جریان های افراطی

«انجمن حجتیه» در شمار جریانهای استعماری یا در جهت منافع استعمار و استکبار است؛ ازجمله رویه آنها، بیاعتقادی رهبران آن به تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور است. یک دلیل ابتدایی که میتواند این مبنای انجمن حجتیه را باطل کند، این است: ازآنجاییکه دین اسلام مجموعهای کامل از قوانین و بایدها و نبایدهای مربوط به همه ابعاد زندگی انسان است و اجرای این حجم وسیع از احکام و قوانین اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، قضایی، نظامی و خانوادگی اسلام بدون تشکیلات حکومتی میسر نیست؛ رئیس این تشکیلات هم یک جاهل و ناآگاه به اسلام نمیتواند باشد.

طرفداران افراطی جریان «تشیع لندنی» همواره در مورد رهبران خود غلو میکنند؛ به عنوان مثال برای آنان القاب مهم به کار میبرند یا الفاظی با دارای بار علمی زیاد همچون آیتالله، علامه و مرجع تقلید را برای نااهلان و کم سوادان در این جریان، به کار میبرند.

حیدرعلی قلمداران یکی از عناصر شاخص جریان قرآن بسندگی معاصر شیعی، منکر استدلال به حدیث غدیر شد و اصل واقعه را انکار می کند؛ در حالیکه غدیر خم از مسلمات تاریخی است.

حیدرعلی قلمداران از سران جریان قرآن بسندگی است که به دلیل برخورد گزینش با آیات قرآن بسیاری از اعتقادات شیعه از جمله اعتقاد به علم غیب نبی و اولیاء خدا را انکار کرده است؛ درحالیکه آیات مورد استناد ایشان، علم غیب ذاتی را نفی میکند، نه علمی که بخشش از طرف خداوند است؛ مثل آیه 102 سوره یوسف و آیه 25 و 26 سوره جن.

حیدرعلی قلمداران معتقد است که اگر کلمه مولی در حدیث معروف غدیر به معنای دوست نباشد، لازمهاش اثبات همه شئون پیامبر (ص) از جمله شأن نبوت برای حضرت علی (ع) است. در پاسخ میگوییم با توجه به سایر احادیث، از جمله حدیث شریف «منزلت» روشن میشود که پیامبر (ص) قید عدم اثبات نبوت را برای حضرت علی (ع) بیان فرموده است و مراد پیامبر (ص) از عبارت «من کنت مولاه فعلی مولاه» در غدیر خم، اثبات ولایت و امامت برای حضرت علی (ع) است.

در کتابهای مختلفی که به نام سید ابوالفضل برقعی منتشر شده، به بیان برخی تأییدیههای بزرگان پرداخته و از این طریق سعی دارد که از خود، رفع اتهام کند؛ این در حالی است که این تأییدات، مربوط به دوره اول حیات ایشان و عدم انحراف او است.

اعتقاد به موهوم بودن حضرت مهدی (عج)، از عقایدی است که برقعی مدعی آن میشود؛ وی مهدویت و موعودباوری را در صورتی انکار میکند که اعتقاد به ظهور مصلح آخرالزمان که نامش «مهدی» و از اولاد پیامبر اسلام (ص) است، مورد پذیرش غالب فرق اسلامی است.

حیدرعلی قلمداران یکی از عناصر شاخص جریان قرآن بسندگی معاصر شیعی معتقد است که حضرت علی (ع) به وجود نص بر خلافت خود اشاره نکرده است؛ در حالی که حضرت علی (ع) در موارد متعددی راجع به موضوع امامت خود، صراحتاً بیاناتی را با استدلال به آیات قرآن فرمودهاند.

مطالعه و بررسی آثار بهجایمانده از «برقعی»، نشان میدهد که او، در بسیاری از عقاید، از اصول و عقاید امامیه عدول کرده و به سمت وهابیت گرویده است؛ مسئلهای که مورد تأیید برخی محققان شیعه ازجمله شهید مطهری و رسول جعفریان قرار گرفته است.

«سید ابوالفضل برقعی» کسی است که رسانههای وهابیت با بزرگنمایی در مورد شخصیتش، از وی با عناوینی همچون علامه و مرجع یاد میکنند و میگویند علامه برقعی، از جمله علمای مذهب شیعه اثناعشری و از مجتهدین اعلامشان محسوب میشد؛ در حالیکه برقعی شخصی است که هیچگاه به درجه مرجعیّت نرسید و اطّلاعات او از اسلام، بسیار سطحی بود.

برقعی منکر وجود حجت الهی (امام) از جانب خدا شده و به آیه 165 سوره نساء استدلال میکند؛ در پاسخ به این ادعای برقعی باید گفت که معنای این آیه، نفی حجت الهی بعد از پیامبر (ص) نیست؛ اگر معنای آیه، نفی حجتهای الهی بعد از پیامبران باشد، باید بعد از رحلت رسول خدا (ص)، قرآن کریم که معجزه جاودان رسول خدا در میان امت اسلامی است، بهعنوان حجت در میان مردم نباشد.

در مورد زمینههای شکلگیری انجمن حجتیه و فلسفه وجودی آن، دو نظریه مطرح است: گروهی معتقدند که پس از مطرح شدن بهائیت و حمایتهای همه جانبه حکومت پهلوی از آنها، انجمن ضد بهائیت (انجمن حجتیه) توسط یک روحانی به نام «شیخ محمود ذاکرزاده تولایی» مشهور به شیخ محمود حلبی، تشکیل شد و فعالیتهای خود را علیه بهائیت آغاز کرد و گروهی نیز درباره زمینههای پیدایش انجمن حجتیه معتقدند قدرتهای استعمارگر، انجمن حجتیه را ساختند.

حیدرعلی قلمداران یکی از عناصر شاخص جریان قرآنبسندگی معاصر شیعی، معتقد است که پیامبر (ص) فرد خاصی را به خلافت نصب نفرموده بودند؛ در حالی که سیره پیامبر (ص) حتی در زمان حیات پر برکتشان به این صورت بود که در سفرهای کوتاه برای خود جانشین تعیین میکردند؛ پس چگونه ممکن است در موضوعی که موجب بقای حکومت اسلامی و وحدت امت اسلام است، غافل مانده باشند؟

«سید ابوالفضل برقعی»، از روحانیون معاصر است که منکر امامت و خلافت بلافصل حضرت علی (ع) و اصل بودن مسئله امامت است، وی دلیل این مدعی را عدم بیان بحث امامت در قرآن بیان میکند؛ این در حالی است که قرآن مسئله امامت را در آیات مختلفی مطرح کرده است و اینگونه نیست که در قرآن، به این اصل هیچ اشارهای نشده باشد.