دست ‏آورد ايرانيان از حمله اعراب

  • 1393/07/28 - 23:55
نویسندگان ضد دین و بی انصافی که ورود اسلام به ایران را مورد بررسی قرار داده‌اند، از روی عناد و دشمنی با اسلام، تنها به پاره‌ای از نقاط منفی این جریان اشاره کرده‌اند که در مقایسه با جنبه‌های مثبت ورود اسلام به ایران، بسیار ناچیزند. نویسندگان ضد دین، با آمیختن مطالب راست و دروغ تلاش بی ثمری را در منفی جلوه دادن ورود اسلام به ایران داشته‌اند؛ در حالی که اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید بگوییم...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در این نوشتار به بطلان ادعای نویسندگان ضد دین که می گویند: «ایرانیان هیچ بهره ای از حمله اعراب به کشورشان نبرده‌اند»؛ می‌پردازیم.

مقدمه:
حال بررسی می‌نماییم که ایرانیان چه بهره ای از هجوم اعراب داشته‌اند؟ نویسندگان ضد اسلام در جواب به این سؤال می گویند: «حمله اعراب مسلمان به کشور ما ایران، هیچ دست‌آوردی برای  ایرانیان، جز شکست غرور آن‌ها و از بین بردن دست‌آوردهای مادی و معنوی آن‌ها نداشته است. سخن از خدمات متقابل، حرف نادرستی است، اصلاً هیچ خدمت متقابلی نبوده است. اگر هم خدمتی بوده از طرف ایرانیان بوده است؛ اما اعراب جز از بین بردن حس استقلال خواهی ایرانیان و عادت دادن آن‌ها به بردگی، هیچ خدمتی به ما ایرانیان نکرده‌اند. یکی از دست‌آوردهای ایرانیان از اسلام، خرافات بوده است. ایرانیان 1400 سال است که دینی خرافی را پذیرفته‌اند». پیش از این درباره ویران‌گری اعراب در ایران، سخن گفتیم و نادرستی آن‌را به اثبات رساندیم. در این‌جا به برخی از خدمات اسلام به ایران، که البته زمینه آن را حمله اعراب فراهم کرده، اشاره می‌کنیم.

خدمات اسلام به ایران
اگر انسان بخواهد در رابطه با یک چیز یا کسی قضاوت کند، شایسته است مجموعه نقاط مثبت و منفی آن را کنار هم گذارد و سپس نتیجه گیری کند. اما کسانی که ورود اسلام به ایران را فاجعه می‌دانند، تنها به نقاط منفی، آن هم با بزرگ نمایی و آمیخته به دروغ، اشاره کرده‌اند. شکی نیست که ورود اعراب به ایران بعضاً باعث بروز مشکلاتی برای ایرانیان شده است؛ ممکن است حتی افرادی هم بی گناه کشته و یا از شهر و دیار خویش آواره شده باشند؛ اما ما باید به صورت کلی ببینیم آیا ورود اسلام به ایران فاجعه بوده یا بر عکس، به قول شهید مطهري (ره) همانند آبی گوارا در گلوی تشنه کامكام [1] بوده است؟ ما وقتی شرایط زندگی ایرانیان پیش از اسلام را با شرایط زندگی آن‌ها بعد از ورود اسلام می‌سنجیم می‌بینیم به جز عده معدودی از ایرانیان یعنی همان‌هایی که سایر ایرانیان را به بند کشیده بودند و به آن‌ها ظلم و ستم می‌کردند،‌ شرایط برای سایر ایرانیان بسیار بهتر شده است.

خروج از زیر بار ظلم و ستم
 توده مردم در نظام طبقاتی ساسانی  از بسیاری از حقوق انسانی خویش بی بهره بودند. جنگ‌های مستمر و طولانی بین ایران و روم که فشار عمده آن بر طبقات پایین دست جامعه بود، سبب نارضایتی مردم را فراهم آورده بود. توده مردم که زیر فشار مالیاتی سنگین و تحمیل قوانین مذهبی، حقوقشان لگدمال شده بود، از حکومت و فرمانروایان ساسانی بسیار ناراضی بودند.[2] عامه مردم که از حقوق خویش محروم بودند، برای اضمحلال و سقوط امپراتوری ساسانی لحظه شماری می‌کردند.[3] مردمی که حق نداشتند خواندن و نوشتن یاد بگیرند، و اجازه نداشتند طبقه اجتماعی خویش را عوض کنند، با ورود اسلام به ایران و برداشته شدن فاصله‌ها، حقوقشان به رسمیت شناخته شد. یکی از دست‌آوردهای ایرانیان پس از پذیرش اسلام، این بود که از زیر یوغ اقدامات ناروای مغان و دستورات بسیار دشوار و طاقت‌فرسای دین زرتشتی خارج شدند.
خودکامگی‌ها و اقدامات ناروای مغان در پیچیده ساختن مبانی دین زرتشتی، مردم را از این دین بیزار ساخته و آنان را آماده پذیرش اعتقادات دیگری کرده بود.[4] در واقع مهم‌ترین عامل شکست حکومت ساسانی، نارضایتی مردم از وضع دولت و آئین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان بوده است.[5] شهید مطهری پس از نقل ادعای "محمد قزوینی" مبنی بر اینکه «ایرانیانِ خائن و عرب مآب به محض این که حس کردند در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده... خود را به دامان عرب‌ها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنان نشان دادند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی... دعوت کردند»، می‌نویسد: «مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت کسانی که به لشکر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل کرده است و حال آن‌که باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟... آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان از دولت ساسانی و از آئینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان می‌دانستند؟»[6] رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان، سبب شد که درباره آیین زرتشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت می‌کردند، حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب به منزله‌ی نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد».[7]
 
دست یابی به پیشرفت‌های علمی و رشد مراکز علمی و فرهنگی
با ورود اسلام به ایران، با توجه به اهمیتی که دین اسلام به کسب علم و دانش داده بود، در بسیاری از شهرهای ایران کانون‌های علمی بزرگی تشکیل شد و ایرانیان در بسیاری از علوم به پیشرفت‌های قابل توجهی دست یافتند. این رشد علمی و فرهنگی به هیچ عنوان قابل مقایسه با قبل از اسلام نیست. در ایران قبل از اسلام تنها مرکز علمی که می‌توان از آن سخن گفت، «جندی شاپور» است. در این مرکز علمی نیز اغلب دانشمندان، غیر ایرانی بودند. اغلب اساتید این مرکز علمی، مسیحیان نسطوری بودند.[8] در حالی که بعد از اسلام این ایرانیان بودند که به بالاترین مراحل پیشرفت و علم دست یافتند و مراکز علمی و فرهنگی بسیاری در بیشتر شهرهای ایران ایجاد شد. بیت الحکمه، دارالعلم ها، نظامیه‌ها، مدارس مختلف، بیمارستان‌های آموزشی، حوزه‌های علمیه، مکتب‌خانه‌ها و رصدخانه‌های مختلفی که در شهرهای ایران ساخته شد، همگی مربوط به بعد از اسلام است. 
بزرگ‌ترین دانشمندان ایران در زمینه علوم مختلف مربوط به بعد از اسلام‌اند. در علم پزشکی بزرگانی چون "علی بن ربن طبری"  نویسنده کتاب «فردوس الحکمه»، "علی بن عباس اهوازی" نویسنده کتاب «کامل الصناعه»،  "محمد بن زکریای رازی" نویسنده دو کتاب مهم «طب منصوری» و «الحاوی»[9] و همچنین "ابو علی سینا" نویسنده کتاب «القانون فی الطب» که بیش از 30 بار کتابش به زبان‌های اروپایی ترجمه شده و مدت هزار سال بر صحنه پزشکی جهان حاکم بوده، افتخار ایرانیان مسلمان هستند. ما در علم ریاضی افرادی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، ابوالوفای بوزجانی، غیاث الدین جمشید کاشانی و عمر خیام نیشابوری را داریم که مشابه این افراد در جهان یا وجود ندارد و یا اندک است. در علوم دیگر مثل نجوم، تاریخ و غیره هم، چنین وضعیتی است.[10] دکتر زرینکوب در این باره می‌نویسد: «آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفت‌های مادی را برای مسلمین میسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه می‌کرد، با توصیه مسلمین به «راه وسط» توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد. در دنیایی که اسلام به آن وارد شد، این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روزبه روز در آن بیشتر غرق می‌شد، هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می‌کرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستی‌نیان، اعلام قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم. در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیای معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود، اسلام نفخه‌ی تازه‌ای دمید، چنان که با ایجاد دار الاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود -نه شام و نه عراق- تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را. و ثمره این درخت شگرف که نه شرقی بود و نه غربی، بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد».[11] اگر حمله اعراب نبود و حصاری که موبدان کشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در پس آن محبوس کرده بودند، دیگر افرادی چون بوعلی و خیام و رازی و دیگران نبودند تا این چنین به فرهنگ و تمدن این مرز و بوم خدمت کنند.

پذیرفتن اسلام به عنوان دین برتر
یکی دیگر از دست‌آوردهای ایرانیان پذیرش دین اسلام و مبانی ارزشمند اسلامی بود. دین زرتشتی در دوره ساسانی با خرافات و مسائلی خشک و غیر قابل تحمل همراه شده بود. در کتاب «مزدیسنا و ادب پارسی» آمده است: «در یکی از بخش‌های اوستای ساسانی ... تفصیلی در باب پرستش آتش آمده است: آتشکده پر از بوی کندر و دیگر مواد معطر بود. یک تن روحانی برای اینکه از نفس خود آتش را نیالاید دهان بندی بسته و آتش را با قطعات چوبی که با مراسم مذهبی تطهیر شده بود، مشتعل نگاه می‌داشت. این چوب غالباً از نباتی موسوم به «هذانه اپتا» بود. باری، آن روحانی دم به دم به وسیله دسته چوبی که برسمه (برسم) می‌خواندند و مطابق آداب خاص بریده می‌شد، آتش را به هم می‌زد و مشتعل می‌داشت و ادعیه معینی را تلاوت می‌کرد. سپس روحانیون «هئومه» (هوم) نثار می‌کردند. در اثنای تلاوت ادعیه یا سرودن اوستا روحانیان شاخه نبات «هئومه» را پس از تطهیر در هاون می‌کوبیدند و...».[12] شهید مطهري (ره) که بخشی از رسم و رسومات آئین زرتشتی را از کتاب‌های متعدد بیان کرده می‌نویسد: «آری، این است قسمتی از مراسم و تشریفات تعظیم و تقدیس آتش در میان زردشتیان ... مایلم تو خواننده محترم چند لحظه از نظر منطق درباره این مراسم بیاندیشی، ببینی خرافی‌تر از این‌ها هم کاری در جهان هست؟ آن وقت مقایسه‌ای کن این‌ها را با عبادات اسلامی: با نماز اسلام، با اذان اسلام، با جمعه و جماعت اسلام، با حج اسلام، با مسجد و معبد و مراسم عبادت اسلام، با مضامین اذکار و اوراد و تسبیح‌ها و تحمیدهای اسلامی. آنگاه ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! و سپس ببین آیا مردم ایران حق داشتند که با آشنا شدن با تعلیمات اسلامی یک‌باره به همه این‌ها پشت کنند یا نه».[13]
 در دوره ساسانیان خرافات و اوهام دیگری نیز وارد دین زرتشتی شده بود. به عنوان نمونه با این که زرتشت، جسم بودن را نسبت به خدا نفی کرده بود، ولی خدا در دوره ساسانی رسماً دارای شکل و شمایل و ریش و عصا و ردا خوانده می‌شد.[14] "کریستن سن" نقش رستم را این چنین شرح می‌دهد: «اورمزد تاجی کنگره دار بر سر نهاده است و گیسوان مجعدش از بالای سر و میان تاج پیداست. حلقه‌های گیسو و ریش دراز و مربع او هیئتی بسیار عتیق دارد، لکن از حیث لباس چندان با شاه متفاوت نیست، او نیز نوارهای چین خورده دارد که از تاجش آویخته است. زین و برگ اسبان (اسب خدا و اسب شاه) یکسان است، فقط لوحی که در قسمت مقدم زین شاه نهاده‌اند منقش به سر شیران برجسته است اما زین اسب اورمزد دارای نقش گل است».[15] در دوره ساسانیان آتش پسر اهورامزدا شناخته می‌شود.[16] در یسنا 25 بند 7 آمده است: «آذر پسر اهورامزدا را می‌ستاییم، تو را ای آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستی ما می‌ستاییم، همه اقسام آتش را می‌ستاییم».[17] ایرانیان به محض آشنایی با اسلام و اندیشه‌های اسلامی به شدت طرفدار آن شدند و در راه اسلام بزرگ‌ترین مجاهدت‌ها را هم داشته‌اند.

غنای زبان فارسی
پیش از این اشاره کردیم که غنای زبان فارسی، در امتزاج با زبان عربی، یکی دیگر از دست‌آودهای ورود اعراب مسلمان به ایران بوده است. «زبان پر مایه عربی با امتزاج با زبان لطیف فارسی توسط سخنورانی چون سعدی و حافظ و... به حد تعالی خود رسید و به عنوان زبان علمی و ادبی ایران زمین معرفی گردید».[18] راه یافتن بسیاری از واژه‌های عربی، در فارسی نوین است که این زبان را از نظر ادبیات، نیرویی بخشیده و آن را جهان‌گیر کرده است.[19]
"تقی زاده" در خطابه «تحولات اجتماعی و مدنی ایران در گذشته» به نقل آقای دکتر "معین" در کتاب مزدیسنا و ادب پارسی چنین می‌گوید: «اسلام ... آیینی نو، دارای محاسن و اصول و قوانین منظم آورد، و انتشار اسلام در ایران روح تازه و ایمان قوی تر دمید که دو مایه مطلوب نیز بر اثر آن به این دیار آمد: یکی زبان بسیار غنی و پرمایه و وسیع یعنی عربی بود ... این زبان وقتی که به ایران آمد و به تدریج با زبان لطیف و نغز و دلکش آریایی و تمدن ایرانی ممزوج و ترکیب شد و جوش کامل خورد و به وسیله سخنوران بزرگ ایرانی قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن سکه فصاحت کم نظیر خورد، برای ما زبانی به وجود آورد که لایق بیان همه مطالب گردید و نماینده درخشان آن سعدی و حافظ و ناصرخسرو و امثال آن‌ها هستند ... دیگری علوم و معارف و تمدن بسیار عالی پرمایه ای بود که به وسیله ترجمه‌های کتب یونانی و سریانی و هندی به زبان عربی در مشرق اسلامی و قلمرو خلافت شرقیه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بین مسلمین آشنا به زبان عربی و بالخصوص ایرانیان انتشار یافت».[20]
دکتر "ولایتی" معتقد است: «زبان فارسی دومین زبان جهان اسلام و اولین زبان عرفان و ادب اسلامی است. این زبان به خصوص در حوزه عرفان حرف اول را می زند. بنابراین این زبان ضمن خدمت به اسلام، هویت مستقل ایرانی را حفظ کرده است و این به هم آمیختگی، چیزی است که به صورت طبیعی و خواست مردم ایران انجام گرفت».[21] در ایرانِ بعد از اسلام، شاعر نام‌داری نیست که ارادت خویش را به اسلام و آموزه‌های اسلامی بیان نکرده باشد. فردوسی شاعر پر آوازه ایران که به عنوان احیا کننده زبان فارسی نیز معروف است، در اشعار خویش ارادت خویش را به اسلام و اهل بیت این گونه اعلام کرده است:
منم بنـــده اهل بیــت نبــی
ستاینــــده خاک پاک وصـی
اگر چشم داری به دیگرسرای
به نزد نبی و علی گیر جای
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
نباشد جز از بی پدر، دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش.[22]
 
استقلال ایرانیان
یکی از سخنان نادرستی که نویسندگان ضد دین روی آن تأکید کرده‌اند این است که ایرانیان پس از حمله اعراب، حس استقلال خواهی خویش را از دست دادند و به بردگی عادت کردند. در پاسخ به این اظهارات نادرست باید گفت غیر از قرن اول و دوم هجری که ایرانیان تحت سلطه اعراب بودند، از این زمان به بعد استقلال خواهی ایرانیان شروع شد و دولت‌های مستقل بسیاری در ایران تشکیل شد که شاید اولین آن‌ها طاهریان باشند. از دیگر دولت‌های مستقل در ایران می‌توان به صفاریان، علویان، آل بویه، سامانیان و... اشاره کرد؛ اما نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که همه این دولت‌های مستقل ایرانی هرگز به اسلام پشت نکردند بلکه با تمام توان در راه گسترش اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی کوشیدند. شهید مطهری در این باره چه خوش می‌نویسد: «غیر از همان یکی دو قرن اول همیشه ملت‌های غیر عرب پرچم‌داران اسلام بوده‌اند».[23]
 
نتیجه گیری
نویسندگان ضد دین و بی انصافی که ورود اسلام به ایران را مورد بررسی قرار داده‌اند، از روی عناد و دشمنی با اسلام، تنها به پاره‌ای از نقاط منفی این جریان اشاره کرده‌اند که در مقایسه با جنبه‌های مثبت ورود اسلام به ایران، بسیار ناچیزند. نویسندگان ضد دین، با آمیختن مطالب راست و دروغ تلاش بی ثمری را در منفی جلوه دادن ورود اسلام به ایران داشته‌اند؛ در حالی که اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید بگوییم: ورود اعراب مسلمان و به طور کلی ورود اسلام به ایران، برای ایران و ایرانی بسیار مفید و با برکت بوده است. خروج از زیر یوغ ظلم و ستم دوره ساسانی، دست‌یابی به پیشرفت‌های علمی و رشد عظیم مراکز علمی و فرهنگی و غنای زبان فارسی و... از جمله مواردی هستند که می‌توان به آن‌ها اشاره نمود.

کتابنامه:

1) براون، ادوارد؛ تاریخ ادبی ایران، ترجمه: علی پاشا صالح، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1356.
2) زرین‌کوب، عبدالحسین؛ تاریخ مردم ایران، تهران،‌ امیر کبیر، چاپ چهارم، 1373.
3) زرین‌کوب، عبدالحسین؛ کارنامه اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ سیزدهم، 1387.
4) فرای، ریچارد نلسون؛ میراث باستانی ایران، ترجمه: مسعود رجب‌نیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1386.
5) فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، به کوشش: سعید حمیدیان، تهران، قطره، 1375.
6) کریستن سن، آرتور؛ ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1387.
7) مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.
8) معین، محمد؛ مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 2535.
9) نفیسی، سعید؛ تاریخ اجتماعی ایران، تهران، کتاب پارسه، چاپ اول، 1388.
10) وکیلی، هادی؛ تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.

پی نوشت:

[1] . «اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنه ای فرو رود، یا آب گوارایی که به کام تشنه ای ریخته شود». خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 583
[2]. ایران در زمان ساسانیان، ص 651
[3]. تاریخ مردم ایران، ص 537-536.
[4]. تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا پایان امویان، ص 28
[5]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 89
[6]. همان، ص 90
[7]. تاریخ ادبی ایران، صفحه 299
[8]. تعامل اسلام و ایران، ص 13
[9]. این کتاب در 24 مجلد در بمبئی هند منتشر شده است.
[10]. تعامل اسلام و ایران، ص 14
[11]. کارنامه اسلام، ص 13
[12]. مزدیسنا و ادب پارسی، ص 300
[13]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 229
[14]. همان، ص 188
[15]. ایران در زمان ساسانیان، ص 261 در «نقش رجب» و «طاق بستان» نیز نقش خدای زرتشتی رسم شده است.
[16]. ایران در زمان ساسانیان، ص 156 و مزدیسنا و ادب پارسی، ص 276
[17]. ایران در زمان ساسانیان، ص 167 و مزدیسنا و ادب پارسی، ص 276
[18]. تعامل اسلام و ایران، ص 150، به نقل از «پرتو اسلام» ترجمه: فجر الاسلام.
[19]. میراث باستانی ایران، ص 400
[20]. مزدیسنا و ادب پارسی، ص 16
[21]. تعامل اسلام و ایران، ص 17
[22]. شاهنامه فردوسی، ج 1، ص 18-20.
[23]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 65

منبع: پژوهشکده باقرالعلوم

بازنشر

دیدگاه‌ها

من همه تعجبم از این نوع مباحث در این است که حالا چه اصراری است بر اینکه نشان دهید عربها خوب بودند؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا فکر می کنید اگر مثلاً بر اساس حقایق تاریخی محرز گردد که اعراب مهاجم هست و نیست این ملت را بر باد دادند، چیزی از اسلام عزیز کم می شود؟؟؟؟؟؟ در این مساله چند نکته مهم وجود دارد: 1. اعراب به ملتی هجوم آوردند و در واقع به کشوری با فرهنگی تجاوز کردند و آنرا اشغال کردند 2. در برخی از مواقع با این مردم شریف نا عادلانه برخورد کردند، اموالشان غصب شد 3. بحث عجم و عرب را پیش کشیده شد 4. خط و زبان یک ملت بر اثر این تهاجم از بین رفت 5. حاکمیت مستقلشان بر امور خویش از بین رفت و تا 500 سال مالیات و خراج و همه چیزشان بدست اعراب افتاد 6. پس از پیروزی بر ارتش ساسانی به هر کجای این کشور که خواستند، مهاجرت کردند و سکنی گزیدند 7. حتی اسمهای فرزندانشان از بین رفت و اسامی ای چون مهرداد و کوروش و... به اسامی ای نظیر ابو عبد الله ، طلحه و... تغییر پیدا کرد 8. کار به جائی رسید که دانشمندی مثل زمخشری نوشت که زبان عرب برترین زبانهاست یعنی شتشوی کامل مغزی اتقاق افتاد 9. پایتخت یک کشور بخشی از ملک شخصی آنها شد که تا امروز نیز باقیست(تیسفون؛ مدائن) حال من از نگارنده محترم این مقاله می پرسم ایا به نظر شما اینهائی را که نوشتم چیز های مورد پسند شما به عنوان یک ایرانیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در آخر یک بار دیگر معروض می گردد که این اقدامات اعراب هیچ ربطی به اسلام ندارد و نخواهد داشت. اصولاً اسلام عزیر هرگز در بین اعراب نتوانست خودش را نشان دهد بلکه در برخی از ملتهای دیگر نظیر ایرانیان و اتراک و... بیشتر خود را نشان داد.

اسلام ندای رهایی ملتی بود که قرنها تحت ظلم وجو شاهان ساسانی و سرکوب دینی موبدان ومغ های زرتشتی روزگار سپری میکردند مردمی که قرنها مجبو بودند با محارم خود ازدواج کنند دختران 3 ساله خود را شوهر بدهند واگر سرپیچی میکردند به بدترین وجه ممکن توسط سربازان زرتشتی ساسانی قتل عام میشدند روزگار چنین میگذشت تا اینکه اسلام ندای رهایی ملتی را فریاد زد که قررنها هویت وغرور وعزت خود را پای اتشکده ها از دست داده بودند اسلام عزیز امد وعزیز ما شد عزیزی که سالها بعد خود ایرانیان در ترویج وگسترش ان جانفشانیها کردند

آیا خوانده ای که حضرت شعیب دو تا از خواهران خود را به زنی داشت؟؟؟ ازدواج با خواهران از دوره موسی علیه السلام حرام گردید از طرفی این حرف خودت را مستند کنید که اگر سر پیچی می کردند به بدترین وجه شکنجه می شدند!!!!! حتی اگر یک مورد پیدا کردید که سه ساله ای را مجبور به ازدواج کرده باشند بر اساس روح و فرهنگ ایرانی، جایزه داری. حتی اگر یک قتل عام توسط حکومتهای ایرانی را جائی گفته اند، خوشحال می شویم بنویسید. شاید واقعاً ندیده باشیم. در آخر اینکه ما منکر این نیستیم که اسلام به ملتی بزرگ مثل ایران ابروی بیشتری داد اما اعتقاد نداریم که این افتخار را ما از سربازان عرب به یادگار داریم. ملت ایران بر اساس فطرت روح اسلام را پذیرفتند و نه چیزی دیگر. یک عمر ملتی در مقابل بیداد اعراب ایستادند و حال شما می خواهی آنها را آرادی بخش و ... خطاب کنی، مختارید اما حقیقت ندارد

سلام. اولاً شعیب نبود. یعقوب بود. در ثانی با دو خواهر خودش ازدواج نکرده بود ! با یک زن زدواج کرد بعدش با خواهر آن زن هم ازدواج کرد. در اسلام شما ازدواج با دو خواهر (زن و خواهرزن) حرام هست. ولی در شریعت یهود و قبل از اون آزاد بود. قتل عام مردم بلوچستان به دستانوشیروان عادل ! قتل عام مردم گیلان به دست انوشیروان ! قتل عام برخی شهرهای رومی به دست انوشیروان ! قتل عام مزدکیان به دست انوشیروان ! قتل عام مردم کادوسیان به دست کوروش کبیر ! قتل عام مردم ترکستان به دست زرتشت و گشتاسپ و از این دست !! درباره عرب هم حرفی ندارم

به خطای خودم در اشتباه پیش آمده درباره حضرت شعیب اذعان می کنم. نمی دانم چرا به ذهنم اینجور تداعی شد. بگذریم منظورمن این بود که وقتی عملی در یک شریعت حلال بوده است انتقاد به آن به عاملین آنها وارد نیست همانگونه که در قضیه حضرت یعقوب نوشتید. حال چه کسی این قضیه را در بوق و کرنا کرده که ببنید آنها در یک زمان دو خواهر را گرفتند!!!!! راجع به قتل عام ها هم علاوه بر اینکه حرفهای شما مستند نیست باید یکبار دیگر بگویم که نوشتیم بر اساس روح و فرهنگ ایرانی قتل عام صورت گرفته باشد، کجاسراغ داری؟؟؟ جنگ با قتل عام فرق دارد. اما به حادثه ای اشاره کن که در دوران پیش از اسلام ، پس از فتح اسرا را قتل عام کرده باشند، آنهارا فروخته باشند و یا هویت فرهنگی را عوض کردند. همان کادوسیانی که شما می گویی قتل عام شدند حتی تا امروز هم وجود دارند. گیلانی ها هستند. سیستانی ها هستند و پس از سقوط ساسانیان اولین مردمی بودند که بیزاری خویش از اعراب را اعلاک کردند و بسیار جنگیدند برای ازادی ایران. مزدکیان حتی سالها بعد از سقوط ایران بدست عرب نیز بودند. اگر هر جنگی را قتل عام بگیریم که خطای بزرگی است. حال باید از شما پرسید چرا راجع به عرب حرفی نداری؟؟؟؟؟؟!!!!!

تا کی تحریف تاریخ؟ این ها یک مشت چرت و پرت بیشتر نیست و مطمئن باشید هر آن که با شعور باشد به بی شعوری شما پی خواهد برد...

سلام. به جای فحاشی و عصبانیت میتوانید مقاله را نقد کنید. سطح شعور انسانها در روش سخن گفتن و برخورد با حقایق روشن میشود.

مقاله بسياربسيار سخيف و بي ارزشي هست که اصلن نياز به نقد ندارد. وقت انسان خيلي با ارزشتر از اين چرنديات است. بجاي اين چرت و پرتها يکم تاريخ بخون که چطور با آنهمه فجايع نسل کشي وارد کشورها شدند!!!!

برخلاف كورش پرستان كه به توحّش فكری و عملی دچار هستند و حتی تاب شنيدن نقدهای منصفانه و علمی را هم ندارند، عجيب هست كه اين سايت نظرات توهين آميز و وقيحانه كورش پرستان، مثل همين نظر مت (پارتنر پت) را منتشر كرده است ! و از اين جهت به اين سايت تبريک ميگم. هرچند ای كاش مقالات در زمينه نقاط روشن و افتخارات ايران را بيشتر بنويسيد (اين انتقاد به نفع سايت شماست). بگذريم..... حرفهای مت هم اونقدر سخيف و بی ارزش بود كه اصلاً نياز به نقد نداره. وقت مخاطبين سايت شما هم با ارزش تر از چرنديات ايشان هست و اگر واقعاً نظرش را منتشر نميكرديد هم چيزی از ارزش های شما كم نميكرد. امثال مت چون دستشون از حرف علمی و منطقی و مستند كوتاه هست اينجوری به در و ديوار چنگ ميندازن. همين بس كه مقاله شما حاوی اسناد متعدد و كامنت امثال مت عاری از هر گونه سند و دليل و حرف منطقی است. موفق باشيد

اقایی که میگی اعراب هیچ ربطی به اسلام ندارند باید بدونی که این اعرابی که این همه به ما ضلم کردند به زن ها تجاوز کرده و ومردم را به بردگی کشیدند و خیلی ها را هم قتل و عام کردند و کتاب خانه ها را به اتش کشیدند و... مسلمان بودند بعد از ورود اسلام به ایران ایران هیچگاه به یک ابر قدرت تبدیل نشد وقتی که اعراب به ایران حمله کردند بعد از دوران چهار خلیفه دوره حکومت امویان بود که ایران زیر دست اعراب بود بعد در زمان عباسیان ایان تا 500 سال زیر دست عباسیان بود که البته در این زمان تعدادی حکومت ایرانی هم حکومت میکردند ولی زیر دست عباسیان بودند و قدرت زیادی نداشتند بعد از عباسیان مغول ها به ایران حمله کردند وبعد از مغول ها صفویان قدرت رابه دست گرفتند وایران را پس از هزار سال زیر دست بودن وبدبختی که حمله اعراب باعث ان شد بود نجات دادند(( البته صفویان هم جزو ابر قدرت ها نبودند ولی توانستند ایران را از زیر سلطه بودن نجات بدهند))

سلام، اسلام مبانی هستی شناختی خود را در کتاب و سنت پیامبر و اهل بیت بیان کرده است. با معیاری که در دست ماست می توانیم بسنجیم آیا رفتار یک مسلمان مطابق با اسلام هست یا نیست. او چه مقدار پایبند حقیقی اسلام است. پس صرف اینکه کسی عنوان مسلمان را یدک می کشد دلیل بر خرابی دین او ندارد. بلکه با وجود شاخص های زیبا و محکمی که در اسلام قرار دارد می توان عیار هر کسی را مشخص کرد. در این متن نوعی نزادپرستی و بی منطقی موج می زند. مهم اعتقاد صحیح است نه نژاد و سرزمین.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.