برسی شخصیت ابوهریره

  • 1393/10/29 - 23:49
ابن ابی‌الحدید به نقل از استادش ابوجعفر اسکافی می‌نویسد: «از نظر بزرگان مذهب ما (اهل سنّت) چون ابوهریره چیزهایی را در روایات وارد می‌کرد، روایاتش مورد قبول نیست و به همین رو، عمر او را تازیانه زد و به وی گفت: تو زیاد روایت نقل می‌کنی! و سزاوار است گفته شود تو به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبتِ دروغ می‌دهی.» ابوهریره کسی است که...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوهریره کسی است که بخش عظیمی از روایات اهل‌سنت به او بر می‌گردد. بنابراین شاید در ابتداء این صحبت درباره شخصیت او که آیا می‌توان روایاتش را قبول کرد یا نه؟ از سوی اهل‌سنت و وهابیت باعث تعجب گردد. ولی وقتی پای استدلال و بیان مستندات و اعترافات در تاریخ مطرح می‌شود، باید تعصب را کنار گذاشته و با روش عقل و منطق به این مسئله توجه شود و چنانچه با دلایل قطعی مواجه شدیم نسبت به قبول یا ردّ آن، تصمیم صحیح گرفته شود چرا که عمل به روایات، در واقع ما را به آن‌چه خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تکلیف کرده‌اند، می‌رساند و در مقابل اگر بنا باشد به روایات دروغین عمل کنیم و یا روایات و در واقع دینمان را از افرادی بگیریم که کارنامه درخشانی از خود بر جای نگذاشته و موثق نبوده باشند، در واقع دین خود را بازیچه دست این و آن قرار داده‌ایم.

در برسی شخصیت ابوهریره باید بگوییم که اولا کثرت روایت، دلالت بر وثاقت راوی نمی‌شود بله ممکن است این قضیه در مواردی شائبه تدلیس و نیرنگ در روایات را نیز به همراه داشته باشد. حال با مراجعه به کتب رجالی اهل‌سنت و برسی موارد بالا، این احتمال را برسی خواهیم کرد. کثرت و عجیب و غریب بودن روایاتی که ابوهریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کرد به جایی رسید که عمر بن خطاب را به واکنش وا داشت تا جایی که او را تهدید به تبعید کرد. شمس الدین ذهبی، بزرگ‌ترین عالم رجالی اهل‌سنت در این باره می‌نویسد: «سائب ابن یزید از عمر شنید که به ابوهریره می‌گفت: یا نقل حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ترک می‌کنی و یا تو را به سرزمین دَوس (سرزمین مادری ابوهریره) تبعید می‌کنم.»[1] باید بگوییم اگر احادیثی که ابوهریره نقل می‌کرد ، از پیامبر بود، چرا عمر وی را از این کار منع می‌کرد و یا او را تهدیدی به تبعید کرد؟ آیا به نظر شما این‌کار منطقی است که عمر بدون دلیل، صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بیان حدیث باز دارد و او را تنبیه کند؟

جالب این‌که ابوهریره در جایی دیگر می‌گوید: «من احادیثی نقل می‌کنم که اگر آن‌ها را در زمان عمر نقل می‌کردم، حتماً سرم را می‌شکست.»[2] ابن ابی‌الحدید شافعی نیز در شرح خطبه 567 نهج البلاغه به نقل از استادش ابوجعفر اسکافی می‌نویسد: «از نظر بزرگان مذهب ما (اهل سنّت) چون ابوهریره چیزهایی را در روایات وارد می‌کرد، روایاتش مورد قبول نیست و به همین رو، عمر او را تازیانه زد و به وی گفت: تو زیاد روایت نقل می‌کنی! و سزاوار است گفته شود تو به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبتِ دروغ می‌دهی.»[3]

باید این مسئله را به خاطر داشته باشیم که بیشترین روایات در منابع اهل‌سنت، از ابوهریره نقل شده است: «در منابع حدیثی اهل‌سنت از ابوهریره 5374 حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که بخاری و مسلم بر 325 حدیث او اتفاق نظر داشته و بخاری به تنهایی 93 روایت و مسلم 190 روایت از او نقل کرده‌اند.»[4] با توجه به ذهنیت عمر و دیگران که از زیادی روایات او دچار شک و تردید شده بودند، یک نکته جالب از ابوهریره این‌که وی گفته این همه حدیث، تنها یک کیسه از کیسه‌های حدیث نزد وی بوده است: «ابوهریره همواره می‌گفت: چه بسیار کیسه‌های حدیث نزد من است که هنوز آن را نگشوده‌ام.»[5] و البته خود وی دلیل این همه  نقل روایت را نیز گفته: «من شخص بیچاره‌ای بودم که صرفا جهت پر کردن شکم خود دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راه می‌افتادم.»[6]

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که از جمله صحابه و خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است ابوهریره را دروغگوترین فرد می‌خواند. ابن ابی‌الحدید شافعی معتزلی به نقل از استادش ابوجعفر اسکافی می‌نویسد: «از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: آگاه باشید که دروغ‌گوترین مردم و یا دروغ‌گوترین فرد نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوهریره دَوسی است.»[7] با این توصیف آیا سزاوار است ابوهریره را موثق دانسته و به روایاتش عمل شود؟ آیا هنگام عمل به روایاتی که تنها ابوهریره راوی آن بوده این اطمینان را به یک دیندار متعهد و با احتیاط می‌دهد که از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان شده باشد؟ بنابراین خوب است در مسائل مهمی که با عاقبت ما ارتباط مستقیم دارد بیشتر از بیش تعصب داشته باشیم و در توثیق افراد جانب احتیاط را رعایت کنیم.

پی‌نوشت:

[1]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، بیروت، 1995، تحقیق: ابوسعید عمربن غرامه العمری، ج50، ص172
[2]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، بیروت، 1995، تحقیق: ابوسعید عمربن غرامه العمری، ج67، ص343
[3]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1418 ه.ق، تحقیق: محمد عبدالکریم النمری، ج4، ص40
[4]. بدر الدین محمود بن احمد العینی، عمده القاری شرح صحیح البخاری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج18، ص34
[5]. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، موسسه الرساله، بیروت، 1413 ه.ق، تحقیق: شعیب الارناووط، ج2، ص597
[6]. بخاری، صحیح البخاری، بیروت، 1407 ه.ق، تحقیق: د. دیب البغا، ج1، ص55، ح118
[7]. ابن ابی‌الحدید المدائنی، شرح نهج البلاغه، دار الکتب العلمیه، بیروت 1418 ه.ق، تحقیق: عبدالکریم النمری، ج4، ص40 

تولیدی

دیدگاه‌ها

ابن ابی الحدید شیعه غالی رافضی میباشد لطفا اونو شافعی نخوانید

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.