علت بلند گذاشتن سبیل توسط دراویش

  • 1398/03/21 - 12:35
اکثر فرقه‌های صوفیه برای سبیل بلند خود ارزش زیادی قائل‌اند و برای آن توجیهات مختلفی ذکر می‌کنند. ازجمله این که این کار خود را اقتدا به حضرت علی (ع) می‌دانند و معتقدند حضرت هم سبیل بلند داشتند. ایشان معتقدند که روایات وارد شده درباره کوتاه کردن سبیل همگی ضعیف هستند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چرا دراویش، سبیل بلند می‌گذارند؟ فلسفه سبیل بلند چیست که باعث شده دراویش این‌قدر برای سبیل خود احترام قائل شوند؟

تمام فرقه‌ها، اعم از فرقه‌هایی که خود را در حیطه اسلام یا غیر اسلام می‌دانند برای خود نمادی دارند تا با این نماد شناخته شوند و از دیگر فرقه‌ها تمایز پیدا کنند. شارب یا همان سبیل نیز یکی از نمادهای دراویش به شمار می‌رود که از جایگاه مهمی برخوردار است. البته برخی از فرقه‌های صوفی همچون فرقه ذهبیه نیز اصلاً به سبیل بلند اهمیتی نمی‌دهند و در نزد آن‌ها جایگاهی ندارد. اما در فرقه‌هایی همچون سلطان علیشاهی، سبیل بلند از جایگاه مخصوصی برخوردار است.

فرقه‌های صوفیه چندین دلیل را به‌عنوان سبیل بلند ذکر می‌کنند. ازجمله سلطان حسین تابنده قطب فرقه سلطان علیشاهی در توجیهی عجیب می‌گوید: «اخباری که در باب زدن شارب رسیده غالباً یا نبوی است که شیعه آن‌ها را به‌واسطه روات ضعیف می‌دانند و یا از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده و از غیر آن حضرت در باب شارب روایتی به نظر نرسیده است.» [1] البته این توجیه از سلطان حسین تابنده بعید نیست چون دراویش این فرقه فقط روایاتی را صحیح می‌دانند که به نفع آن‌ها باشد ولی روایاتی که کوچک‌ترین منافع و مقاصد آن‌ها را زیر سؤال ببرند را غیر صحیح و ضعیف می‌دانند. اما در پاسخ به این توجیه ناشیانه باید گفت که اولاً احادیث کوتاه کردن سبیل فقط از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام صادق (علیه السلام) نیست. بلکه از دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) ازجمله حضرت علی (علیه السلام) که دراویش از ایشان دم می‌زنند نیز روایاتی در ذم بلند گذاشتن سبیل وارد شده است. ثانیاً برفرض که روایات نبوی دراین‌باره ضعیف باشند، چرا روایات امام صادق (علیه السلام) را نادیده گرفتند؟

از دیگر دلایل بلند گذاشتن سبیل توسط دراویش، این است که دراویش این کار خود را اقتدا به حضرت علی (علیه السلام) می‌دانند و می‌گویند: «مولا علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) آب سر ناف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را هنگامی‌که او را غسل می‌داد آشامید! و دیگر شارب خود را نگرفت! ما هم اقتدا به مولا کردیم.» [2] این دلیل دراویش، واضح البطلان است، چراکه این جریان نه در روایات نقل شده و نه در تاریخ شیعه و سنی. همچنین روایات هم خلاف این مطلب را ثابت می‌کنند.

دلیل دیگر دراویش این است که معتقدند حضرت علی (علیه السلام) برای فرق قائل شدن بین نیروهای خودی و نیروهای دشمن در جنگ، دستور دادند که یاران حضرت، سبیل‌های خود را بلند گذاشته تا از دشمن متمایز باشند. این دلیل نیز باطل است. چون اولاً چطور ممکن است که حضرت برخلاف شرع مقدس دستور داده باشند. ثانیاً خود حضرت علی (علیه السلام) در مذمت لشکر بنی مروان فرمودند: «آنان کسانی هستند که ریش را می‌تراشند و شوارب را رها می‌کنند.» [3]

پی‌نوشت:
[1]. تابنده، حسین (رضا علیشاه)، رفع شبهات، نشر حقیقت، تهران، 1377، ص 143
[2]. محلاتی، ذبیح‌الله، کشف الاشتباه، به کوشش فردوسی، نشر نسیم ظهور، قم، 1389، ص 432
[3]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 25, ص 175

تولیدی

دیدگاه‌ها

برادر این حرفای بی جهت بچه گانه باعث تفرقه بین مسلمانا میشه اگه اعتقاد داری به خدا و قرانش ببین توی قران درمورد تفرقه چی نوشته جای این که وقتت حدر بدی اینا باعث نمیشه کسی از کرده خودش برگرده فکر اخرت خودت باش . (إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ) [الأنعام:159.]

باید حقیقت بیان شود، مسلک باطل صوفیه باید افشا شود که مردم فریب نخورند. وحدت حول محور حق ارزش دارد.

چرا از خودتان حدیث و روایت تولید و چاپ میکنین شماها که الوگیتان کتاب مکارم الاخلاق و مجمع البحرین هست نگاهی حداقل گذارا به این کتابها که قران شماستو بر سر میگیرن بیندازین در هردو مورد نسبت به شارب پیامبر و مولا علی اشاره شده و شارب به معنای موی بلند روی لب هستش بر خلاف رویه ایشان اهل تسنن شارب رو میگیرن و ریش رو بلند میکنن کاری که شماها انجام میدین و البته همه انسانها با هم برابرند و فرقی نیست جز رفتار و گفتار کردارشون که حضرت حق قضاوت میکنه نه امثال شما

جناب هو121 من رفتم کتاب مجمع البحرین را دیدم درباب شارب چیزی درباره اینکه پیامبر شارب (سیبیل) را بلند میکردند نیامده است. این همه متن قسمتی که درباره شارب است: https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22248/1/85

اما درباره کتاب مکارم الاخلاق، در این کتاب دقیقا آمده که پیامبر و امیر المؤمنین و اهل بیت، شارب (سیبیل) را کوتاه میکردند و میفرمودند: بلند کردن شارِب، کار شیطان است و هر کس چنین کند از ما نیست: https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/31404

جناب هو121، در همین سایت مقاله ای هست با عنوان نور سیاه. که بزرگان تصوف گفته اند که نهایت کمال، رسیدن به این نور سیاه است. این نور سیاه چیست جناب هو121؟ پاسخ: شیطان. ببینید طبق روایات، ابلیس بین زمین و آسمان یک عرش دارد (یک عرش دروغین) که به وسیله آن اهل تصوف و عارفان دروغین را فریب داده. بزرگان تصوف اغلب، خواسته یا ناخواسته تحت بندگی شیطان بودند. نشانه‌اش همین که دروغ میگویند و ریا میکنند و تهمت میزنند. خود شما هم به ما تهمت زدید که کتاب مکارم الاخلاق را قرآن خودمان میدانیم! خود دانید جناب. میخواهید در تاریکی دروغ و تهمت همین طور ادامه بدهید؟ این کارها را نکنید.

در کتاب مکارم الاخلاق در باب ترتیب بیان به ،،و کان رسول الله ص اذا ....اشاره به مالیدن روغن ابتدا به ابروان و سپس به شارب رسول خدا ص مینمایند که منظور از شارب مویی است که روی لب را میپوشاند در عین حال در کتاب مجمع البحرین در باب حضرت مولا با بیان ،، و من وصفع ای علیه سلام انهم کان وافراً .... اشاره زیاد بودن شارب حضرتتشون شده در باب نور جالبه که سیاهی هیچ نوری از خود ساطع نمیکنه بلکه الله و نو السماوات و و ... بلکه مظهر حق نور هست حالا برای ایجاد بهتان بهتره کمی فکر و سپس مطالبی بیان که حد اقل کمی همراه با منطق باشه رو بیان نمایند. نور در تمامی ادیان مظهر حق و تاریکی نماد مقابل هست و جایگاه تبلور نور هم دل با رعایت اصول هست حالا به قول حضرت مولانا و حکایت رومیان و چینیان در تزیین و نقش نگار دربار حاکمی باید گفت چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد ،، موسی با موسی در جنگ شد که منظور از بی رنگی زدودن و پاک کردن هست

1. پیامبر و اهل بیت، شارب را کوتاه میکردند. شارب داشتند اما کوتاه. یعنی سبیل کوتاه. برخلاف اهل تصوف که به سنت هنود و مجوس قدیم (هندوها و مجوسی‌ها)، سیبیل را بلند میکنند. 2. این نور سیاه چیزی است که سران تصوف گفته اند و عرض من نیست. این نور سیاه چیزی جز ابلیس هم نیست. به تعبیری نهایت امر درویشی، رسیدن به ابلیس هست. امروز سران تصوف، درجات برای خود قائلند که همه این ادعاها کذب است. برای نمونه نورعلی تابنده، که آن همه مقامات برای خود قائل بود کسی بود که حتی بلد نبود قرآن بخواند. کسی که به ظاهر نرسد با باطن هم نمیرسد. چون راه باطن از ظاهر است. سران تصوف که در ظواهر شریعت، ساقط و عاجز بودند، چگونه خود را باطن حقیقت و طریقت مینامند؟ خواهش میکنم به راه این راهزنان نروید که دست شما را در دست ابلیس میگذارند. میدانم که لذتی در مرام درویشی هست اما این لذت از جمله تسویلات ابلیس هست. قرآن میفرماید ابلیس، به یاران خود لذت میدهد و امور را برای آنان زینت میدهد.

من اصلان هیچ دینی رو قبول ندارم فقط انسانیت ...ولی اخه بی سواد نور علی تابنده دکترای حقوق بوده چطور نمیتونسته قران بخونه...هینجوری حرف نزن

آخه! دین نداری ولی از نورعلی تابنده دفاع میکنی! عجیبه نور علی تابنده میگه من مرکز اسلام و قطب حقیقت دین هستم! بعد طرفداراش میگن ما دین نداریم!!! یعنی رسما دار المجانین راه انداختن! برو فیلم های قرآن خوندن نور علی تابنده رو سرچ کن هر خط 11 تا غلط داره. بعضب کلمات رو هم اصلا نمیتونه بخونه کلاً رد میشه!

راز ماندگاری نور خداوندی است.تاریکی و برده شیطانی بودن کار و عملش تفرقه است.هر دین و هر آیینی برای خویشتن خویش محترم است.خداوند همه بندگان و مخلوقاتش را دوست دارد زیراکه خالق نور و عشق است. سیاهی عامل تفرقه و برتر دانستن خویشتن خویش است.هیچکس بر هیچکس برتری نداشته و ندارد مگر اینکه با خلوص دل خویش! فاصله بین نور و تاریکی رشته مویی است. پس باایمان واهی خود فریفته شیطان و غرور کاذب نشویم! این ره که شما میفرمایید من چیزی جز غرور و سیاهی نمیبینم. انسان مومن واقعی ذره ای در خود برتری نسبت به دیگران نمیبیند. غرور و تکبر از نفس و سیاهی است. خداوندا همه مارا از شر نفس و سیاهی و غرور کاذب در امان بدار. آمین یارب العالمین

سلام وقت بخیر این که گفتید هر دین و آیینی برای خویش محترم بله برای خودشان بله ولی نه برای دیگران. چرا که اگر اینطور بود خداوند پیامبران مختلفی رو برای هدایت به سمت ملت ها و گروه هایی که خدا و دین و آیین مختلف داشتند نمی فرستاد. لطفا سخنان خود را به قرآن و سنت عرضه کنید نه اینکه فقط بر اساس صلح کل صوفیانه ای سخن برانید که در تناقض و تضاد با قرآن و روایات حضرات معصومین علیهم السلام است.

جالبه نخست کدام سران صوفیه گفته اند به دنیال نور سیاهند بنده داستان مثتوی رو عرض کردم بروید و مطالعه کنین و سپس در کجای اهل سنت بیان به بلند گذاشتن شارب شده و کدام اهل سنت رو شما میتوانید نشان دهید که شارب بلند میکنن در عین حال این موارد چه ارتباطی با هندوها که مذهبی دگی دارند دارد و در همان دو مرجعی که عنوان شد بروید مطالعه کنید بنده که سرخط مطلب رو هم فرستادم در عین حال حضرت اقای دکتر تابنده به سبب کهولت سن و ضعف بینایی و جسمانی قران رو مطالعه فرمودند نه در عنفاوان جوانی و همانند افرادی که معیار عمل شما هستند و محبوبتان مانند سعید طوسی

اولاً سعید طوسی محبوب ما نیست. همین که شما سعی میکنید با تهمت حرف خود را به کرسی بنشانید نشان میدهد پی حقیقت نیستید. بلکه در پی مجادله هستید و میخواهید به "هر طریق" حتی با دروغ و تهمت، کار خودتان را پیش ببرید. حیا کنید. ثانیاً من نگفتم اهل سنت... گفتم سنت هنود... (یعنی سیره و سنت هندوها). نه سنّی‌ها. ثالثاً بحث نور سیاه را در این لینک ببینید: https://www.adyannet.com/fa/news/20215 برادر جان... سران تصوف، مُشتی منحرف و بدعتگزار بودند و با طناب این‌ها خود را به هلاکت نیاندازید. رابعاً کسی که با قرآن مأنوس باشد، و یک عمر با قرآن باشد، سر پیری (کهولت سن) باید قرآن را از بر بخواند. میفرمایید خیر؟ لااقل روان قرآن بخواند. ضعف بینایی داشتند؟ چطور نامه می‌نوشتند؟ نامه می‌خواندند؟ کتاب میخواندند؟ ولی به قرآن که می‌رسیدند کلی اشتباه به گونه‌ای که مشخص است ایشان اصلا اُنس با قرآن ندارند. ببینید پدر بزرگ من سواد مکتب خانه‌ای داشت در پایان زندگی بسیار روان و با شور و شوق قرآن میخواند. اما آقای تابنده؟ جای تأسف.

درباره هندوها، سران تصوف (نه همه، بلکه بسیاری شان) تحت تأثیر هندوها و از برهمنان آموزش‌های علوم غریبه و مرتاضی دیده بودند. در همین سایت مطالبی نوشتیم که میتوانید سرچ بفرمایید.

دوست گرامی معیار قضاوت شما ظاهر انسانهاست حال یک فرد کراواتی با صورت کاملا اصلاح شده در جوامع اروپایی حتما فاقد اعتقادات هست بلکه معیار کردار و رفتار است و لا غیر از شما درخواست کردم بروید و رساله پند صالح رو مطالعه کنین اما همان نسبتی که الان شما به ما میدهید مثل دروغ گویی عدم مصالحه خودتان رعایت کردید که اهل تصوف رو مشتی منحرف و ... مینامید، و خواندن قران معیار است یا عمل کردن به آن اگر خواندن معیار که هیچ دلیلی برای درک ان نیست بلکه از منظر ما درک قران اهم است ولیکن همگی ما موظف به وانده حداقل یک حزب در ابندای بامداد هستیم پس از نماز صبح بیداری اصحار، ترک مناهی، و ... همگی در رساله پند صالح قابل مشاهده است در عین حال بسیاری از اداب شرعیه که اهل تشیع تنها اعتقادی ظاهری برا ان دارند برای ما بسیار مهم است نظیر طلاق و ... نزد ما استعمال مواد مخدر بسیار نکوهیده و بد می باشد و کتاب ذوالفقار در حرم کشیدن تریاک به قلم حضرت رضا علیشاه نوشته شده و لیکن نزد هیچ یک از علما هیچ اعتقادی نسبت به حرمت کشیدن نریاک تا به حال نبوده و هیچ مکتوبی هم نگاشته نشده است

سلام بحث ما بر سر ظاهر فقط یک نفر نیست، بلکه بحث بر سر یک اعتقاد باطل است که مخالفتش با احکام شرعی اسلام روشن و واضح است. شما بهتره که طفره نرید و جوابگوی انحراف در این حکم شرعی باشید. و بفرمائید که با روایات اهل بیت ع در باب مذمت کسانی که شارب خودشون رو بلند میذارن چه پاسخی دارید؟ کتاب پند صالح و ... هم مطالعه شده و از انحرافات انها باخبر هستیم. شما که از حرمت تریاک صحبت می کنید پس چرا در نورعلی تابنده از مصرف مواد یکی از مشایخ صحبت میکنه. نشان به ان نشان که محمد اسماعیل صلاحی قطب خود خوانده فرقه شما هم بارها به همین مطلب اشاره کرده. اگر مصرف تریاک یا مواد مخدر در بین دراویش نیست پس چرا نورعلی تابنده هر چند وقت یک بار شدیدا دراویش رو از مصرف تریاک منع می کرد؟

در باب شارب و محاسن بنا بر اصل احادیث موثق حسن خلق اینست که بهداشت رعایت گردد که اولین نکته است وهیچ کدام از دو بزرگوار اشارتی به این مطلب نداشتند عدله ظاهریه که نمایانگر ذات ادمی و در نهایت نمایانگر افکار ادمیست احسن است که بر مبنای عقل سلیم و رعایت نکات اخلاقی باشد کما اینکه بنظر حقیر ظاهر ادمی جز مایملک شخصی و قابل بحث در عموم نیست من الله التوفیق

سلام بحث رعایت بهداشت درست هست ولی اینکه هرکسی خودش نسبت به ظاهر خودش اختیار داره دلیل نمیشه که ک حکم شرعی رو انجام نده. حالا اگر یک نفر رعایت نمی کرد قابل چشم پوشی بود ولی بحث اینه که بلند گذاشتن شارب که مورد مذمت اهل بیت ع قرار گرفته تبدیل به یک سنت حسنه در این فرقه و بزرگان این فرقه تبدیل شده و این مشکل اصلی هست

دوستان ما مسلمان شیعه هستیم و باید هویت خودمان را داشته باشیم ما نباید در کوچک ترین مسائل ظاهری هم به یهودی ها و زرتشتی ها و دیگر فرقه ها و ادیان اقتدا کنیم در دین و اعتقادات ما اومده که جلوی سبیل خودتان را کوتاه کنید و محاسن رو بلند نگه دارید

با سلام خدمت عزیزان که دغدغه مندید و قصد روشنگری دارید بنده سالها حدود 20 سال در فرقه گنابادی سلطانعلیشاهی بودم 10 سال طلب 10 سال پس از دست گیری اما به لطف حق و عنایت امام زمان از این دام رها شدم و به جای حسینیه امیر سلیمانی به مسجد رفتم به نظر من دراویش گنابادی یا به اصطلاح خودشان فقرا 2 دسته هستند دسته اول افرادی با نیت های پاک جوینده راه حقیقت اما مطالعات و سطح دانش دینی بسیار ضعیف که از این عدم آگاهی از دین و شریعت باعث استفاده گروه دوم قرار میگیرد یعنی مجازین نماز مشایخ و اقطاب سلسله

سلام خدارو شکر که خودتان با عنایت اهل بیت (ع) به حقیقت پی بردید. ای کاش می توانستید تجربیات خودتان را در اختیار دیگران قرار بدهید تا دیگران هم متوجه خطر این طور فرقه ها علی الخصوص فرقه های صوفیه بشوند. همان طور که گفتید اکثر جذب شده گان از مردم معمولی هستند که تشنه معنویت هستند و مشایخ صوفیه با سواستفاده از این مطلب و ترسیم یک چهره کاریزما از قطب باعث جذب هرچه بیشتر مردم به این افراد می شوند. قطعا اگر مشایخ و اقطاب صوفیه راه علم و عقل رو بر مریدان نبندند و از طرفی اگر مریدان نیز از سطح خوبی از معلومات دینی برخوردار باشند هیچ گاه فریب مدعیان دروغین را نخواهند خورد

درود به همگان! این بحث ها فایده ندارد. برویم مطالعه کنیم که تصوف از کجا و چه زمانی نشات گرفته و هدف آن چه بوده؟ و بدانیم که تصوف با عرفان فرق دارد. تصوف نتیجه ی سرخوردگی و نا امیدی و ضعفی است که با حمله ی مغول رواج یافت. وقتی که در مقابل قدرت و وحشی گیرهای این قوم بی فرهنگ قرار گرفتند چاره ای جز انزوا و فرورفتن در خود ندیدند. و این که تصوف را به صدر اسلام و اهل صفا و حضرت علی (ع ) نسبت میدهند و قصه ها و روایات و... ذکر میکنند رد گم کردن است. اما عرفان واقعی شناختن وجه رفت است که آن هم چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!

آدمیزاد انسانیت داشته باشه دست خودشو فکوفامیلشم تو بیت المال نباشه باقیش اراجیفه، شما آدم باش یه ور سیبیلتو بزن یه ورشو نزن جایز است

آدمیزاد باید انسانیت داشته باشه. مثلاً با اتوبوس مأمور پلیس رو زیر نگیره و چند تا بچه رو یتیم نکنه. مثلاً فتنه به پا نکنه... آدمیزاد باید انسانیت داشته باشه، دستش برای خدمت به انگلیس و امریکا روی سینه نباشه. انسانیت یعنی کسی جوان رشید بیگناه (یعنی محمد حسین حدادیان) رو ارباً اربا نکنه

باسلام درباب شارب وبلندکردن آن طبق بیانی که آیت الله جوادی آملی شفاها بیان کردن وازایشان سوال شد فرمودند هیچ حدیث معتبربا سندصحتی وجودنداردکه بودن شارب بلندحرام باشد. واین احادیث واخبارساخته وپرداخته زمان بنب العباس بودکه برای ایجادتفرقه وایجادظواهرشیعیان مانندخودساخته شد... واما درخصوص سلسله جلیله سلطانعلیشاهی باتوجه به ارادتی که امام خمینی به این سلسله داشتندوهمچنین علما نجف نسبت به حضرت رضاعلیشاه وتحقیقی که داشتم هیچ نشانه ای از بدعت یا خلاف شرع نبوده ونیست واتفاقا عین تشیع است وتعالیم ودستورات تشیع واقعیست...هیچ تعلیم ورفتارغیرمذهبی ندارند. واما درموردقرایت قرآن حضرت مجذوبعلیشاه شخصی با این سن وسال وبیماری که حتا توان قرایت متن فارسی برایشان دشواراست آیا قابل انتقاداست؟ چندنفررو میخوای برات معرفی کنم ازآیت الله ها که دراواخرعمرتوان حتا نمازخواندن نداشتن واشتباه میخواندند؟ حالا یا براثرآلزایمریا کوچک شدن ذهن. مهم انسان بودن است نه سبیل ملاک است نه عمامه ونه ریش ونه زدن ریش...

سلام تشکر از توجهتون به مطالب ارائه شده در سایت ادیان نت در باره مطالبی که از جانب شما بیان شد به نکته‌های اساسی باید توجه نمود تا مسیر حق برای همگان روشن گردد. در مورد سخن شفاهی که از آیت الله جوادی آملی نقل کردید، باید توجه کنید که روایات زیادی در مورد کوتاه نمودن شارب، از اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده است که حجم بسیار آن، علما را بر آن داشته تا در این مورد فتوا به کراهت دهند. پس هیچ فقهیی قائل به حرمت بلند نگه داشتن شارب، نشده است حتی آیت الله جوادی آملی در کتاب مفاتیح الحیاة خویش، روایاتی را نقل نموده است که دارای این مضمون می‌باشند که کوتاه نمودن شارب، جزء سنت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) بوده است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:«كوتاه كردن شارب از پاكيزگي و سنت»[1] روایات مختلفی در مورد کوتاه نمودن شارب در کتابهای معتبر همچون کتاب الکافی نقل شده است و در این روایات مضامینی چون، سنت بودن کوتاه کردن شارب و نهی از بزرگ نگه داشتن شارب اشاره شده است. وجود این روایات در کتاب‌های معتبر و تعدد آنها، نشان دهنده جعلی نبودن این گونه روایات است و آوردن این روایات در مفاتیح دلالت می نمایند که آیت الله جوادی قائل به جعلی بودن این روایات ندارد بر خلاف آن چیزی که شما ادعا نمودید. سکونی روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است که «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: لَايُطَوِّلَنَّ أَحَدُكُمْ شَارِبَهُ‏ ؛ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَتَّخِذُهُ مَخْبَأً يَسْتَتِرُ بِهِ[2] : پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود هيچ‌كدام از شما سبيل خود را بلند نكند؛ زيرا شيطان آن را نهان‌گاه خود مى‌سازد كه با آن استتار مى‌كند» عمل دراویش در بزرگ گذاشتن شارب خلاف سنت معصومین(علیهم السلام) است و دلیلی بر این فعل خویش ندارند. پس شما که مدعی تبعیت از امیرالمومنین(علیه السلام) می‌نمایید، برخلاف سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عمل کرده‌اید و شارب بلند می‌گذارید. مسئله دیگر که مطرح نموده‌اید اینست که فقهاء بزرگ شیعه همچون امام خمینی نسبت به اقطاب فرقه سلطانعلیشاهی ارادت داشته‌اند. این سخن شما نیز ادعایی بدون دلیل است و هیچ گونه مدرکی نسبت به آن مطرح ننموده‌اید و دلائلی بر رد چنین ادعا وجود دارد و علما نسبت به صوفیه فرقه‌ای بخصوص فرقه صوفیه سلطانعلیشاهی که دارای بدعت‌های متعددی است، مخالفتهای شدیدی داشته‌اند. امام خمینی(ره) با داشتن روحیه عرفانی، اقطاب فرقه صوفیه گنابادی را سارقان اصطلاحات عارفان دانسته و آنها را گمراه کننده مردم می داند و در نقد آشکاری بر دراویش نعمت‌اللهی می‌فرماید:«آن‌که خود را مرشد و هادی خلایق می‌داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچارهٔ صاف و بی‌آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره‌ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ «مجذوب علیشاه» یا «محبوب علیشاه» حال جذبه و حب دست می‌دهد. و گاه وقاحت را از حد گذرانده و خود را دارای مقام ولایت کلّیه دانسته‌اند که منشأ آن تکبر، جهل و بی‌استعدادی آنان است.»[3] در ادعای دیگر فرموده‌اید که این فرقه صوفیه دارای هیچ گونه بدعتی در دین نمی‌باشد در صورتی که این فرقه بدعت‌های متعددی در شریعت پیامبرخاتم(صلی الله علیه و آله) وارد نموده‌ است. یکی از آموزه‌های اصلی که بسیار مورد تأکید و سفارش بزرگان فرقه سلطان علیشاهی است، تجسم صورت مرشد در نماز است. چنانچه ملاسلطان گنابادی می‌گوید: «اگر (مرید) صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد، صورت هواهای نفسانی که بت‌های بت‌تراش نفس‌اند هیچ‌وقت ازنظر او نروند.»[4] آیت الله بهجت فقیه عارف، با این دستور جاهلانه به مقابله ایستاد! و فتوا به شرک دانستن چنین عملی داده است. و در پاسخ به این پرسش نوشته بود: «جایز نیست بلکه یک نوع شرک است. قرآن فرموده است: "و لایشرک بعبادة ربه احدا" اگر کسی را غیر خدا بگیری، شرک در عبادت است ... اگر لازم بود خود پیامبر دستور می داد.» آخرین مسئله‌ای که مطرح کرده‌اید در مورد توجیه اشتباهاتی است که نورعلی تابنده در هنگاه قرائت قرآن داشته است که در جواب شما باید گفته شود که جایگاه قطب در فرقه‌های صوفیه، قائم مقام امام عصر (ارواحنا له الفدا) بوده و با این بیان برای خود یک رتبه‌ی مقدسی نیز کسب کرده است. در این رابطه در فصل نامه‌ی «عرفان ایران» که منصوب به فرقه‌ی صوفیه‌ی گنابادی است، آمده: «اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریبأ یکسان است... قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است.»[5] در چنین حالتی قیاس قطب با عالمان دینی درست نمی‌باشد زیرا در تشیع، عالمان دینی جایگاه والایی دارند ولی هیچ کس برای آنها، جایگاه همچون اهل بیت(علیهم السلام) قائل نیست ولی در صوفیه برای قطب تمام ویژگی‌های اهل بیت(علیهم السلام) را قائل هستند پس قیاس شما نادرست است پس طبق نظر آنها، امثال برای توجیه اشتباهات قرائت نورعلی تابنده نباید به ضعف چشم و کهنسالی استناد نمود. شما ادعا می‌کنید که نورعلی تابنده، ازنظر مقامات معنوی در حد اعلایی از کمال است. چطور ایشان به این مقام رسیدند ولی قادر به تلاوت صحیح قرآن نیست در حد یک انسان معمولی قدرت قرائت ندارد چه رسد در حد انسان کامل؟ شما در حالی برای نواقص قطب خود توجیهاتی مهمل می‌بافید که تمام اعمال، حرکات و رفتار انسان کامل، باید به نحوی باشد که نیازمند هیچ‌گونه عذر و توجیهی نباشد. و السلام علی من اتبع الهدی پی نوشت: [1]. جوادی آملی، عبدالله، مفاتیح الحیاة، اسراء،قم، چ220، 1401ق، ص 129. [2]. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، دار الحديث، قم، اول، ق‏1429، ج‏13، ص: 129. [3]. مصطفوی، روح‌ الله (امام خمینی)، چهل حدیث، ص 91، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1391. [4]. سعادت‌نامه، گنابادی ملأ سلطان، تصحیح حسینعلی کاشانی، حقیقت، تهران 1379، ص 7. [5]. فصلنامه عرفان ایران، حقیقت، تهران، 1384، ش7 ص33- 34.

ای طلبه ی حاقد، تو بغیراز قرآن آیا تاریخ هم خوانده ای؟ آیا میدانی اکثریت جمعیت تشیع حال حاضر ایران، به برکت قیام خونین جوانانی از اهل تسنن که شاگردان شیخ صفی دین اردبیلی بوده و بدست او صوفی شده بودند، مدیون میباشند، هر کسی که تاریخ را بخوبی خوانده باشد می‌داند که اکثریت تشیع در ایران به برکت فتوحات شاه اسماعیل صفوی در ایران شیعه شداند، و اگر برای حرفم سندیت میخواهی؟ مزاره شاه اسماعیل و جدش شیخ صفی دین اردبیلی در خانقاه اردبیل میباشد، خود این موضوع سندیتی، بر صوفی بودن اصل و اساس تشیع میباشد، که به مرور زمان با مهاجرت (( شیخ کرکی و شیخ بهایی)) از جبل عامل، لبنان به ایران دچاره تغییر شده و با جادو و سحر این دو آخوند در درباره صفوی، توانستند تغییراتی را در مسلک آنان بوجود بیاورند، که مورده ساحر بودن شیخ بهایی، استناد به کتابش بنام ((مرجان نامه)) کافیست، البته حقانیت کلامم خود بستگی به چند سِرج نام کتاب مرجان نامه در اینترنت دارد، اینرا بدانید که شما به آدمش بر نخوردین، ولی امروز خداوند خواست تا شما را از جهل گمراهی نجات دهد، و با اطلاعاتی که من دارم چه بسا بتوانم، بنیاده مکتب شمارا به چالش بکشم، ولی ذکره همین چند نکته برای شما کافیست، ودر آخره کلامم بهترست من را بشناسید ((من بعنوان صوفی و پیر طریقت)) به شما طلبان کم سواده حوضه ی علمیه توصیه میکنم، که برای درک و فهم واقعی اسلام و تشیع، بجز مراجع و منابع خودتون سَری هم به تاریخ اسلام زده و تاریخ را نه از بعضی منابع تَحریف شده، بلکه از چند منبع های آزاد، موافق و مخالف بخصوص تاریخِ سال 1501 و زهوره پرافتخاره شاه اسماعیل صفوی در ایران و منطقه را بخوانید، تا اصل و اساس شکل گیری تشیع در ایران را بهتر و بهتر درک کنید، کسی که هنوز نتوانسته، الفبای دین خود را به دروستی درک کند چگونه می‌خواهد امربه معروف و نهی از منکر کند سخن آخرم به شما برای جستجوی حقیقت، اینست، که شما بهترست بِجُز مکتب خود، سَری هم به دروسِ مکتب مخالفین خود بزنید، و البته که در درک قرآن کوشاتر باشید، چرا که اصل و اساس قرآن و اسلام بر مبنای سه اصلِ( شریعت طریقت و حقیقت) بنا شده که اصل طریقت را در قرآن میتوانید در آیه های (( دیداره خضر با موسی )) بخوانید، و درک کنید، چرا اصل موضوع طریقت ( انجام عمل گناه ) برای حقانیت و پیروزی اسلام باشد، که البته که فهم و درک آن برای مغزه شما بسیار سهو و سخت است چنانکه پیامبر خداوند که کلیم الله بود نتوانست در مقابل راه و روش خضر نبی علیه سلام تاب بیاورد >>>حال شماها که طلبه ای ساده هستید، و من درین مورد>>> اهل تصوف را دعوت به مدارا با شما میکنم، و به اهل تصوف میگویم، که پیامبر خداوند نتوانست در مقابل با راه و روش ما طاقت بیاورد، بعد شما چه انتظاری دارید که این بچه طلبه ها بتوانند، در مقابله سیر و سلوک و مقاماتی که خداوند تنها به ما ارزانی داشته طاقت بیاورند، و پرخاش نکنند، وسلام علیکم و رحمت الله و برکات

پاسخ به اتابک :::::: 1. اتابک گفت: «صوفی بودن اصل و اساس تشیع میباشد». پاسخ: تشیع از زمان حضرت علی (ع) وجود داشت و این تصوف بود که به عنوان یک انحراف بعدها در جهان اسلام، ظاهر شد. 2. صفویه، صوفی مسلک بودند اما به حق، دست از تصوف برداشتند و به تشیع گرایش پیدا کردند. 3. اتابک به شیخ بهایی تهمت سِحر زد. حال آنکه در مرام شیخ بهایی و دیگر علمای شیعه، سِحر، معصیت و کُفراست. اگر قرار باشد کسی اهل سِحر باشد این سران فاسد تصوف هستند که اهل این رذالت هستند. شیخ بهایی در علوم غریبه دستی بر آتش داشت اما نسبت دادن سحر به ایشان، عین حماقت است. 4. بی‌سوادی در کلمات و عبارات اتابک (که خود را پیرطریقت مینامد) موج میزند. حوضه! و تعداد زیادی غلط املایی و نگارشی. کسی که الفبای خواندن و نوشتن را نمی‌داند چگونه خود را برتر از علمای دین می‌داند؟ لابد اتابک میخواهد خود را مانند پیامبر بخواند که به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد. سران تصوف به ناحق خود را به خضر تشبیه میکنند. حال آنکه بیشتر به فرعون شبیه هستند تا خضر. همان تکبر فرعون، همان مغلطه‌های فرعون، همان ادعای الوهیت فرعون (که بسیاری از سران تصوف، خود را مظهر الله و برخی حتی محل حلول الله خواندند.)

من دو بار در مجالس آنها شرکت کردم شیخ بزرگشان حدیثی از امام رضا می خواند و به جمله انا من شروطها که رسید دیگری گفت شروط ما در دنیا و آخرت شما هستید اما شیخشان جواب اشتباه او را نداد در هرحال من متوجه شدم اینان نیز در اشتباهند

آقا چرا سر سیبیل اینقد بحث میکنین هرکی رو تو گور خودش میخابونن به من چه هرکی میخواد بذاره هرکی نمیخواد نذار بخدا خدارو شرمنده کردیم با این خلقتش

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.