ارتباط شیخیه با جریان اخباری‌گری

  • 1395/07/24 - 15:50
با بررسی اوضاع زمانه و تفکرات شیخ احسائی، رگه‌هایی از اخباری‌گری را در خط مشی فکری او می‌توان یافت. هرچند شیخ از چند نفر از علمای عصر خویش اجازه اجتهاد می‌گیرد، اما در اعتقادات پیرو اخباریون است و در صورت برخورد به خبری که توجیه عقلی ندارد، آن‌را تفسیر و توجیه می‌نماید و همین امر سبب تکفیر وی از سوی علمای عصر می‌شود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مکتب اخباری‌گری، که در زمان صفویه توسط محمد امین استرآبادی بنا نهاده شد، معتقد است که در استنباط احکام نیازی به عقل و اجماع نداریم و تنها از طریق کتاب و سنت باید به احکام دست یافت. این مکتب تأمل و تفکر در آیات و روایات را هم جایز نمی‌داند و روش‏های اجتهادی و اصولی را، که برای استنباط احکام شرعی به وسيله‌ی ادله‌ی تفصيلی تهيه شده است، نمي‏‌پسندند. این جریان با آن‌که در ابتدای کار  یک اختلاف نظر علمی بین فقها و دانشمندان شیعه بود، اما در سال‌های بعد منجر به پدید آمدن گروهی گردید که با ضمیمه کردن توهمات خویش به آن تفکرات، فرقه‌ای را بنا نهادند که پایه‌گذار فِرَق ضاله‌ی بابیت و بهائیت گردید.
شیخ احمد احسائی که مروج تفکر شیخیه بود، با استفاده از نظرات شخصی خویش، روایات مربوط به امام عصر (عج) را بدون هیچ‌گونه توجیه عقلی، تفسیر و تأویل می‌کرد و از این روی مریدانی برای خویش دست و پا کرد. او گرچه در حوزه‏‌های علوم دينی حضور داشت، اما کمتر به درس اساتيد حاضر مي‏‌شد و مدعی بود که در فراگيری علوم، شاگرد کسی نبوده و آن‌چه را می‌داند از راه خواب و کشفیات ریاضت‌گونه به دست آورده است. شاگردان او نيز اين ادعا را درباره‏‌ی استاد خود تصديق می‌‏‌کردند.[1]
شیخ احمد در اصول عقائد از اخباريون پیروی کرد و رويه‌ی اخباری را پسنديد و به دنبال تشکيکات منطقی و اصول نرفت. او هنگام  برخورد به بعضی از اخبار که با ميزان عقلی و سليقه او سازگار نبود، ناچار راه تأويل را پيش مي‏‌کشيد و خبر را توجيه و تفسير می‌‏‌کرد.
برخی معتقدند که مکتب شیخیه، مکتبی فراتر از جریان اصولی و اخباری است و شیخ احمد خود مدعی اصولی و مخالف اخباری‌گری است، اما این ادعا وقتی به معیار عمل سنجیده می‌شود، کفه‌ی اخباری‌گری‌اش بر کفه‌ی اصولی‌اش به شدت غالب می‌گردد. به عبارت دیگر هرجا شیخیه در اخبار و روایات به بن‌بست می‌خورد، اصولی می‌شود و به‌ جای استفاده از عقل در فهم روایات، توهّم را چاشنی آن می‌کند.
بدعت «شیعه‌ی کامل» یا همان «رکن رابع» در مقابل اعتقاد اصولي شيعه و حذف دو اصل «معاد و عدل» از اصول دين از جمله کارهای شیخ احمد است. او برای جایگزین کردن «رکن رابع» به جای عدل و معاد، روایات وارده مبنی بر تبعیت مردم از فقها در عصر غیبت کبری را نادیده گرفته و اوضاع این عصر را همچون غیبت صغری می‌داند و نظریه‌ی «شیعه‌ی کامل» یا «رکن رابع»  را برای ارتباط با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح می‌نماید.[2]
این ادعا را هر انسان ذی‌شعوری با اندک تأملی می‌تواند رد کند؛ چراکه نه دلیل نقلی برای اثبات آن موجود است و نه دلیل عقلی و صرفاً بافته‌ی خیالات شیخ احمد است که اگر کسی بخواهد بدان معتقد گردد، باید عقل را به کلی کنار بگذارد و هر چه را می‌شنود، باور کند. اعتقاد و شوق بسیار مردم برای تشرف به محضر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب گردید که این گروه با طرح چنین ادعاهایی و نپذیرفتن ادله‌ی عقلی با اضافه‏‌های سليقه‌‏ای خویش، مذهب اماميه را تحريف کنند و در سال‌های بعد به ظهور فرقه‌هایی منجر گردد که نه تنها دیگر مسلمان نبودند، بلکه اسلام را منسوخ و از کار افتاده معرفی کردند.

پی‌نوشت:

[1]. سید محسن امین، اعيان الشيعه، دارالتعارف للمطبوعات بیروت، 1403ق، 1983م، ج2، ص590؛ سید کاظم رشتی، دليل المتحيرين، ص22.
[2]. مرتضی مدرسی، شیخی‌گری و بابی‌گری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع، کتابفروشی فروغی، خرداد1351، ص117.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.