بررسی انتقادی خواب‌های کریمخان کرمانی

  • 1394/02/07 - 16:21
مشایخ شیخیه، من جمله کریمخان، در اکثر خواب‌های خود، از ملاقات با اهل بیت (علیهم السلام) در عالم رؤیا سخن می‌گویند، که حضرات معصومین (سلام الله علیهم) علوم الهی را به آنها عطا کرده‌اند و سکان هدایت مردم را در اختیارشان گذاشته‌اند. با توجه به اینکه ایشان در رأس یک فرقه‌ی انحرافی و نوپا قرار داشتند، چه تفسیری می‌توان برای نقل اینگونه...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوالقاسم ابراهیمی، چهارمین رئیس فرقه‌ی شیخیه‌ی کرمان، در کتاب فهرست، از زبان کریمخان کرمانی، مؤسس فرقه‌ی شیخیه‌ی کرمان، خواب‌هایی را نقل می‌کند که در این مقاله به آن‌ها می‌پردازیم. شروع این خواب‌ها مربوط به زمانی می‌شود که پدر کریمخان از دنیا می‌رود و وی تصمیم می‌گیرد جهت تحصیل و پیشرفت، نزد سید کاظم رشتی در کربلا برود. از جمله خواب‌هایی که کریمخان نقل می‌کند این است که می‌نویسد: «خود را بر در صحن وسیعی دیدم، که در آخر آن صحن، طرف راست اطاقی است که مولایم رضا (علیه السلام) در آن اطاق نزدیک دم در، در لحافی خوابیده است و من بر در آن صحن گریه می‌کنم و اذن دخول می‌طلبم. پس اذن داد مرا به دخول، پس بعد از دخول در صحن، داخل اطاق شدم و جلو آن حضرت ایستادم و عرض کردم: ای مولای من، از علوم شما می‌خواهم. پس دست خود را دراز کرد بوسیدم، بعد پای خود را دراز کرد بوسیدم و عرض کردم: علم جفر می‌خواهم. عبارتی فرمود که معنیش این بود که هنوز وقت آن نرسیده. پس از آن اموری را دیدم که بعد از سه روز یا چهار روز تفسیر آنها ظاهر شد که دلالت بر صحت خواب من می‌نمود».[۱]
نکته‌ی جالبی که در خواب مشایخ شیخیه بیشتر نمایان است، ملاقات ایشان با اهل بیت (علیهم السلام) است تا بیان کنند ما علم خود را از آن بزرگواران دریافت کرده‌ایم.[۲]
علاوه بر نقدهای دیگری که بر این رفتار مشایخ شیخیه وارد است، می‌توان به بیان این نکته پرداخت که اگر کسی اهل بیت (علیهم السلام) را الگوی واقعی خود قرار داده باشد، اثر آن در رفتار و کردار او هم نمایان می‌شود. درست است که خواب فقط برای بیننده‌ی آن، قابل رؤیت است و دیگران نمی‌توانند بگویند که آیا آن شخص، این خواب را دیده است یا نه؟ ولی رفتار ایشان در طول حیاتشان با آنچه آنها در خواب‌هایشان نقل می‌کنند تطابق ندارد. سؤال ما از مشایخ شیخیه این است که این علمی که شما مدعی هستید از اهل بیت (علیهم السلام) گرفته‌اید، چرا مایه‌ی تفرقه در عالم تشیع گردیده است؟ مگر نه این است که آن بزرگواران همیشه ما را به اتحاد و یکدلی راهنمایی می‌کردند؟ مگر همین علمی که احسایی مدعی بود از اهل بیت (علیهم السلام) گرفته است، مایه تکفیر او توسط اکابر شیعه در قزوین و دیگر حوزه‌های علمیه نشد؟[۳] این چگونه علمی است که فقط نزد شما چند نفر به ودیعه گذاشته شده است و اکابر و بزرگان دیگری که عالم کمتر امثال ایشان را به خود دیده است و با مشایخ شیخیه مخالفت کرده‌اند، از داشتن آن محروم بوده‌اند؟ خلاصه کلام اینکه با چیدن قطعات پازل حیات رؤسای شیخیه، آیا نمی‌توان این برداشت را کرد که هدف کریمخان و دیگر بزرگان شیخیه از بیان نقل خواب‌های خود، تنها از روی سیاست فرقه‌ای خود بوده است تا علوم و آثار خود را متصل به اهل بیت (علیهم السلام) کنند و این‌گونه علم خود را از خطا و اشتباه در امان بدانند و مخالفین خود را که اکثراً از بزرگان امامیه بوده‌اند، همچون صاحب جواهر و...، سرکوب و راه انتقاد را بر خود مسدود کنند؟
جدای از آن چه خواندید، از ادب ائمه اطهار (علیهم السلام) به دور است که پای خود را به سوی شخصی دراز کنند تا آن را ببوسد. کریمخان در جای دیگر می‌نویسد: «و بعد از ایامی در خواب منجنیق بزرگی را دیدم که تا اعناق آسمان بلندی آن بود و حَمَله بسیاری از مردم داشت و بر پله‌های آن جمعیت بسیاری بود و مثل اینکه من با یکی از هم‌درسانم که در طفولیت با هم می‌خواندیم، قصد آن منجنیق نمودیم. از این رو که در خواب مُلهِم شده بودیم که قانون این منجنیق این است که هر کس بالای منجنیق بنشیند، هادی دیگران که بر پله‌های آن نشسته‌اند و هم حاملین منجنیق خواهد بود و همه را رهبری می‌کند و دیگران به هدایت او راه می‌روند. پس حرکت کردیم و قصد بالای منجنیق را داشتیم. پس همین‌که چند پله طی کردیم رفیق من نشست و بالا نیامد و من بالا رفتم تا به بالای منجنیق رسیدم و دیدم احدی آنجا نیست. پس آنجا نشستم و چوبی مانند سکان کشتی داشت که همین‌که می‌گرداندم آن را، منجنیق هم دور می‌زد و سکان را می‌گرفتم و براست و چپ می‌گرداندم و جمیع حمله آن به حرکت و هدایت من می‌گشتند».[۴]
او در این خواب، خود را هادی جمیع مردم می‌داند و اعتقاد دارد که همه باید برای هدایت تنها به او اقتدا کنند. در نقد این رفتار کریمخان باید گفت: تاکنون در میان علمای امامیه مشاهده نشده است که آنها مردم را به سوی خود خوانده باشند و خود را هادی معرفی کرده باشند. کسی می‌تواند خود را هادی مردم معرفی کند که اول خودش هدایت شده باشد. چگونه شخصی همچون کریمخان که نقدهای بسیاری بر رفتار او و هم‌کیشانش وارد است خود را، آن‌هم با بیان یک خواب، هادی مردم معرفی می‌کند. آیا این رفتار کریمخان غیر از این است که مردم را به سوی خود خوانده است؟
در جای دیگر نقل می‌کند: «و پس از آن دیدم مثل اینکه در رواق حضرت کاظم (علیه السلام) هستم و بر دم در ایستاده‌ام و کاظم (علیه السلام) در داخل دم در نشسته است و من آن بزرگوار را زیارت می‌کنم به جامعه. پس سجده کردم بر آن بزرگوار، همین‌که بلند شدم، آن حضرت بیرون آمد در رواق و معانقه فرمود با من و نشست و من در دامن او هستم و می‌گویم یا سیدی «خلصنی من النار» [یعنی مرا از آتش خلاص کن]. فرمود: خلصتک [یعنی تو را خلاص کردم]. پس مکرر کردم بر او سه مرتبه و مکرر فرمود بر من سه مرتبه. پس عرض کردم چرا نمی‌فرمائی: «خلصتک من النار؟» پس فرمود: آنچه معنی آن این بود که این از امر خداست».[۵]
بازی کردن با اعتقادات مردم، گناهی بس بزرگ است. در دین اسلام معارف عمیقی وجود دارد که مردم به آنها اعتقاد پیدا کرده‌اند، همچون ایمان به اهل بیت (علیهم السلام)، و همین امر باعث شده تا عده‌ای برای خود دکان و دستگاهی عَلَم کنند و از قبل ایشان ارتزاق کنند. هر کس رفتار او بر طبق دستورات آن بزرگواران باشد، نیاز ندارد از طریق بیان خواب خود را بالا بکشاند و برای خود آبرویی جمع کند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ به غیر أَلْسِنَتِکُمْ... مردم را با غیر زبان‌هایتان دعوت کنید». یعنی مردم را تنها با زبان به سوی خدا دعوت نکنید، بلکه باید با رفتار خود هدایتگر باشید.[۶] حاصل اینکه مشایخ شیخیه، من جمله کریمخان، در اکثر خواب‌های خود، از ملاقات با اهل بیت (علیهم السلام) در عالم رؤیا سخن می‌گویند، که حضرات معصومین (سلام الله علیهم) علوم الهی را به آنها عطا کرده‌اند و سکان هدایت مردم را در اختیارشان گذاشته‌اند. با توجه به اینکه ایشان در رأس یک فرقه‌ی انحرافی و نوپا قرار داشتند، چه تفسیری می‌توان برای نقل اینگونه خواب‌هایی که به طور مکرر از آنها شنیده شده است، داشت؟ یا اینکه ثمره ارتباط‌های ادعایی ایشان چه بوده است؟

پی‌نوشت:

[۱]. ابوالقاسم ابراهیمی، فهرست، ج ۱، ص ۶۵.
[۲]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی: بررسی انتقادی خواب‌های شیخ احمد احسایی
[۳]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی: حکایت تکفیر شیخ احمد احسائی در قزوین
[۴]. ابوالقاسم ابراهیمی، فهرست، ج ۱، ص ۶۵.
[۵]. همان، ص ۶۶.
[۶]. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، قم، انتشاراتی: دار الحدیث للطباعه و النشر، ۱۴۲۹ ق، ج ۳، ص ۲۰۲.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.