رد اشکالات ابن تیمیه به حدیث معرفت امام

  • 1396/11/26 - 01:06
ابن تیمه حرانی، حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» را که علامه حلی آن را در حقانیت عقیده شیعه آورده بود حدیث جعلی و ساختگی و بی اصل می‌داند. ما در این جستار به خوبی به طرح سخن ابن تیمیه و پاسخ‌های مختلف به اشکالات او می‌پردازیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب
.

علامه حلی در کتاب «منهاج الکرامة فی معرفة الامامة» یکی از روایاتی را که عنوان دلیل بر حقانیت عقیده شیعه در مورد امامت امیرالمومنین(علیه‌السلام) می‌آورد روایتی است که مشهور به «معرفت امام» است.[1] متن این روایت بدین شرح است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هرکه بمیرد در حالیکه امام زمان خویش نشناخته، او به مرگ جاهلی مرده است».

اما ابن تیمیه که کتاب «منهاج السنة النبویة» را در ردّ کتاب منهاج الکرامة نوشته است در این کتاب به حدیث «معرفت امام» ایراد می‌گیرد و می‌گوید: «اولا: چه کسی این حدیث را روایت کرده و اسناد این روایت کجاست؟ و چگونه جایز است بدون بیان طریقی که اثبات کند پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حدیثی را گفته که به آن حدیث احتجاج شود؟! البته این بیان طریق، زمانی است که روایتی نزد عالمانِ حدیث، مجهول الحال باشد چه رسد به این حدیث «معرفت امام» که با این عبارت شناخته شده نیست!. آن حدیثی که معروف است به‌مانند روایتی است که مسلم آن را روایت کرده است: عبدالله بن عمر به عبدالله بن مطیع که در واقعه حرّه در زمان یزید قصد فرار از مدینه را داشت گفت: آمدم نزد تو حدیثی را که از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم بگویم که فرمود: "کسی که دستش را از طاعت [خلیفه] خلع کند در روز قیامت بدون حجت، خدا را ملاقات می‌کند و کسی که در گردنش بیعت نباشد به مرگ جاهلیت مرده است".... این احادیث و احادیث مشابهی که پس از این خواهد آمد دلالت دارند بر اینکه نباید کسی با شمشیر بر صاحبان امر حکومت خروج کند پس اگر مطیع وُلات امر نباشد به مرگ جاهلیت مرده است. و اتفاقا این احادیث ضد قول شیعه [و بر علیه خودشان] است چون شیعیان بزرگترین مخالفان ولات امر و دورترین مردم نسبت به اطاعت آنان هستند مگر از سر اجبار. ما اولا: صحت این نقل را می‌طلبیم و سپس بر فرض اینکه یک ناقل واحد هم داشته باشد چگونه جایز است که پایه ایمان را بر مثل چنین نقلی که برایش ناقلی شناخته نمی‌شود استوار و ثابت کرد و اگر هم برایش ناقلی وجود می‌داشت امکان خطا و کذب او وجود داشت و آیا اساس ایمان جز بر طریق علمی ثابت می‌شود؟»[2]

علاوه بر ابن تیمیه برخی دیگر از عالمان متعصب اهل سنت و وهابیت همچون ابو شکور سلمی و شمس الدین ذهبی و قاضی احمد نکری و البانی وهابی، نیز مانند سخن ابن تیمیه را تکرار کردند و گفتند این روایت اصل و ریشه‌ای در منابع حدیثی ندارد و موضوع و ساختگی است و کذب و دروغ است.[3]

اما پاسخ به این ایرادات
اولا: این‌که برخی می‌گویند این حدیث با این عبارات در منابع اهل سنت یافت نمی‌شود باید به محضرشان گفت: برخی بزرگان اهل سنت که این حدیث را در کتاب خود نقل کردند می‌گویند این روایت را مسلم نیشابوری در صحیحش نقل کرده است. البته گرچه اکنون در چاپهای کنونی اثری از این حدیث یافت نمی‌شود ولیکن نقل این روایت توسط برخی بزرگان اهل سنت از صحیح مسلم، این شائبه را به وجود می‌آورد که گویا در چاپهای جدید تحریف صورت پذیرفته هرچند که نمی‌توان این سخن را با یقین و ضرس قاطع گفت اما بهر حال، این احتمال ولو ضعیف وجود دارد.

اذعان برخی از بزرگان اهل سنت به وجود داشتن این روایت در صحیح مسلم
محیی الدین قرشی حنفی در کتاب «الجواهر المضیئة» این روایت را به نقل از مسلم می‌آورد: «قَوله عَلَيْهِ السَّلَام فى صَحِيح مُسلم «من مَاتَ وَلم يعرف إِمَام زَمَانه مَاتَ ميتَة جَاهِلِيَّة» مَعْنَاهُ لم يعرف من يجب عَلَيْهِ الإقتداء والإهتداء بِهِ فى أَوَانه».[4] یا در جای دیگر می‌نویسد: «فِيمَا رَوَاهُ مُسلم من مَاتَ وَلم يعرف إِمَام زَمَانه مَاتَ ميتَة جَاهِلِيَّة».[5]
ملا علی قاری نیز که معرّف حضور اهل سنت است در «مرقاة المفاتیح» این روایت را به نقل از مسلم می‌آورد: «وَذَكَرَهُ السَّعْدُ فِي شَرْحِ الْعَقَائِدِ مِنْ حَدِيثِ "مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً" رَوَاهُ مُسْلِمٌ».[6]

ثانیا: فارغ از این احتمال حذف این روایت از صحیح مسلم، برخی از عالمان اهل سنت نیز در کتب خود از این حدیث بهره بردند و آن را نقل کردند؛ همانند قاضی عبدالجبار معتزلی(م415ق) در «المغنی»[7] و سعدالدین نفتازانی(793ق)‌ در دو کتاب «شرح المقاصد» و «شرح العقائد النسفیة»[8] و ابوالفداء حنفی(م1127ق) در «روح البیان».[9]

ثالثا: با وجود اینکه روایت «معرفت امام» با همین عبارات و الفاظ در مصادر اولیه اهل سنت یافت نمی‌شود ولیکن احادیثی که قریب به مضمون این روایت باشند و مفهوم آن را برسانند در منابع اهل سنت به وفور یافت می‌شود که به راحتی می‌توان ادعای تواتر معنوی و مضمونی کرد.

مانند «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».[10] کسی که بی امام بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است.
«من مات ولا إمام له مات ميتة جاهلية».[11] کسی که بمیرد در حالی که امامی برایش نباشد به مرگ جاهلیت مرده است.
«وَ مَنْ مَاتَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ».[12] کسی که بمیرد و بر او امامی نباشد مرگش مرگ جاهلیت است.
«مَنْ مَاتَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ جَامِعٌ فَقَدْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».[13]
«وَمَنْ مَاتَ لَيْسَ لِإِمَامِ جَمَاعَةٍ عَلَيْهِ طَاعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».[14]

یا در مصادر اولیه اهل سنت آمده است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «هر کس بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است»
«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».[15]
«مَنْ مَاتَ وَلَا بَيْعَةَ عَلَيْهِ مَاتَ مَيْتَةَ جَاهِلِيَّةٍ».[16]
در برخی مصادر نیز روایتی آمده است که حضرت فرمود: «هر کس که بمیرد و طاعتی بر گردن او نباشد به مرگ جاهلیت مرده است».[17]

همین احادیث نیز مفهوم و معنایی را که شیعه به دنبال آنست اثبات می‌کند و اینکه علامه حلی آن حدیث مذکور را نقل کرده به اعتبار این احادیث است که مضمونش را تایید و تصدیق می‌کنند. و بنابر این توضیح، روشن می‌شود که وقتی برخی عالمان شیعه در کتابهای خودشان ادعای تواتر حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» را می‌کنند[18] مقصودشان تواتر لفظی نیست بلکه تواتر معنوی و مضمونی است. پس گویا ابن تیمیه مقصود علامه حلی را متوجه نشده است که بر او ایراد می‌گیرد. اینکه علامه حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه...» را نقل کرد به اعتبار اتمّ و اکمل العبارات بود که بتواند به روشنی و وضوح هرچه تمامتر بر مقصودش دلالت کند یعنی او از میان این همه روایاتی که دلالت بر وجوب امام داشتن، می‌کنند روشن‌ترین و کامل‌ترین و تامّ‌ترین متنی را آورد که در نهایت بیان و غایت دلالت بر مقصودش باشد نه آنکه فقط همین یک روایت را دلالت‌کننده بر مقصودش بداند.

رابعا: اشکال دیگری که به ردّیه ابن تیمیه می‌شود اینکه او به روایت به کسی اشاره می‌کند که خودش به روایتش عمل نکرده است. ابن تیمیه می‌گوید: به جای حدیث «معرفت امام»، روایت عبدالله بن عمر در منابع ما وجود دارد که او به عبدالله بن مطیع توصیه می‌کند به بیعت با یزید تن در بدهد چراکه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «کسی که دست از اطاعت ولیّ امر بردارد در قیامت، بی حجت، خدا را ملاقات می‌کند و اگر کسی بر گردنش بیعت نباشد به مرگ جاهلیت مرده است». حال، از ابن تیمیه می‌پرسیم این عبدالله بن عمر خودش چرا با عثمان و سپس با امیرالمومنین(علیه‌السلام) و سپس با امام حسن(علیه‌السلام) بیعت نکرد؟! اما همان او وقتی معاویه با امام حسن(علیه‌السلام) پیمان‌نامه صلح را امضا کرد با معاویه بیعت کرد و بعد از آن با یزید و عبدالملک بن مروان بیعت نمود؟! چهار سال و اندی که امیرالمومنین(علیه‌السلام) خلیفه بود او هرگز با حضرت بیعت نکرد[19] حال، آیا این روایت را از کسی که خودش به حدیث خویش عمل نمی‌کند می‌پذیری؟!

گرچه مقصود ما از این اشکال، نپذیرفتن سخن پیامبر در روایت ابن عمر نیست بلکه همین حدیث ابن عمر نیز مضمون حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه» را تقویت می‌کند اما مقصود ما آن است که ابن تیمیه از میان آن‌همه احادیثی که مضمونش بسیار نزدیکتر به مضمون حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه..» است هیچ حدیثی را نیاورد و تنها حدیثی را نقل کرد که مضمونش دورتر به مقصود شیعه باشد تا بتواند شیعه را در عمل، مخالفش نشان دهد اما متوجه نبود حدیث کسی را به عنوان شاهد آورد که خود راوی به روایتی که نقل می‌کند بارها عمل نکرده و با آن به مخالفت پرداخته است.
وانگهی حتی مضمون روایت ابن عمر نیز با مضمون روایت «معرفت امام» بیگانه نیست چون وجوب بیعت و طاعت از امام، متوقف بر معرفت امام است و تا کسی نداند که چه کسی امام است و او را نشناسد چگونه می‌خواهد با او بیعت و از او اطاعت کند؟! آیا مگر می‌شود با یک امام مجهول و ناشناخته بیعت کرد و طاعتش را پذیرفت؟!

نتیجه: گرچه روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» با همین عبارات و الفاظ در مسانید و صحاح اهل سنت یافت نمی‌شود اما احادیثی که همین مضمون را می‌رسانند به وفور در منابع اولیه اهل سنت یافت می‌شود که مراد شیعه را به خوبی بیان می‌کند.

پی‌نوشت:
[1]. منهاج الكرامة فی معرفة الإمامة، العلامة الحسن بن يوسف بن المطهر الحلی، تحقيق: الأستاذ عبد الرحيم مبارك، مشهد، موسسه تاسوعا، 1379ش، ص14، متن کتاب، متن کتاب، متن کتاب.
[2]. (الوجه السادس): قوله قال رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زمانه مات ميتة جاهلية. فيقال لَهُ أَوَّلًا مَنْ رَوَى هَذَا الْحَدِيثَ بِهَذَا اللَّفْظِ، وَأَيْنَ إِسْنَادُهُ؟ وَكَيْفَ يَجُوزُ أَنْ يُحْتَجَّ بنقل عن النبي صلى الله تعالى عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ غَيْرِ بَيَانِ الطَّرِيقِ الَّذِي به يثبت أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قاله، هذا لَوْ كَانَ مَجْهُولَ الْحَالِ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ، فَكَيْفَ وَهَذَا الْحَدِيثُ بِهَذَا اللَّفْظِ لَا يعرف، إنما الحديث المعروف مثل رَوَى مُسْلِمٌ فِي صَحِيحِهِ عَنْ نَافِعٍ قَالَ: جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُطِيعٍ حِينَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَرَّةِ مَا كَانَ زَمَنَ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فقال اطرحوا لأبي عبد الرحمن وسادة، فَقَالَ إِنِّي لَمْ آتِكَ لِأَجْلِسَ أَتَيْتُكَ لِأُحَدِّثَكَ حديثا سمعت رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُهُ سَمِعْتُهُ يَقُولُ «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لا حجة له، ومن مات ليس فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». وَهَذَا حديث حَدَّثَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُطِيعِ بْنِ الْأَسْوَدِ لَمَّا خَلَعُوا طَاعَةَ أَمِيرِ وَقْتِهِمْ يَزِيدَ، مَعَ أَنَّهُ كَانَ فِيهِ مِنَ الظُّلْمِ مَا كَانَ، ثُمَّ إِنَّهُ اقْتَتَلَ هُوَ وَهُمْ وَفَعَلَ بِأَهْلِ الْحَرَّةِ أُمُورًا مُنْكَرَةً، فَعُلِمَ أَنَّ هَذَا الْحَدِيثَ دَلَّ عَلَى مَا دَلَّ عَلَيْهِ سَائِرُ الْأَحَادِيثِ الْآتِيَةِ، مِنْ أَنَّهُ لَا يَخْرُجُ عَلَى وُلَاةِ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بالسيف، فإن لَمْ يَكُنْ مُطِيعًا لِوُلَاةِ الْأُمُورِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً. وَهَذَا ضِدُّ قَوْلِ الرَّافِضَةِ، فَإِنَّهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُخَالَفَةً لِوُلَاةِ الْأُمُورِ وَأَبْعَدُ النَّاسِ عَنْ طَاعَتِهِمْ إِلَّا كُرْهًا، وَنَحْنُ نُطَالِبُهُمْ أَوَّلًا بِصِحَّةِ النقل ثم بتقدير أن يكون ناقله واحد، فَكَيْفَ يَجُوزُ أَنْ يَثْبُتَ أَصْلُ الْإِيمَانِ بِخَبَرٍ مِثْلِ هَذَا الَّذِي لَا يُعْرَفُ لَهُ نَاقِلٌ، وَإِنْ عُرِفَ لَهُ نَاقِلٌ أَمْكَنَ خَطَؤُهُ وَكَذِبُهُ، وَهَلْ يَثْبُتُ أَصْلُ الْإِيمَانِ إِلَّا بِطَرِيقٍ عِلْمِيٍّ». منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، تقی الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحرانی الحنبلی الدمشقی(م728ق)، المحقق: محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، چاپ اول، 1406ق-1986م، ج1، ص110، متن کتاب؛/ و مختصر منهاج السنة، ابن تيمية الحرانی، اختصره: الشيخ عبد الله بن محمد الغنيمان، صنعاء، دار الصديق، چاپ دوم، 1426ق-2005م، ص49، متن کتاب.
[3]. المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال، شمس الدين أبو عبدالله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبی(م748ق)، المحقق: محب الدين الخطيب، ص28، متن کتاب؛/ و دستور العلماء = جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، القاضی عبد النبی بن عبد الرسول الأحمد نكری(متوفی، قرن12هـ.ق)، ترجمه به عربی: حسن هانی فحص، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1421ق-2000م، ج3، ص246، متن کتاب؛/ و موسوعة الألبانی، أبو عبدالرحمن محمد ناصر الدين بن الحاج نوح الأشقودری الألبانی(م1420ق)، صَنَعَهُ: شادی بن محمد بن سالم آل نعمان، صنعاء، مركز النعمان، چاپ اوب، 1431ق-2010م، ج8، ص325، متن کتاب.
[4]. الجواهر المضية في طبقات الحنفية، أبو محمد عبد القادر بن محمد بن نصر الله القرشی، محيی الدين الحنفی(م775ق)، الناشر: مير محمد كتب خانه – كراتشی، ج2، ص457، متن کتاب.
[5]. همان، ج1، ص510، متن کتاب.
[6]. مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، أبوالحسن علی بن (سلطان) محمد نورالدين الملا الهروی القاری(م1014ق)، بیروت،  دار الفكر، چاپ اول، 1422ق-2002م، ج6، ص2398، ح3674، متن کتاب.
[7]. «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاضی عبدالجبار همدانی معتزلی(م415ق)، بیروت: دارالکتب، ۱۳۸۲ق، ج20، ص116.
[8]. «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية». شرح المقاصد، سعد الدين مسعود بن عمر تفتازانى‌، تحقيق و تعليق: دكتر عبد الرحمن عميره‌، قم، الشريف الرضی، چاپ اول، ‌1409ق‌، ج5، ص239، متن کتاب؛/ و همو، شرح العقائد النسفیة، پاکستان، کراچی، مکتبة المدینة للطباعة و النشر، 1430ق-2009م، ص328، متن کتاب.
[9]. «فلا بد من معرفة امام الوقت والانقياد له طوعا كما قال عليه السلام (من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية)». روح البيان، أبو الفداء إسماعيل حقی بن مصطفى الإستانبولی الحنفی(م1127ق)، بیروت، دار الفكر، ج6، ص336، ذیل آیه 19 سوره نمل، متن کتاب.
[10]. مسند أبی داود الطيالسی، أبو داود سليمان بن داود بن الجارود الطيالسی البصرى(م204ق)، المحقق: الدكتور محمد بن عبد المحسن التركی، مصر، دار هجر، چاپ اول، 1419ق-1999م، ج3، 425، ح2025،  متن کتاب؛/ و مسند احمد، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيبانی(م241ق)، المحقق: شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001 م، ج28، ص88، ح16876،  متن کتاب، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌شمارد؛/ و العلل الواردة في الأحاديث النبوية، أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد بن مهدی بن مسعود بن النعمان بن دينار البغدادی الدارقطنی(م385ق)، تحقيق وتخريج: محفوظ الرحمن زين الله السلفی، ریاض، دار طيبة، چاپ اول، 1405ق-1985م، ج7، ص63، ح1214،  متن کتاب، دارقطنی این حدیث را به سه سند از معاویه و دو سند از ابوهریره نقل کرد؛/ و المعجم الكبير، أبوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمی الشامی الطبرانی(م360ق)، المحقق: حمدي بن عبد المجيد السلفی، قاهره، مكتبة ابن تيمية، چاپ دوم، ج19، ص388، ح910،  متن کتاب؛/ و مسند الشامیین، سلیمان بن أحمد طبرانی، المحقق: حمدی بن عبدالمجيد السلفی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، ۱۴۰۵ق-1984م، ج2، ص437، ح1654،  متن کتاب؛/ و حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی(م430ق)، الناشر: السعادة - بجوار محافظة مصر، 1394ق-1974م، ج3، ص224،  متن کتاب، ابونعیم پس از نقل حدیث می‌نویسد: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ ثَابِتٌ أَخْرَجَهُ مُسْلِمُ بْنُ الْحَجَّاجِ فِي صَحِيحِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عَلِيٍّ.....". 
[11]. المعيار و الموازنة في فضائل الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع)، ابوجعفر محمد بن‌ عبدالله‌ اِسْکافی‌ معتزلی(م۲۴۰ق‌)، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، بیروت، 1402ق، ص321،  متن کتاب؛ و ص24،     متن کتاب
«مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». السنة، أبوبكر بن أبی عاصم أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيبانی(م287ق)، المحقق: محمد ناصر الدين الألبانی، بیروت، المكتب الإسلامی، چاپ اول، 1400ق، ج2، ص503، ح1057،   متن کتاب؛/ و مسند ابی یعلی، أبويعلى أحمد بن علي بن المثُنى بن يحيى بن عيسى بن هلال التميمی الموصلی(م307ق)، المحقق: حسين سليم أسد، دمشق، دار المأمون للتراث، چاپ اول، 1404ق-1984م، ج13، ص366، ح7375،  متن کتاب، مولف می‌گوید این حدیث اسنادش حسن است؛/ و الإحسان فی تقريب صحيح ابن حبان[صحیح ابن حبان]، أبو حاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التميمی الدارمی البُستی(م354ق)، ترتيب: الأمير علاء الدين علي بن بلبان الفارسی(م739ق)، حققه وخرج أحاديثه وعلق عليه: شعيب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1408ق-1988م، ج10، ص434، ح4573،  متن کتاب، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌داند؛/ و المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، همو (یعنی ابن حبان)، المحقق: محمود إبراهيم زايد، سوریه، حلب، دار الوعی، چاپ اول، 1396ق، ج1، ص286، ح310، متن کتاب؛/ و المعجم الکبیر، پیشین، ج10، ص289، ح10687،  متن کتاب1، متن کتاب2.
[12]. مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار، أبوبكر أحمد بن عمرو بن عبدالخالق بن خلاد بن عبيد الله العتكی المعروف بالبزار(م292ق)، المحقق: عادل بن سعد، مدینة، مكتبة العلوم والحكم، چاپ اول، 1988م، ج11، ص22، ح4695،  متن کتاب؛/ و المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، پیشین، ج1، ص286، ح310،  متن کتاب؛/ و المعجم الكبير، پیشین، ج10، ص289، ح10687،  متن کتاب، ج2، ص252،  متن کتاب؛/ و كشف الأستار عن زوائد البزار، نورالدين علی بن أبی بكر بن سليمان الهيثمی(م807ق)، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1399ق-1979م، ح1635
[13]. الكنى والأسماء، أبو بِشْر محمد بن أحمد بن حماد بن سعيد بن مسلم الأنصاری الدولابی الرازی(م310ق)، المحقق: أبو قتيبة نظر محمد الفاريابی، بیروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1421ق-2000م، ج2، ص635، ح1134،  متن کتاب.
[14]. المعجم الكبير، پیشین، ج20، ص86، ح163 (مقصود از امام جماعت، امام جامعه است)،  متن کتاب.
[15]. السنن الكبرى، أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی البيهقی(م458ق)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ سوم، 1424ق-2003م، ج8، ص270، ح16612،  متن کتاب.
«وَمن مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقه بيعةٌ مَاتَ ميتَة جَاهِلِيَّة». الجمع بين الصحيحين البخاری ومسلم، محمد بن فتوح بن عبد الله بن فتوح بن حميد الأزدی الميورقی الحَمِيدی أبو عبد الله بن أبي نصر(م488ق)، المحقق: د. علي حسين البواب، بیروت، دار ابن حزم، چاپ دوم، 1423ق-2002م، ج2، ص296، ح1498، ج2، ص296،  متن کتاب؛/ و المعجم الکبیر، پیشین، ج19، ص334، ح769،  متن کتاب
[16]. الطبقات الكبرى، أبوعبدالله محمد بن سعد بن منيع البصری البغدادی المعروف بابن سعد(م230ق)، المحقق: إحسان عباس، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1968م، ج5، ص144،  متن کتاب.
[17]. مسند ابن الجعد، علی بن الجَعْد بن عبيد الجَوْهَری البغدادی(م230ق)، تحقيق: عامر أحمد حيدر، بیروت، مؤسسة نادر، چاپ اول، 1410ق-1990م، ص330، ح2266، متن کتاب؛/ و کتاب نقض العثمانیة للجاحظ، همو (ابوجعفر اسکافی)، قم، کتابخانه عمومی حضرت آيت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)، 1383ش، ص242.
«مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ عَلَيْهِ طَاعَةٌ مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً». البحر الزخار (مسند بزار)، پیشین، محقق: محفوظ الرحمن زين الله، ج9، ص271، ح3817،  متن کتاب؛/ و  کشف الاستار، پیشین، ج2، ص252، ح1636،  متن کتاب
«مَنْ مَاتَ وَلَا طَاعَةَ عَلَيْهِ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، وَمَنْ خَلَعَهَا بَعْدَ عَقْدِهِ إِيَّاهَا، لَقِيَ اللَّهَ وَلَا حُجَّةَ لَهُ». السنة، ابن ابی عاصم، پیشین، ج2، ص504، ح1058،  متن کتاب.
[18]. 1- شیخ مفید: «وأما الخبر: فهو المتواتر عن النبي صلى الله عليه وآله، أنه قال: " من مات وهو لا يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهلية "». الافصاح، شیخ مفید، قم، چاپ بنیاد بعثت، ص28، متن کتاب؛/ وی همچنین رساله مستقلی در این رابطه تالیف کرده و در آغاز آن می‌فرماید: حدیث: «من مات و هو لایعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة » روایت صحیحه است، و اجماع اهل آثار بر آن گواهی می‌دهد و صریح آیه قرآن: (یوم ندعو کل اناس بامامهم) [نساء/41] معنای آن را تقویت می کند». مصنفات الشیخ المفید: چاپ کنگره، ج7، رساله هفتم «الرسالة الاولی فی الغیبة»، ص12.
2- شیخ بهائی: در میان شیعه و سنی مورد اتفاق است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». الاربعون حدیثا، شیخ بهائی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1373ش، ص206.
3- علامه مجلسی: «وقد روت العامة والخاصة متواترا: من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية». بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، بیروت، موسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق، ج8، ص368، متن کتاب.
[19]. تاريخ الرسل والملوك[تاريخ الطبری]، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملی الطبری(م310ق)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق-۱۹۶۷م، ج4، ص431، متن کتاب؛/ و الاستيعاب فی معرفة الأصحاب، أبوعمر يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمری القرطبی(م463ق)، المحقق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجيل، چاپ اول، 1412ق-1992م، ج3، ص951، متن کتاب؛/ و الكامل في التاريخ، عزالدين أبوالحسن ابن الأثير علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيباني الجزری(م630ق)، تحقيق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، چاپ اول، 1417ق-1997م، ج2، ص554-555، متن کتاب؛/ و فتح الباری شرح صحيح البخاری، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، ترقیم: محمد فؤاد عبد الباقی، تصحیح:  محب الدين الخطيب، تعلیق: عبد العزيز بن عبد الله بن باز، بیروت، دار المعرفة،1379ق، ج13، ص195، رقم7206، متن کتاب؛ همان، الریاض، دار طیبة للنشر و التوزیع، ج6، ص145، تصویر کتاب1، تصویر2، تصویر3

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.