تاثیرپذیری عقاد زرتشت از ادیان قدیم تر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ساکنین و اقوام بومی ایران، که قبل از ورود آریاییها در نقاط مختلف فلات ایران سکونت داشتند، دارای عقاید مهر پرستی بودند. احترام به گیاهان ودرختان و به طور کلی تمام رویدنیها و جانوران سودمند برای جهان هستی، در میان ایرانیان رسم بوده[1]، و استواری آن بر پرستش قوای طبيعت، عناصر و اجرام سماوی بوده است.[2] در این دین عوامل طبیعی و روان مردگان اهمیت بسزایی داشته و بر نوعی طبیعت پرستی ثنوی مبتنی بوده است. این طوایف در آغاز کار عوامل طبیعت را اعم از عوامل مفید و سود بخش یا عوامل مضر و زیان بخش، می پرستیدهاند، مثلا آب، خاک، آتش، باران و غیره از یک طرف و رعد، برق، صاعقه و جانوران زیان کار از طرف دیگر مورد پرستش واقع می شده اند، در طی تکامل این عقاید، هر یک از اجزای طبیعت،به صورت خدایی درآمده بود و بدین گونه خدایان بسیاری بر سرنوشت جهان فرمانروایی میکردند. در این رشته عقاید کهن آریاییها، دو دسته از خدایان وجود داشتند که به آنان اهوره (نیروهای نیک)و دیو (نیروهای پلید) گفته میشد. عوامل مفید برای اینکه نظرشان جلب شود و خیری برسانند پرستش میشدهاند و عوامل بد برای اینکه از شر آنها در امان باشند.[3] در میان این اقوام این عقیده وجود داشت که در جهان دو آیین و قانون وجود دارد: ارته به معنی نظم و تقوا و دروغ به معنی آشوب[4].
در حقیقت از همان آغاز به نوعی دو گانگی میان خدایان قائل بودهاند و به دو گونه، آنها را می پرستیدهاند. محمد معین می گوید: ثنويت به معنی اعتقاد به دو مبدا خير و شر از دورترين زمانها در فكرمردم آريا بوده است و در حقيقت مهمترين چيزی كه از دير زمان فكر اين مردم را مشغول می كرده است دو گونه بودن موجودات و خوب و بد بودن آنها است.[5]
در دوره بعد برای هر یک از این انواع مفید یا مضر، خدایان و ارباب انواعی قائل بودهاند و به جای موجودات طبیعی خدایان و ارباب انواع مورد پرستش قرار می گرفتهاند: خدای آتش، خدای باد، خدای باران، خدای رعد، خدای صاعقه و غیره... در این دوره خود خدایان که به صورت ارواح و اشباح متصور بودند، به دو دسته تقسیم می شدهاند: خدایان نیکخواه و خیر رسان و خدایان بد خواه و زیان رسان، یا ارواح نیک و ارواح پلید. یعنی در این دوره نیز نوعی ثنویت بر عقاید آریایی حکومت می کرده است[6].
كريستن سن می گويد: از زمان بسيار قديم خدايان عمده طبيعت دارای خصوصيات اخلاقی و اجتماعی می شدند و چنين به نظر می رسد كه قبل از جدا شدن دو تيره هندی و ايرانی از يكديگر تفاوتی ميان دو دسته از خدايان عمده آنها بوده است، يك دسته را " ديوها " میخواندند و در راس آنها خدای جنگجويی به نام " ايندرا " قرار داشت و دسته ديگر را " آسوراها "[7].
پی نوشت:
[1]. مهرداد بهار،از اسطوره تا تاریخ. تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۶. ص161
[2]. کریستین سن تاريخ اجتماعی ايران ، جلد اول ، ص 27 - . 28
[3]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، خدمات مقابل اسلام و ایران جلد 14، ص203
[4].مهرداد بهار، از اسطوره تا تاریخ. تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۶. ص94 وجان هینلز شناخت اساطیر ایران. ترجمهٔ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، چاپ سوم. تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۵ص112
[5]. محمد معین، مزديسنا و ادب پارسی ، چاپ دوم ، ص . 43
[6]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، خدمات مقابل اسلام و ایران جلد 14، ص203
[7]. کریستین سن، ايران در زمان ساسانيان ، ص . 45
افزودن نظر جدید