از تحقیق. اما چیزی که مهم به نظر میرسد، اینست که صوفیان در این دوران وفور اطلاعات، در مقابل اعمال بزرگانشان مغفول نباشند و از ایشان سند و مدرک معتبر و قابل دفاعی در چهارچوب شرع مقدس طلب کنند.
کاشانی انجام این بدعت را فرصتی مغتنم برای مبتدیان مسیر سیر و سلوک معرفی میکند که در پی مستی و بیخودی حاصل از آن راه پر پیچ و خم و صعب العبور عرفان را یکشبه و در مراسم رقص و آواز طی کنند! زهی خیال باطل!
صاحب نظران صوفیه دربارهی سماع مینویسند: سماع این قوم روزگار ما اسمی است بیمعنی و کالبدی بیروح و رسمی است بیحقیقت. نی صورت سماع صدیقان دارد و نی معنی پاکان.
جنید بغدادی جواز رقصیدن و سماع را به فعل بندگان در حضور خداوند نسبت میدهد و طرب و مستی دنیا را یادآور آن ساعت دانسته و به این ترتیب سماع را مباح معرفی میکند.
سماعی که در تصوف به پایهی برخی حالات عرفانی تبدیل گردیده، از منظر قرآن کریم راهی است که مردم را از مسیر و صراط مستقیم دور میسازد و بین حق و ایشان فاصله میاندازد.
رقص سماع بارزترين نشان صوفيگري به شمار آمده، همواره مورد گفت و گوي فراواني بوده و نزاعهاي بسياري برانگيخته است. گروهي با تمسک به آياتي از قرآن کريم که مشتقات واژه "سمع" را بهکار مي گيرند و از کساني که گوش شنوايي براي سخنان حق ندارند، نکوهش ميکنند، در جستوجوي دليلي شرعي براي حليت سماع برآمدهاند.
صوفيه براي اقطاب خود کراماتي ذکر ميکنند و آن را دليل بر حقانيت ايشان ميدانند و حال آنکه بزرگان متقدم صوفيه با رد اين نکته، ملاک برتري و حقانيت کسي را توجه به آداب شرعي و اهميت دادن وي به اوامر و نواهي الهي مي دانند.
یکی از ادعاهای صوفیان در زمان ما اینست که خود را در زمرهی شیعیان به شمار آورده و بر این ادعا پافشاری میکنند. هر انسانی میداند که صِرف ادعا چیزی نیست که محکمهی عقلا آن را بپذیرد و نیاز به اثبات و ارائهی دلیل است.
خوشا به حال شیعیان بخاطر اقتدا به چنین عناصر پاک و معصومی که بهترین مخلوقات خدا هستند و همایشان بهترین معرفت را از خدا دریافته و راه صحیح آن را نیز آموزش دادهاند و بدا به حال صوفیان و عارفنمایان تنگنظر که بویی از معرفت الهی نبرده و راهی به خداشناسی نداشتهاند.
ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، از اعلام صوفیه در قرن چهار و پنج هجری قمری و معاصر با ابوسعید ابوالخیر بوده که مهمترین اثر به جامانده از وی، کتاب رسالهی قشیریه است. او در باب چهل و دوم از این کتاب به بررسی و نقد گمانهها در مورد معنای صوفی پرداخته و در آخر از بیش از سی نفر از اعلام متصوفه در اینباره نقل قول میکند و گردآوری نسبتاً خوبی را انجام دادهاست.
یکی از مسائل مهم در دین مقدس اسلام، حفظ حرمت مسلمین و عرض و آبروی مؤمنین است. آبروی انسان مؤمن مانند خون او محترم است و فقط خداست که صاحب جان و مال و آبروی همه است و کسی حق ندارد عرض کسی را هتک کند یا آبروی خود را بریزد.