بهائیت مروج شعار جدایی دین از سیاست ؟

  • 1394/12/02 - 18:18
شعار جدایی دین از سیاست که از جوامع غربی سرچشمه می‌گیرد، در جهت تضعیف جوامع اسلامی و عدم توجه مسلمانان به احکام سیاسی و اجتماعی است. سران بهائی که خود از عمّال غرب و وابسته به دولت‌های استعماری بودند، سعی در القای این شعار بین مسلمانان داشتند. اما چیزی که در واقع آشکار است نقض این حکم و شعار توسط بهائیان به کرات است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حاکمان جوامع غربی، که در تنازع با کلیسا توانستند با القای جدایی دین از سیاست به پیروزی برسند و کلیسا را از صحنه‌ی اجتماع دور و منزوی نمایند، برای دستیابی به ذخایر و ثروت‌های عظیم کشورهای مشرق زمین نیز، این حَربه را به کار بردند و آوای جدایی دین از سیاست را سر دادند.
بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران با اشاره به نقش استعمار در ایجاد این تفکر در جهان اسلام، می‌فرماید: «همه می‌دانیم و باید بدانیم که آنچه قرن‌ها پیش تاکنون بر سر مسلمین آمده، خصوصاً در یکی دو قرن اَخیر که دست دولت‌های اجنبی به کشورهای اسلامی باز شده و سایه‌ی شوم آنان بلاد مسلمین را به تاریکی و ظلمات کشانده است و ذخایر خدادادی آن‌ها را، به باد فنا داده و به طور مداوم می‌دهد، غفلت مسلمانان از مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام است که به دست استعمارگران و عُمال غربزده و شرق‌زده‌ی آنان به توده‌های مسلمان محروم تحمیل شده است».[1]
همان‌گونه که امام راحل (رحمه الله) فرموده‌اند: استعمارگران، حربه‌ی عدم دخالت در سیاست را به وسیله‌ی عُمّال خود ترویج و تبلیغ نموده‌اند. طبیعی است افرادی مانند حسینعلی‌بهاء، سرکرده‌ی بهائیان، که با نقشه و پشتیبانی مادی و معنوی استعمار، نغمه‌ی شریعت جدید و در نهایت نغمه‌ی خدایی، سر داده‌اند در راستای اهداف استعمارگران سعی بلیغ نمایند.
تاریخ صدساله‌ی اخیر ایران نشان می‌دهد که هرجا موضوع دین‌زدایی از نهاد سیاست مطرح بوده است، بهائیان نقش فعالی داشته‌اند؛ چنان‌که در انقلاب مشروطه و در دوران پهلوی، همکاری بیگانگان و بهائیت، برای مقابله با دیانت و روحانیت به روشنی به چشم می‌خورد. اکنون نیز این فرقه در دنیا و در منطقه‌ی خاورمیانه به عنوان یکی از ابزارهای بالقوه‌ی فرهنگی، در اختیار قدرت‌های بزرگ برای مقابله با حرکت‌ها و جنبش‌های اسلامی است.
با توجه به اینکه بهائیت، مولود سیاست است و رهبران آن در مقابل خوش‌خدمتی به استعمارگران توانستند به شهرتی برسند، دستور رهبران این فرقه مبنی بر ممنوعیت دخالت در سیاست، بدین علت بوده است که پیروانشان از سرسپردگی رهبرانشان به استعمار و خیانت آن‌ها به انسانیت آگاه نشوند.
اما شعاری که در ممنوعیت و عدم جواز دخالت در سیاست، توسط رهبران این فرقه مطرح می‌شود، نظیر سخن عبدالبهاء که می‌گوید: «هرکسی در اُمور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه‌ی خویش حرفی بزند و یا حرکتی نماید، همین کافی است که بهائی نیست و دلیل دیگر نمی‌خواهد».[2] تنها شعاری بیش نیست.
تاریخ ایران نشان می‌دهد که رهبران بهائی هرگاه توانسته‌اند در حاکمیت جایگاهی پیدا کنند، در قبضه کردن قدرت تلاش نموده و آن را جایز دانسته‌اند، چنان‌که در زمان حکومت محمدرضا پهلوی، تیمسار ایادی که پدرش از خواص عبدالبهاء بود، بیش از هشتاد منصب دولتی داشت،[3] امیرعباس هویدا نیز خود بهائی مسلک و پدرش از خواص عبدالبهاء بود، به نخست‌وزیری رسید، سپهبد صنیعی وزیر جنگ شد و... .
حسین فردوست، ارتشبد زمان طاغوت می‌گوید: «روزی از سپهبد صنیعی پرسیدم: چگونه شما شغل سیاسی پذیرفته‌اید؟ پاسخ داد: از عکّا سؤال شده است و اجازه داده‌اند که در موارد استثنایی و مهم، این نوع مشاغل پذیرفته شود».[4] و می‌بینیم که این حکم تنها شعاری بیش نبوده و در موارد متعدد توسط سران بهائی نقض شده است.

پی‌نوشت:
[1]. امام خمینی، صحیفه‌ی نور، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، اول، 1378 ش، ج 18، ص 89-88.
[2]. اشراق خاوری، گنجینه‌ی احکام حدود، بی‌جا، مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، سوم، 128 بدیع، ص 267.
[3]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به: کتابخانه, موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تاریخ انتشار: 1390/11/25، کلیک کنید...
[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، بی‌جا، انتشارات اطلاعات، چهارم، 1380 ش، ج 1، ص 375.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.