کینه امیرکبیر در دل بهائیت

  • 1395/10/23 - 23:07
امیرکبیر، صدراعظم دوره‌ی قاجار بود. وی خدمات بسیاری داشت از جمله سرکوب و دفع بابیان. او پس از اینکه آشوب‌ها و جنگ‌های داخل کشور را دید، تصمیم گرفت عامل اصلی این جریان‌ها (که علی‌محمد باب بود) را اعدام کند. پس از اعدام باب، بابیان و بهائیان از امیرکبیر کینه به دل گرفتند و حتی در سخنان و گفته‌های خود، امیرکبیر را مورد توهین قرار داده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ میرزا محمدتقی فراهانی ملقب به امیرکبیر، صدر اعظم با تدبیر و میهن‌پرست دوره‌ی قاجار بود. وی در امور اجتماعی، اقتصادی، سياسی و نظامی، خدمات و اصلاحات زيربنايی زیادی انجام داد؛ که یکی از مهمترین آنها، سرکوب و دفع فتنه بابیان و مقابله با علی محمد باب[1] در اوایل دوران سلطنت ناصرالدین شاه بود. امیرکبیر وقتی آشوب‌ها و جنگ‌های مختلف که ضرر و زیان‌های زیادی بر کشور وارد می‌کرد و باعث افزایش مشکلات اقتصادی و سیاسی در کشور گردید، را مشاهده کرد، تصمیم گرفت تا عامل اصلی این جریان‌ها را که علی‌محمد باب بود از میان بردارد. لذا ابتدا او را زندانی کرد اما از آنجا که این آشوب‌ها آرام نگرفت نهایتا چاره را در اعدام باب دید و سرانجام او را در سال 1266 ه.ق در تبریز اعدام کرد. از این رو، این امر باعث شد تا بابیان و بهائیان، کینه و عداوت خاصی از امیرکبیر به دل گرفتند.
فاضل مازندرانی در کتاب تاریخ ظهور الحق ذکر نموده: «میرزا تقی خان و ناصر الدین شاه و سعید العلماء بارفروشی نزد طائفه بابیه در درجه اولی از نفرت و لعن قرار داشته ...»[2]
لذا باتوجه به نفرتی که از امیرکبیر دارند، خیلی راحت در سخنان و گفته‌های خود به وی توهین می‌کنند.
عبدالبهاء کینه‌ی خود را چنین آشکار می‌کند: «ميرزا تقی خان امير نظام وزير اعظم و اتابک معظّم شد... اين وزير شخصی بود بی‌تجربه و از ملاحظه‌ی عواقب امور آزاده. سفّاک و بی‌باک و در خونريزی چابک وچالاک...»[3]
شوقی افندی چنین به امیرکبیر هتاکی می‌کند: «اتابک اعظم تقی سفاک و بی‌باک که حکم اعدام سیّد عالم را صادر نمود و جمعی از اصحاب را در مازندران و نیریز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانید دو سال بعد از آن واقعه هائله بسخط شهریار پرکین مبتلا گشت و در حمام فین باسفل السافلین راجع شد ...»[4]
دكتر رياض قديمى نیز پرده از هتاکی بهائیان به امیرکبیر برداشته و می‌نویسد: «میرزا تقی خان امیر کبیر فرزند مشهدی قربان آشپز قائم مقام فراهانی بود... القابش در آثار الهیّه امیر سفّاک، اتابک سفّاک، تقی سفّاک، و اتابک غدّار است.»[5] 
این در حالی است که عبدالبهاء بیان کرده: «کلمه‌ی ناسزا در حقّ احدی بر لسان نرانيد اگر چه دشمن باشد».[6] و در جای دیگری بیان نموده: «بايد با کلّ حتّی دشمنان بنهايت روح و ريحان مُحِبّ و مهربان بود».[7]
لذا با روشن شدن مطالب فوق، آیا در سخنان رهبران بهائی، تناقض به وجود نمی‌آید؟! چطور شخصی که تناقض در سخنانش وجود دارد، خود را به عنوان یک پیامبر یا رهبر دینی معرفی می‌کند؟! آیا به آئین خودساخته‌ای که در سخنان پیامبرش تناقض وجود دارد، نباید شک کرد؟! قضاوت با شما ...!

پی‌نوشت:

[1]. برای مطالعه بیشتر بنگرید به مقاله: امیرکبیر و مقابله با علی‌محمد باب
[2]. فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، نسخه‌ی الکترونیکی، جلد سوم، ص 212.
[3]. عبدالبهاء، مقاله شخصی سيّاح، آلمان: موسسه‌ی ملی مطبوعات امری، بی‌تا، ص ۱۹.
[4]. شوقی افندی، توقيعات مباركه  خطاب به احباى شرق، نسخه‌ی الکترونیکی، صص ۲۵۵  و ۲۵۶.
[5]. دكتر رياض قديمى، سلطان رسل حضرت رّب اعلى‏، نسخه‌ی الکترونیکی، صص 36 و 37.
[6]. ج. اي. اسلمنت، بهاءالله وعصر جديد، ترجمة ع. بشير إلهي، نسخه‌ی الکترونیکی، ص ٩٩.
[7]. عبدالبهاء، مكاتيب حضرت عبدالبهاء، نسخه‌ی الکترونیکی، ج 1، ص ۳۰۶.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.