مکاتب اهل سنت
از نمونه غلوهای اهل حدیث و حنابله، این است که علی بن موفق از عالمان حنبلی در مورد خود، نقل کرده، در یکی از سفرهای حج، اندکی با زائران پیاده خانه خدا، پیاده رفته و با آنان همراهی نمودم؛ در موقع استراحت، در خواب دیدم که حوریانی آمده، و پای من و باقی زائران را شستوشو دادند؛ به برکت این شستوشو، تمام دردهای پایم خوب شد.
علی بن موفق از عالمان حنبلی نقل میکند خواستم حج خود را به یکی از حاجیانی که حجش قبول نیست، هدیه کنم؛ خدا به من فهماند که من بخشندهتر از تو هستم، و همه را بخشیدهام، این کار احتیاج نیست؛ اهل حدیث با بیان این قضایای ساختگی و جعلی در مورد بزرگان خود، درصددند آنان را بزرگ جلوه دهند و به این صورت در مورد آنان غلو مینمایند.
اهل سنت از قول علی بن موفق نقل کردهاند که خداوند با او سخن گفته و به او نامه مینوشت! علی بن موفق میگوید: روزی برای گفتن اذان از خانه خارج شدم. در مسیر راه کاغذی را مشاهده کردم و برداشتم و دیدم در آن چنین نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن موفق! با وجود داشتن پروردگاری همچون من، از فقر میترسی؟
اهل حدیث در مورد بزرگان خود غلو کرده و با احادیث جعلی قصد بزرگ نمودن آنان را دارند؛ آنان از قول علی بن موفق گفتهاند در مناجاتی به خدا عرض کردم: خدایا! اگر به خاطر ترس از جهنم، عبادتت میکنم، مرا در آتش جهنم عذابم کن. اگر به خاطر طمع نسبت به بهشت، تو را عبادت میکنم، مرا از بهشت محروم کن، پس اجازه بده یک بار به روی تو نگاه کنم!
حنابله از قول یکی از عالمان خود، به نام علی بن موفق نقل کردهاند: که خداوند را در خواب دیدم، به من گفت: من مانند هر میزبانی، هر که را دوست بدارم، به خانهام دعوت میکنم، و اینکه تو را هم که به حج توفیق دادم، به علت دوست داشتن تو است؛ حنابله با این خوابهای بیاساس (و این روشهای غیرمنطقی) قصد در بزرگ جلوه دادن علمای خود را دارند.
یکی از مهمترین دلایل جانشینی امیرالمؤمنین ویژگیهای خاصه حضرت بود؛ که در این مقاله برای شناخت آن مقام بزرگوار بر امر خلافت به برخی از آنها اشاره میکنیم. از جمله بستن درهای داخل مسجد (توسط پیامبر) جز درب خانه علی (علیه السّلام)؛ بازگرداندن ابوبکر و فرستادن امیرالمؤمنین برای قرائت سوره برائت و ازدواج امیرمؤمنان (علیه السّلام) با حضرت فاطمه.
ظاهر آن است که دستگاه سیاست در آن عصر از رشد فکرى علما و حوزههاى علمى هراسان بوده است؛ زیر این علما و مجتهدان بودند که با استقلال فکرى و پویایى اجتهاد خود از اسلام دفاع کرده و جلو بدعتها و کج روىهای حاکمان ظالم را مىگرفتند و اسلام را زنده میکردند و این، همان چیزى است که با اهداف سوء حاکمان ظلم منافات دارد. لذا از گسترش مذاهب فقهی جلوگیری شد.
اکثر قریب به اتفاق روایاتی که درباره نماز ابوبکر وارد شده به عایشه باز میگردد و او زمانی سرکرده دشمنان امیرمؤمنان (علیه السّلام) بوده و از چنین شخصی جز این نمیتوان توقع داشت که تا به هر شکلی شده دنبال تضعیف جایگاه امیرمؤمنان باشد. موارد متعددی از رفتارهای عایشه تاییدی بر این ادعاست. با نگاهی اجمالی به شخصیت عایشه انگیزه جعل چنین روایاتی روشن میگردد.
هر حکومتی مطابق با معیار و موازین صریح اسلامی روی کار نیاید، آن حکومت مشروع نخواهد بود، هر چند در ظاهر هم داعیه اسلامیگری را در سرلوحه کار خود داشته باشد. همچنین حکومت وهابی نیز مانند حکومت بنی امیه است، چرا که این فرقه هم بصورت موروثی پادشاهی را بین خود میچرخانند، و با تهدید و ارعاب، مردم را مطیع اوامر و نواهی خود قرار میدهند.
علامه شرفالدین یکی از اندیشمندان شیعی است که به گفتمان علمی پرداخته و بین او و شیخ سلیم بشری (از علمای اهلسنت) سؤال و جوابهایی مطرح شده است که نتیجه آن کتاب «المراجعات» است که نقش بنیادی در زمینه و فرهنگ سازی برای وحدت اسلامی دارد. این گفتگوهای دوستانه و برادرانه نقش بسیار مهمی در وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی داشته و دارد.
امیرالمومنان علی (علیه السلام) با صراحت تمام بنیامیه را منافق شمردند و دراین باره فرمودند که آنان هیچگاه اسلام را با قلبهای خود درک نکردند. بلکه همواره در پی ضربه زدن به دین خدا بودند: «قسم به خدایی که دانه را شکافت و پدیدهها را آفرید، آنان اسلام را نپذیرفتند، بلکه به ظاهر تسلیم دین اسلام شدند و کفر خود را پنهان داشتند، آن گاه که یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند».
معضل تکفیر مسأله جدیدی نیست! سبّ و لعن امام علی (ع) توسط بنی امیّه مربوط به قرن اول اسلام میشود. اما این مسأله فقط دامنگیر شیعه نبوده است بلکه گاهی فرقههایی از اهل سنت نیز به تکفیر یکدیگر پرداختهاند. مثلا ابو اسحاق شیرازی که در زمان خویش امام شافعیّه قلمداد میشده است، میگوید که هر کس که پیرو ابوالحسن اشعری نباشد، کافر است.
احادیث فراوان بیانگر آن است که ابوبکر و عمر در حالی که به عقیده اهل تسنن برترین مردم بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به عللی که خود بهتر میدانستند به هنگام مرگ صریحا و علنا آرزو میکردند که ای کاش انسان نبودند، بلکه گیاه یا حیوان بودند، تا مورد بازخواست خداوند قرار نگیرند. لیکن حضرت علی (علیه السلام) کلام آخرشان اعلام رستگاری بود.
مولوی محمد عمر سربازی که از بزرگان معروف و مشهور اهل سنت میباشد در کتاب خود فتوایی را بیان میکند، ایشان میگوید: «هیچ بیماری مسری در عالم وجود ندارد، و اگر شخصی اعتقاد داشته باشد که بیماری از فردی به فرد دیگر سرایت میکند، مشرک است». سبحان الله ببینید چقدر راحت دیگر مسلمانان را به اندک بهانهای (و با جهل و نادانی) تکفیر میکنند...