هشام بن حکم، متکلم شیعه

  • 1399/12/22 - 13:54
هشام بن حکم، از متکلّمان مشهور قرن دوم شیعه، مدافع سرسخت امامت، از یاران خاص امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) است. امام صادق (علیه‌السلام) او را بر شاگردان سالمندشان مقدّم می‌‏داشت و می‌فرمود: او با دل، زبان و دستش به یاری ما برخاست؛ هم‌چنین به او فرمود: مانند تویی باید با مردم مناظره کند و شفاعت به دنبال توست.

هشام بن حکم، ابومحمد شیبانی کوفی، متکلّم به‌نام شیعه، مدافع سرسخت امامت و ولایت، از یاران خاص امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) است.
وی در جنوب عراق به‌دنیا آمد،[1] برخی گفته‌اند که در آغاز گرایشات جهمی داشت، و به دلیل گفتگو با امام صادق (علیه‌‌السلام) جذب مکتب تشیع شد.[2] کشی، تاریخ وفات او را، سال 179 هجری در ایّام خلافت هارون عباسی گفته است.[3]
شخصیت هشام بن حکم، از أوان جوانی شکل گرفته و امام صادق (علیه‌السلام) او را بر شاگردان سالمند و سال‌خورده مقدّم می‌‏دارد، در حالی‌که تازه خطّی سیاه بر رخسارش نمودار شده بود (برخی گمان می‌کنند هشام از اقوام امام است) و امام درباره او می‌فرماید: او با دل، زبان و دستش به یاری ما برخاست؛ در آن نشست، امام صادق (علیه‌السلام)، مناظره هر کدام از متکلمان و مناظره کنندگان را نقد می‌‏کنند و در پایان به هشام می‌‏گویند: مانند تویی باید با مردم مناظره کند و از لغزش‌ها پرهیز کنی، شفاعت به دنبال توست.[4] در حدیث دیگری نقل شده است که امام (علیه‌السلام) از هشام جوان می‌‏خواهد کیفیت مباحثه خود را با عمرو بن عبید معتزلی در بصره برای بزرگان شیعه که در مجلسی حاضر بودند بیان کند، و پس از نقل ماجرا توسط هشام، امام تبسّمی حاکی از رضایت بر لبانش نقش بسته، می‌فرماید: از چه کسی چنین آموختی؟ هشام می‌گوید: از شما گرفتم و به آن، صورت برهان دادم. امام (علیه‌السلام) فرمود: به خدا قسم این مطالب در صحف ابراهیم و موسی، مکتوب است.[5]
هشام تحت نظر مستقیم امام صادق (علیه‌السلام) به عقاید و اصول کلامی آشنا می‌‏شود و راه مبارزه با افکار انحرافی را می‌‏آموزد. یک‌بار در سرزمین منا، پانصد مطلب کلامی را با امام (علیه‌السلام) در میان گذاشته، جواب می‌گیرد.[6] امام صادق (علیه‌السلام) در حقّ هشام دعا کرده و از او متکلّمی می‌‏سازد که می‌‏گفت: به خدا سوگند! تاکنون هیچ کس را یارای غلبه و پیروزی بر من نبوده است.[7] و بار دیگر امام صادق (علیه‌السلام) به او فرمود: ای هشام! تا زمانی که ما را یاری دهی، به روح القدس مؤید خواهی بود.[8] او هم تا آخر عمر در حال بحث و مناظره با مکاتب انحرافی بود و با استدلال، برهان و جدل به اثبات حقانیت پیشوایان خود می‏‌پرداخت و پرده از چهره کریه طاغوتیان برمی‌داشت، و آنان را رسوا می‌‏کرد.[9]
نبوغ علمی و زبان گویای هشام چنان عرصه را بر مخالفان تنگ کرده بود که هارون، خلیفه عباسی، پس از شنیدن مباحثات هشام با متکلّمان (از پس پرده) در اثبات حقانیّت امیرالمؤمنین و اولاد معصوم ایشان، رنگش سیاه شد و با چهره‌‏ای آکنده از خشم گفت: زبان او از صد هزار شمشیر برّنده، خطرناک‌تر است،[10] به خدای سوگند او را می‌‏کشم و به آتش می‌‏سوزانم.[11] شهرستانی، از علمای متعصّب و مخالف امامیه، در حقّ هشام می‌‏گوید: «این هشام، صاحب اندیشه‌‏ای عمیق در اصول است؛ نباید به آسانی از کنار اشکالاتی که بر معتزله کرده رد شد، او مردی است والاتر از آن‌چه در مقام جدل برای شکست دادن دشمن می‏‌گوید، اگر چه ظاهر کلامش بوی تشبیه می‌‏دهد، لیکن مباحث او از تشبیه و تجسیم پاک است.»[12]

پی‌نوشت:

[1]. «از تاریخ تولّد و وفات و جزئیات زندگی او، اطلاعی دقیقی نیست؛ عده‌ای از شاگردان و معاصران وی می‌گویند: هشام در اصل از کوفه، مولدش «واسط» و محلّ تجارتش «کرخ» بغداد بود.» اختیار معرفة الرجال، کشی، ص255.
[2]. «بعضی از نویسندگان با توجه به روایتی که کشی از عمر بن یزید آورده و گفته پسر برادرم جهمی مذهب بود، او را جهمی پنداشته‌اند.» اختیار معرفة الرجال، کشی، ص256.
«و ابن ندیم گفته که وی ابتدا از یاران جهم بن صفوان، کشته شده در سال 128 هجری بود.» فهرست، ابن‌ندیم، ص263.
«تاریخ تولّد او را در حدود 113 هجری حدس زده‌‏اند.» هشام بن الحکم، عبدالله نعمه، ص42.
لیکن هر دو مطلب قابل تردید است؛ زیرا اوّلاً: به گفته تستری در قاموس الرجال، عمر بن یزید از موالی فهد یا ثقیف و جدّ او ذبیان است، در حالی‌که هشام فرزند حکم، از موالیان کنده یا شیبان است. قاموس الرجال، تستری، .
ثانیاً: شیخ طوسی در فهرست، عین عبارات ابن ندیم را تکرار می‌‏کند و از نقل این قسمت که در ابتدا از یاران جهم بود خودداری کرده، و این خود، دلیل عدم ثبوت این نسبت است. الفهرست، طوسی، ص175.
ثالثاً: در هیچ‌یک از منابع اهل سنّت، با عنادی که آنان با هشام دارند، چنین نسبتی را به او نداده‌‏اند، و در فهرست ابن ندیم مطبوع نیز، چنین مطلبی در حالات هشام دیده نشده، ولی در تکمله فهرست آمده است.
با این‌که جهمی بودن هشام، قبل از 15 سالگی، ثابت نشده است، ولی در صورت اثبات هم، قدحی نسبت به شخصیت ایشان نیست.
[3]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص256.
البته شیخ طوسی به زنده بودن هشام بعد از امام هفتم (علیه‌السلام) تصریح می‌‏کند (یعنی بعد از سال 183 هجری). رجال الطوسی، طوسی، ص329، ش18.
شیخ طوسی، در فهرست، به پیروی از ابن ندیم، مرگ هشام را کمی بعد از نکبت برامکه، (سال 187) آورده است و نجاشی آن را در سال 199 ذکر کرده است. رجال نجاشی، نجاشی، ص433.
لیکن به نظر می‌‏رسد تاریخی که کشی گفته است (179 هجری) بیشتر به واقعیت نزدیک باشد، به‌ویژه با توجه به علّت مرگ هشام که در رجال کشی و اکمال الدین و غیر آن ذکر شده است. قاموس الرجال، تستری، ج9، ص 355.
[4]. الکافی، کلینی، ج1، ص170، ح4.
[5]. الکافی، کلینی، ج1، ص169، ح3.
[6]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص270.
[7]. الکافی، کلینی، ج1، ص87، ح2. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[8]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج10، ص293.
[9]. منحى الكلامی عند هشام بن الحكم، وأثره فی الفكر الإسلامی، دكتور خضر محمد نبها، ص481 الی 541.
[10]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج48، ص202.
[11]. الاختصاص، شیخ مفید، ص98.
[12]. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص185.

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.