ابن تیمیه و نسبی گرایی در نظریه عدالت صحابه
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از تناقضات فکری و اعتقادی ابن تیمیه این است که او به شدت از نظریه عدالت صحابه دفاع کرده و همه صحابه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله را پاک و اهل بهشت میداند و معتقد است، نباید لغزشهای ایشان را نقل و بیان نمود و از این عقیده، تا آنجا دفاع میکند که وقتی به معاویه و پسرش یزید معلوم الحال میرسد، به شدت از ایشان تعریف و تمجید مینماید؛ در حالی که معاویه، اولین کسی بود که لعن و سب و دشمنی با بزرگترین صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله یعنی امیرالمؤمنین علیهالسلام را در همه جا باب کرد و دست یزید نیز به خون مقدس سبط رسول خدا یعنی حسین بن علی علیهماالسلام آلوده بود.
تناقض در گفتار و رفتار وی، آنجا آشکار میگردد که وی به برترین اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که میرسد، نه تنها به این اعتقاد خود پایبند نیست، بلکه از توهین و تهمت و نقل اکاذیب در مورد ایشان نیز هرگز اجتناب نمیکند و اولین کسی که این اعتقاد را به سخره گرفته و نقض مینماید، خود اوست.
گویا اصلاً این نظریه عدالت صحابه، در نظر او نسبی است؛ زیرا عملاً مشاهده میکنیم که وی از معاندین و مبغضین امیرالمؤمنین علیهالسلام تمجید کرده و آن قاعده را در مورد ایشان جاری میداند، ولی شیعیان و پیروان امیرالمؤمنین علیهالسلام را تخصصاً و موضوعاً از تحت این قاعده خارج کرده و علی رغم اینکه آنها نیز از اصحاب پیامبرند، ولی هیچ حرمت و احترامی نزد او ندارند.
به عنوان مثال، قضاوت وی در مورد جنگهای امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین است: «جنگهای علی علیهالسلام به خاطر این بود که در مال و جان مردم تصرف کند و آنها را به اطاعت خویش در آورد؛ پس چگونه میتوان این نبردها را نبرد دین به شمار آورد؟ بیگمان هر کس اراده فساد و بزرگی در روی زمین داشته باشد، در آخرت از اهل سعادت نخواهد بود!»[1]
ابن تیمیه معلوم الحال، به کسی نسبت فساد و تصرف در اموال مردم و ... میدهد که به قول خود اهل سنت، بیش از 300 آیه از قران کریم در شأن او نازل شده و از فضائل و مناقب او، به شمار میآید. آیا کسی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را به منزله جان خویش میشمرد، یا در حقش میفرماید، «علی مع الحق و الحق مع علی یدور معها حیث ما دار»؛[2] علی با حق و حق با علی است و ... و «علی مع القرآن و القرآن مع علی»؛[3] و «انا مدینة العلم و علی بابها»[4] و «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار»[5] و ...، هرگز به باطل یا فساد فکر میکند تا چه رسد به اینکه مبتلا به آن شود؟!
آیا کسی که به عدالت در میان مردم شهرت دارد و در حکومت خویش یا تصرف در بیت المال، حتی نسبت به نزدیکترین خویشان خود بسیار دقیق و سختگیر است، این اتهامات را میتوان در موردش تصور نمود؟
مگر نه اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در جنگ خندق، در مورد امیرالمؤمنین فرمود: «برز الایمان کله، الی الشرک کله؟»؛[6] علی علیهالسلام تمام ایمان است ...؟!
مگر نه اینکه او قسیم النار و الجنه است؟!
مگر نه اینکه او تربیت شده خود رسول الله صلیاللهعلیهوآله بود؟!
مگر نه اینکه بنا به دلایل عقلی و نقلی فراوان، وی معصوم از هر گونه خطا، سهو، گناه و یا اشتباه است ؟ (از جمله بنا به نص آیات تطهیر، اولی الامر، صادقین و...)
مگر نه اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «علی خیر البشر؛ من ابی فقد کفر»؛[7] علی بهترین بشر است و کسی که از او روی گرداند، کافر است؟!
مگر نه اینکه احادیث فراوانی از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در فضیلت و منقبت او صادر شده که هرگونه شک و شبههای را در مورد آن حضرت برطرف میکند؟ احادیثی چون حدیث انذار، رایت، منزلت، اخوت، سد الابواب، طیر مشوی، غدیر، ولایت و صدها حدیث دیگر ...
آیا علی علیهالسلام از صحابه و بلکه اولین مسلمان و بالاتر از آن، اعلم و اعدل صحابه و نزدیکترین فرد به رسول الله صلیاللهعلیهوآله و داماد و برادر وی نبود؟! و اگر چنین است، چرا ابن تیمیه، ایشان را از تحت قاعده عدالت صحابه خارج میکند؟
این تنها نمونهای بود از قضاوتهای مبغضانه ابن تیمیه در مورد اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، موضع گیریهای وی در مورد پاره تن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله یعنی حضرت زهرا سلاماللهعلیها و حسنین علیهماالسلام نیز بسیار تحقیر و توهینآمیز است که به دلیل رعایت ادب و احترام به ساحت اهل بیت رسالت از نقل آنها خودداری میکنیم.
با این حال، کذب گفتار ابن تیمیه و عداوت او نسبت به اهل بیت علیهمالسلام و دوگانگی در رفتار و گفتار وی، کاملاً واضح است!
پینوشت:
[1]. منهاج السنه، ابن تیمیه، ج8، ص329. «وَعَلِيٌّ يُقَاتِلُ لِيُطَاعَ وَيَتَصَرَّفَ فِي النُّفُوسِ وَالْأَمْوَالِ، فَكَيْفَ يَجْعَلُ هَذَا ...»
[2]. تاريخ بغداد، خطيب بغدادی، دارالغرب الاسلامی، ج16، ص470.
[3]. دار قطنی ، سمط النجوم العوالی 2/502. المستدرك على الصحيحين، حاكم نیشابوری، ج3، ص134.
[4]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ابن حجر هیتمی، ج2، ص357؛ تاريخ بغداد، خطيب بغدادی، دارالغرب الاسلامی، ج12، ص315.
[5]. روح البيان، إسماعيل حقی حنفی، دارالفکر، ج7، ص145.
[6]. ينابيع المودة لذو القربى، قندوزی، دار الاسوة، ج1، ص281 و 284.
[7]. تاريخ بغداد، خطيب بغدادی، دارالغرب الاسلامی، ج4، ص313؛ تاريخ دمشق، ابن عساكر، دارالفکر، ج42، ص372 و 373.

افزودن نظر جدید