تناسخ، ادعای بدون دلیل

  • 1394/02/27 - 16:07
اغلب قائلین به تناسخ، دلیل عقلی و برهانی بر اثبات تناسخ ندارند. آن‌‏ها بیش‏تر تلاش می‏‌کنند با سخنانی ذوقی و شیرین، بدون قوه استدلال، بر خیال مخاطبان خود سوار شوند و تناسخ را باوری زیبا ارائه کنند. همان‌‏گونه که پیداست مهم‏‌ترین دلیل ردّ تناسخ را می‌‏توان بدون دلیل بودن آن دانست؛ اما به جهت پررنگ شدن خیال اثبات تناسخ، برخی ادلّه آن‏‌ها نقل و نقد می‌‏شود...

پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ اغلب قائلین به تناسخ، دلیل عقلی و برهانی بر اثبات تناسخ ندارند. آن‌‏ها بیش‏تر تلاش می‏‌کنند با سخنانی ذوقی و شیرین، بدون قوه استدلال، بر خیال مخاطبان خود سوار شوند و تناسخ را باوری زیبا ارائه کنند. همان‌‏گونه که پیداست مهم‏‌ترین دلیل ردّ تناسخ را می‌‏توان بدون دلیل بودن آن دانست؛ اما به جهت پررنگ شدن خیال اثبات تناسخ، برخی ادلّه آن‏‌ها نقل و نقد می‌‏شود. شایان ذکر است که به جز دلیل پایانی، دلایل دیگر در مغالطاتی آشکار، تناسخ را بر مبانی دینی استوار کرده‏‌اند.

دلیل اوّل؛ قائلین به تناسخ این‏‌گونه استدلال می‌کنند که چون‏ نفوس به حسب فطرت اولی، بالقوه و ناقص هستند، احتیاج به بدن دارند و شکی نیست، کسانی که معصیت‌‏کارند و نسبت به نعمت‌‏های خداوند کفران نعمت کرده‌‏اند، نفوس این‌‏ها ناقص‏‌تر از چیزی است که از ابتدا در فطرتشان وجود داشته است؛ بنابراین، این نفوس بیش‏تر به بدن احتیاج دارند؛ این احتیاج سبب می‌‏شود تا بار دیگر به بدن جدیدی درآیند.

پاسخ: درست است که نفس در حین تکوین، تمام کمالاتش (اعم از خیالی و عقلی) بالقوّه است و به همین دلیل برای به فعلیت رسیدن نیاز به جسم مادی دارد، اما نفس پس از وجود طبیعی و در مدتی که با بدن است اخلاق و ملکات شریفه یا خبیثه را کسب می‏‌کند و از بالقوّه بودن به فعلیت تام می‌‏رسد. این اخلاق و ملکات اگر فاضله و اعتقادات حَقّه باشد، باعث سعادت اخروی می‌‏شود و انسان به جایی می‌‏رسد که از جنس ملائکه می‌‏شود و اگر ملکات رذیله و اعتقادات باطله باشد، باعث شقاوت اخروی می‌‏شود و انسان شبیه شیطان و اشرار می‌‏گردد.[1]

دلیل دوم؛ یکی دیگر از دلایلی که معتقدان به تناسخ می‌‏توانند بدان تمسک جویند این است که اگر نفوس ستمکاران و گناه‏‌کاران جدای از بدن جسمانی که می‏‌تواند دچار مصیبت و زجر شده، گناهان‏ را یادآوری کند، وجود یابد، چگونه ملکات ناپسند و آرای باطل آن‏‌ها یادآوری شود و طعم شقاوت را بچشند؟ رهایی نفس بدون این جسم، یعنی صعود به ملکوت اعلی، و این مخالف شقاوت آنان است.

پاسخ: در پاسخ به این اشکال می‏‌توان به این نکته اشاره کرد که بر اساس تعالیم دینی، روح انسان پس از این زندگی، کالبدی اختیار می‌‏کند که با آن کالبد (جسمانی یا مثالی) در عالم آخرت حاضر شده، به سعادت یا شقاوت رهنمون می‌‏شود.

دلیل سوم؛‌ این دلیل شبیه دلیل سابق است. در این‏‌جا با بیان این‌‏که پس از جدا شدن روح از بدن، کمال حاصل می‌‏آید مدعی اثبات تناسخ شده‏‌اند؛ به عبارت دیگر آن‏‌ها مدّعی‏‌اند گاهی انسان‌‏هایی که دارای خبث باطن هستند در اثر مریضی و ضعف شدید قوای جسمی، روح‏شان از جسم‏ فاصله می‌‏گیرد و به همین دلیل چشم معنوی آن‌‏ها گشوده می‏‌شود و به عالم ملکوت اتصال می‏‌یابند. این واقعه نشان از آن دارد که روح انسان حتی اگر ستمکار باشد، در صورت رهایی از تن، به ملکوت می‌‏پیوندند و برای این‌‏که شقاوت خود را درک کند باید به بدن دیگری درآید.

پاسخ: در پاسخ این‏‌گونه ادّعاها می‌‏توان گفت: اوّلاً بر اساس چه مبنایی ادعا می‏‌کنید که نفوس ستم‌کاران و اشقیا در اثر مریضی به ملکوت راه می‌‏یابند؟ این سخن هیچ مبنای عقلانی و یا روایی ندارد. ثانیاً اگر چنین اتفاقی صحیح باشد نمی‏‌تواند علّت تامه برای وصل به ملکوت پس از مرگ باشد؛ چه این‌‏که وابستگی نفس به عالم مادّه، غیر از اتصال آن به عالم مادّه است؛ به عبارت دیگر ارواح خبیثه با توجه به علق‌ه‏ای که به دنیا و عوالم مادّی دارند، از دیدن ملکوت اعلی محروم خواهند بود. خداوند متعال در قرآن به این نکته اشاره می‏‌کند و ضمن آیات فراوانی می‌‏فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ.[یس/9] در برابرشان ديوارى كشيديم و در پشت سرشان ديوارى. و بر چشمانشان نيز پرده‏اى افكنديم تا نتوانند ديد.» «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون.[مطففین/14] حقّاً، كه كارهايى كه كرده بودند بر دل‌هایشان مسلّط شده است.» «كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون.‏[مطففین/15] حقّاً، كه در آن روز از پروردگارشان محجوب باشند.» «وَ حيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا في‏ شَكٍّ مُريب.[سبأ/54] ميان آن‏‌ها و آن آرزو كه دارند جدايى افتاد. هم‏چنان كه با ديگران كه چنين مى‌‏انديشيدند و سخت در ترديد بودند، نيز چنين شد.»

دلیل چهارم؛ عالَمی که به علت وجود تضاد، تفاسد، تزاحم و امور اتفاقیه و قسریه در آن، دچار آفات عقوبات و شرور و آلام است، عالم دنیاست نه عالم دیگر؛ چون این عالم کثیف‌‏ترین و تاریک‏‌ترین عالم است؛ پس سزاوار است به دلیل جهالت و اخلاق بدشان این عالم، جهنّم اشقیا و کفّار و اشرار شود و جهنّم آن‌‏ها آتش طبیعی گردد و درکاتشان بدن‌‏های حیوانات قرار گیرد. اما نیکان به‏‌علت اخلاق مرضیه به سرای دیگر منتقل می‌‏شوند و جز مرگ چیز دیگری را نمی‌‏چشند.

پاسخ: اختصاص عذابِ تمام و عقاب شدید در این دنیا به این معنی نیست که این دنیا برای عذاب گناه‏کاران بهترین مکان است و مکان دیگری برای آن نتوان تصور کرد؛ بلکه عالم قیامت و جهنّم که مکانی ادراکی و آن جهانی است هم می‏‌توان بدترین عذاب‌‏ها را برای آن‏‌ها فراهم آورد. هم‏‌چنین عالم بهشت می‏‌تواند بهترین مکان برای سعادتمندی نیکان باشد و آن‌‏ها را به خیر برساند. این اشکال از آن‏جا مطرح می‌‏شود که می‏‌پندارند جز عذاب و الم دنیوی و لذت این‌‏جهانی، لذت و الم حقیقی دیگری وجود ندارد؛ در حالی‏‌که لذت و الم حقیقی از آنِ عالم مجرّد است؛ همان‏‌گونه که روح مجرّد، خود نیک‌‏ترین مخلوقات تصور می‏‌شود.[2]

پی‌نوشت:

[1]. صدرالدّین محمّد الشیرازی، اسفارالاربعه، چ سوم،بيروت،نشر دار احیاء التراث العربی،1981، 9/ 27ـ26.
[2]. فرجام من و تو، عبد الحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، 1391، ص 120.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.