پیروزی هوشنگ بر دیوها / نتیجه حضور گسترده و سازنده مردم در صحنه
در عصر حکومت کیومرث، دیوها به فساد مشغول بوده؛ بیگناهان را به قتل میرساندند. اما هوشنگ با سپاهی از مردمان و جانداران صحرا به دیوها تاخته، آنها را تار و مار کرد. پیروزی او بر دیوها را میتوان نتیجه حضور گسترده و جامع مردم در صحنه تلقی کرد.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی (متوفای 403 هجری خورشیدی) داستان زندگی پادشاهان ایران باستان را به نظم درآورد و آن همان کتاب شاهنامه است که اکنون در دست ماست. یکی از مهمترین ویژگیهای حکیم ابوالقاسم فردوسی آن بود که تاریخ را بر اساس خوشایند یا منافع خود، تحریف نکرد، بلکه هدف او از روایتِ تاریخ، «عبرت» بود، نه فخرفروشی. چنان که خود بر این امر تصریح کرده بود.[1]
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید: در دورانی بسیار کهن، کیومرث (پادشاه زمین) پسری به نام سیامک داشت. در آن زمان، اهریمن با لشکری از دیوها، در پی تسلط بر جهان هستی بودند. سیامک سپاهی گرد آورد و جنگ آغاز شد. در میانهی ستیز، یک دیو سیامک را بر زمین کوبید و با چنگال، جگر او را دريد. اینگونه سيامك به دست آن ديو كشته شد. کیومرث شاه چون از مرگ سیامک آگاه شد، از تخت شاهی فرود آمده؛ از شدت اندوه، صورت خود را زخمی کرد. مردمان و حتی حیوانات، همه زاریکنان و گریان، نزد کیومرث شتافته و به مدت یک سال، سوگواری کردند. سپس، سروش آسمانی از سوی یزدان، بر کیومرث پیغام آورد که از میان مردم، سپاهی مهیا کن و به جنگ دیوان بشتاب و جهان را از وجود آنان پاک و کینِ (انتقام) خود را بستان:
سپه ساز و بر کَش به فرمان من
برآور یکی گَرد از آن انجمن
از آن بدکُنش دیو، روی زمین
بپرداز و پردخته کن دل زکین [2]
سیامکِ کشته شده، پسری داشت به نام هوشنگ. کیومرث شاه، نوهی خود (هوشنگ) را فراخواند و او را فرمان داد که در جنگ، پیشروی سپاه باشد. پس هوشنگ با سپاهی از مردم و جانداران صحرا، به نبرد دیوها رفت. جنگ آغاز شد. هوشنگ، فرمانده دیوها را بر زمین کوبید و سر از بدن او جدا کرد:
كشيدش سراپاى يك سر دوال
سپهبد بريد آن سر بىهمال [3]
پس از این پیروزی، کیومرث شاه از دنیا رفت و تاج و تخت شاهی به هوشنگ رسید. اما نکته مهم و قابل تأمل، حضور بِجا و سازنده مردم در صحنه بود. عدم حضور مردم در صحنه، ویرانگر و آسیبزا است. حضور در جای نادرست نیز ویرانگر است. اما حضور صحیح و منطقی مردم، سازنده و نجاتبخش است. این همان سخنی است که از شاهنامه به دست میآید. چنانکه در این حکایت میبینیم حضور مردم در صحنه، موجب پیروزی جبهه نور بر سیاهی شد. این حضور در صحنه، گاهی در جبهه جنگ است، گاهی حضور در کف خیابان و امروز میتواند حضور در انتخابات باشد که پیامی آشکار به لشکر دیوهای انساننما داشته باشد. همان دیوهایی که شعار انسانیت، آزادی و حقوق بشر سر میدهند، اما آشکارا زنان و کودکان اهل غزه را قتل عام میکنند، خانههای مردم بیگناه را ویران میکنند و سپس جلوی لنز دوربینها میخندند و میرقصند. دیوهای صهیونیست که با قدرت رسانه، بزرگترین دیکتاتوری تاریخ بشر را شکل دادهاند و هر کلام مخالفی را سرکوب میکنند. بر شبکههای اجتماعی و پیامرسان چیره هستند و هر صدای مخالفی را حذف و هر منتقدی را با ابزار رسانه به بند میکشند. با نشر فساد، قلبها را تاریک و هر جانِ پاکی را نابود و در مرداب پلیدی و تباهی، میکُشَند.
پینوشت:
[1]. بنگرید به: «شاهنامه: هدف از تاریخ، عبرت است، نه فخرفروشی!»
[2]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، نیویورک، 1366، ج 1، ص 24.
[3]. فردوسی، همان، ص 25.
افزودن نظر جدید