خدا هر که را دوست بدارد، به خانه‌اش دعوت می‌کند ؟

  • 1394/10/26 - 07:26
حنابله از قول یکی از عالمان خود، به نام علی بن موفق نقل کرده‌اند: که خداوند را در خواب دیدم، به من گفت: من مانند هر میزبانی، هر که را دوست بدارم، به خانه‌ام دعوت می‌کنم، و این‌که تو را هم که به حج توفیق دادم، به علت دوست داشتن تو است؛ حنابله با این خواب‌های بی‌اساس (و این روش‌های غیرمنطقی) قصد در بزرگ جلوه دادن علمای خود را دارند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوالحسن علی بن موفق یکی از علمای حنابله است که در سال 265 هجری قمری در بغداد از دنیا رفته است، در مورد او مطالب نادرست و غیر واقعی، غالباً از قول خودش نقل شده است؛ در این قضایا نقل شده که هر مطلبی که در ذهن علی بن موفق، نقش می‌بست، خداوند سریعاً نظراتش را در آن مورد، توسط الهام و نشان دادن خود در خواب، به او می‌فهماند!
یکی از این قضایا را علی بن موفق این‌گونه نقل می‌کند: «شبی در مسجدالحرام، خطاب به خداوند عرض کردم: خدایا! چرا مرا نمی‌پذیری و برمی‌گردانی؟ مرا خسته کرده‌ای! خدایا! جانم را بگیر و راحتم کن؛ هنگامی‌که به خواب رفتم، خداوند را در خواب دیدم. خداوند به من فرمود: ای علی بن موفق! اگر خانه‌ای بسازی، چه کسی را دعوت می‌کنی؟ کسانی را که دوست داری؟ یا کسانی را که دوست نداری؟ گفتم: البته کسانی را که دوست دارم دعوت می‌کنم، نه کسانی که از آنان بدم می‌آید؛ خداوند فرمود: ای علی بن موفق! من نیز تو را دوست داشتم و به خانه خود دعوت کردم.»[1] خطیب بغدادی هم روایتی به این مضمون نقل می‌کند.[2]
در این مطلبی که علی بن موفق، نقل نموده است و فضیلتی برای خود ساخته است، نکاتی وجود دارد که از آن می‌توان به ساختگی بودن آن پی برد.
اول این‌که او در خواب خداوند را می‌بیند؛ همان‌طوری‌که مسلمانان معتقدند خداوند قابل رؤیت نیست، و وقتی دیدن خدا محال است، در خواب نیز نمی‌توان خداوند را مشاهده نمود؛ بنابراین خواب‌های بسیاری که نقل شده و بیننده خواب می‌گوید خدا را در خواب دیدم، می‌تواند از نشانه‌های جعلی بودن مطلب باشد.
دیگر این‌که او از دنیا خسته شده است، و تقاضای مرگ می‌کند ولی خداوند به او می‌فهماند، من که تو را به مکه دعوت کرده‌ام، نشانه این است که تو را دوست دارم، در صورتی‌که چنین قاعده‌ای لزوماً وجود ندارد؛ ما می‌بینیم کسانی عهده‌دار مدیریت و خدمت‌رسانی در مکه شده‌اند، که جان مسلمانان برای آن‌ها ارزشی ندارد، و قطعاً خداوند از آنان راضی نیست و دوستشان ندارد، ولی ملازم مسجدالحرام هستند.
همچنین در روایت صحیح نبوی، که در کتب حدیث، مخصوصاً صحیح بخاری و مسلم آمده، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «هر که ملاقات پروردگارش را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد، و هر که ملاقات پروردگار را خوش نداشته باشد، خدا هم دیدار او را خوش نمی‌دارد.»[3] و در ذیل این باب از صحیح بخاری، ابن حجر عسقلانی در نقلی ملاقات پروردگار را برای حضرت ابراهیم، این‌گونه توضیح داده است که: «هنگام قبض روح ابراهيم، او به ملك الموت گفت: آيا ديدى دوستى، دوست خود را بميراند؟ بر ملك الموت الهام شد، به ابراهیم بگو: دوستى را ديدى كه ملاقات دوست را بد بدارد؟ به راستى هر دوستى خواهان ملاقات دوست است. ابراهيم گفت: اى عزرائيل! همين حالا جان مرا بگير.»[4]
بنابراین چون کعبه خانه خداست، و هرکسی، کسانی را به خانه خود دعوت می‌کند که دوست داشته باشد، دلیل بر این نیست که خداوند تمام کسانی را که موفق به حج گذاردن شده‌اند، دوست دارد؛ به مکه رفتن و حج به جا آوردن نشانه اثبات دوستی خداوند نیست، چنان‌که خداوند اولیائی دارند که به مکه نرفته‌اند و دشمنانی هم دارد که مدت‌ها و بارها به مکه رفته‌اند.
این مطلبی که از ابن موفق نقل شده، ساختگی است، و برای بزرگ داشتن شأن و منزلت او، به وی نسبت داده‌اند و در کتاب‌های فضائل علمای اهل حدیث آورده‌اند.

پی‌نوشت:
[1]. «قال علي بن الموفق: كنت ليلة في المسجد الحرام فقلت: يا سيدي كم تردني وكم تتعبني اقبضني إليك وأرحني فبينا أنا نائم إذ رأيت رب العزة عزوجل في النوم يقول لي يا علي بن الموفق! أرأيت لو أنك بنيت داراً من كنت تدعو إليها، من تحب أم من تكره؟ فقلت: لا! يا رب. بل من أحب. فقال عزوجل: يا علي بن موفق! قد دعوناك إلى دارنا.» طبقات الحنابلة، محمد بن ابی‌یعلی، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، ج1، ص230.
[2]. «قال علي بن الموفق: لما تم لي ستون حجة، خرجت من الطواف وجلست بحذاء الميزاب، وجعلت أتفكر لاأدري إيش حالي عندالله، وقد كثر ترددي إلى هذا المكان، قال فغلبتني عيناي، فكأن قائلاً يقول: يا علي! أتدعو إلى بيتك الا امرأ تحبه؟ قال: فانتبهت وقد سرى عني ما كنت فيه.» تاریخ بغداد، ابوبکر بغدادی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1417ق، ج12، ص111.
[3]. «عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من أحب لقاء الله أحب الله لقاءه ومن كره لقاء الله كره الله لقاءه.» صحیح البخاری، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401ق، ج7، ص191.
[4]. «وقد ذكر بعض الشراح أن إبراهيم عليه السلام قال لملك الموت لما اتاه ليقبض روحه هل رأيت خليلا يميت خليله فأوحى الله تعالى إليه قل له هل رأيت خليلا يكره لقاء خليله فقال يا ملك الموت الان فاقبض.» فتح الباری، ابن حجر، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، ج11، ص312.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.